🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۴۹۹۶ : کرد بیهوش مرا نعره مستانه خویش

(ثبت: 176288)

کرد بیهوش مرا نعره مستانه خویش

خواب من گشت گرانسنگ ز افسانه خویش

بحر و کان را کف افسوس کند بی برگی

گر به بازار برم گوهر یکدانه خویش

از شبیخون نسیم سحر ایمن می بود

شمع می کرد اگر رحم به پروانه خویش

وقت آن خوش که درین دایره همچون پرگار

ازسویدای دل خویش کند دانه خویش

عمر چون باد به تعجیل ازان می گذرد

که تو غافل کنی از کاه جدا دانه خویش

باعث غفلت من شد سخن من صائب

خواب من گشت گرانسنگ ز افسانه خویش

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا