🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۵۴۶۳ : ما ز شغل آب و گل آیینه را پرداختیم

(ثبت: 176755)

ما ز شغل آب و گل آیینه را پرداختیم

خانه سازی را به خودسازی مبدل ساختیم

می کند خون در جگر باد خزان را همچو سرو

رایت سبزی که از آزادگی افراختیم

تا نسوزد آرزو در دل، نگردد سینه صاف

ما به این خاکستر این آیینه را پرداختیم

گوهر درد طلب در دامن ساحل نبود

قطره خود را عبث واصل به دریا ساختیم

از نفس آیینه ما داشت زنگ تیرگی

صاف شد آیینه ما تا نفس را باختیم

بخت رو گردان شد از ما تا برآوردیم تیغ

فتح از ما بود در هرجا سپر انداختیم

نیست صائب خاکساران را دماغ انتقام

ما به فردای جزا دیوان خود انداختیم

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا