🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۴۵۸۵ : سنبل او می خرامد دست بر دوش بهار

(ثبت: 175877)

سنبل او می خرامد دست بر دوش بهار

تاکند در وقت فرصت حلقه درگوش بهار

از نگاه اولینم چشم او دیوانه کرد

نشأه جام نخستین است سر جوش بهار

در چمن تا قامت موزون او پیدا نشد

در کشاکش بود از خمیازه آغوش بهار

کی توانستی ز شور عندلیبان خواب کرد؟

از شکوفه گر نبودی پنبه در گوش بهار

خط دمید و همچنان رنگینی حسنش به جاست

درخزان ننشست این گلزار از جوش بهار

صائب از چندین هزاران خرمن امید خلق

دانه بی حاصلی باشد فراموش بهار

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا