🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۴۸۰۰ : نبرده خط ز عذار تو آب و تاب هنوز

(ثبت: 176092)

نبرده خط ز عذار تو آب و تاب هنوز

بر آتش تو جگرها شود کباب هنوز

شد آفتاب تو در ابر خط نهان هر چند

ز عارض تو شود دیده ها پر آب هنوز

ز خط شد آن لب میگون اگر چه پا به رکاب

توان رساند ز نظاره اش شراب هنوز

کشید حسن ترا گرچه خط به پای حساب

نمی کند نگهت ترک بیحساب هنوز

مه تو گر چه حصاری ز هاله خط شد

حذر کند ز شبیخونش آفتاب هنوز

ز خط قلمرو حسن تو گشت زیر و زبر

ز غفلت است دو چشم تومست خواب هنوز

ز نقش خط لب لعل تو گرچه شد بی آب

ز عارض تو تراوش کند حجاب هنوز

نهشت رنگ حیا بر رخت ز تردستی

چه نقشها که زند خط دگر برآب هنوز

اگر چه خط رقم رخصت تماشایی است

کند ز دیده من صائب اجتناب هنوز

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا