🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۴۴۳ : ای از همه بیش و از همه پیش

(ثبت: 180639)

ای از همه بیش و از همه پیش

از خود همه دیده وز همه خویش

در ششدر خاک و خون فتاده

در وصف تو عقل حکمت اندیش

در عالم عشق عاشقان را

قربان شدن است در رهت کیش

هر دم که زنند عاشقانت

بی یاد تو در دهن شود نیش

درویش که لاف معرفت زد

از عجز نبود آن سخن پیش

در هر دو جهان ز خجلت تو

زآن است سیاه‌روی درویش

چون فقر سرای عاشقان است

عاشق شو و از وجود مندیش

در عشق وجودت ار عدم شد

دولت نبود تو را ازین بیش

عطار ز عشق او فنا شو

تا باز رهی ازین دل ریش

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا