🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۵۸۴ : دیدم از دور بتی کاکلکش مشکینک

(ثبت: 164511)

دیدم از دور بتی کاکلکش مشکینک

دهنش تنگک و چون تنگ شکر شیرینک

لبک لعل روان پرور کش جان بخشک

سرک زلفک عنبر شکنش مشکینک

در سخن لعلک در پوشک اودر پاشک

بر سمن سنبل پرچینک او پرچینک

چشمکش همچو دل ریشک من بیمارک

دستکان کرده بخون دلکم رنگینک

هست مرجان مرا قوت ز مرجانک او

ای دریغا که نبودی دلکش سنگینک

نرگسش مستک و عاشق کشک و خونخوارک

سنبلش پستک و شورید گک و پرچینک

زلفکش دلکشک و غمزه ککش دلدوزک

برکش ناز کک و ساعد کش سیمینک

گفتمش در غم عشقت دل خواجو خونشد

بیش از این چند بگو صبر کند مسکینک

رفت در خنده و شیرین لبک از هم بگشود

گفت داروی دل و مرهم جانش اینک

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا