🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۴۲۷۹ : جان از وداع سبکتاز می شود

(ثبت: 175571)

جان از وداع سبکتاز می شود

لوح مزار، شهپر پرواز می شود

در کام کش زبان که زبان نفس دراز

چون شمع روزی دهن گاز می شود

از صحبت خسیس حذر کن که چشم را

یک برگ کاه مانع پرواز می شود

نتوان به زخم تیغ لبش را ز هم گشود

هر دل که مخزن گهر راز می شود

قطع نظر ز خواب بهارست لازمش

با عندلیب هر که هم آواز می شود

باشد عیار همت افتادگان بلند

شبنم به آفتاب نظرباز می شود

رعناترست سرو ز اشجار میوه دار

آزاد هر که گشت سرفراز می شود

افغان که در گرفتن دامان سعی من

خار شکسته چنگل شهباز می شود

صائب ز آه سرد دل تنگ وا شود

گر غنچه از نسیم سحر باز می شود

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا