🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۴۸۲ : از می عشق تو چنان مستم

(ثبت: 180678)

از می عشق تو چنان مستم

که ندانم که نیست یا هستم

آتش عشق چون درآمد تنگ

من ز خود رستم و درو جستم

لاجرم هست نیستم، هیچم

لاجرم عاقلی نیم، مستم

چند گویم ز خود که در ره عشق

جرعه‌ای خوردم و ز خود رستم

ننگ من از من است بی من من

بر پریدم به دوست پیوستم

ساقیا درد درد در ده زود

که به یک درد توبه بشکستم

باز، خمخانه برگشادم در

باز، زنار بر میان بستم

هرچه کردم به عمرهای دراز

زان همه حسرت است در دستم

ترک عطار گفتم و بی او

دیده پر خون به گوشه بنشستم

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا