🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۵۱ : ای چشم نیم‌خواب تو از من ربوده خواب

(ثبت: 163978)

ای چشم نیم‌خواب تو از من ربوده خواب

وی زلف تابدار تو بر مه فکنده تاب

بر مه فکنده برقع شبرنگ روز پوش

مه را که دید ساخته از تیره شب نقاب

روزم شبست بیتو و چون روز روشنست

کان لحظه شب بود که نهان باشد آفتاب

خورشید را بروی تو تشبیه چون کنم

کو همچو بندگان دهدت بوسه بر جناب

بر روی چون مه ار چه بتابی کمند زلف

باری به هیچ روی ز من روی بر متاب

گفتم مگر بخواب توان دیدنت ولیک

دانم که خواب را نتوان دید جز بخواب

یک ساعتم از آن لب میگون شکیب نیست

سرمست را شکیب کجا باشد از شراب

چشمم بقصد ریختن خون دل مقیم

افکنده است چون سر زلفت سپر بر آب

در آرزوی روی تو خواجو چو بیدلان

هر شب بخون دیده کند آستین خضاب

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا