🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۵۰۰ : تا جمال تو بدیدم مست و مدهوش آمدم

(ثبت: 180696)

تا جمال تو بدیدم مست و مدهوش آمدم

عاشق لعل شکربارش گهر پوش آمدم

نامهٔ عشقت بخواندم عاشق دردت شدم

حلقهٔ زلفت بدیدم حلقه در گوش آمدم

سرخ رو از چشم بودم پیش ازین از خون دل

زردرو از سبزهٔ آن چشمهٔ نوش آمدم

شغبهٔ آن شکرستان شکربار ار شدم

فتنهٔ آن سنبلستان بناگوش آمدم

خواب خرگوشم بسی دادی ندانستم ولیک

هم به آخر در جوال خواب خرگوش آمدم

کی بگردانم ز تو از هر جفایی روی از آنک

تو جفا کیش آمدی و من وفا کوش آمدم

عشق تو کاندر میان جان من شد معتکف

کی فراموشش کنم گر من فراموش آمدم

وصف می‌کرد از تو عطار اندر آفاق جهان

نک سخن ناگفته حالی گنگ و مدهوش آمدم

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا