🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۵۶۳ : درین نشیمن خاکی بدین صفت که منم

(ثبت: 180759)

درین نشیمن خاکی بدین صفت که منم

میان نفس و هوا دست و پای چند زنم

هزار بار برآمد مرا که یکباری

ز دست چرخ فلک جامه پاره پاره کنم

گره چگونه گشایم ز سر خود که ز چرخ

هزار گونه گره در فتاده در سخنم

ز هر کسی چه شکایت کنم چو می‌دانم

که جرم من ز من است و بلای خویش منم

به هیچ روی مرا نیست رستگاری روی

که هست دشمن من در میان پیرهنم

حساب بر نتوانم گرفت بر خود از آنک

به هر حساب که هستم اسیر خویشتنم

هزار بار به یک روز عقل را ز صراط

به قعر دوزخ نفس و هوا فرو فکنم

اگر موافق طبعم ندیم ابلیسم

وگر متابع نفسم حریف اهرمنم

به گرد بلبل روحم قرار چون گیرد

میان خار چو گلزار جان بود وطنم

سزد که پیرهن کاغذین کند عطار

که شد ز نفس بدآموز پیرهن کفنم

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا