🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۵۹۰۵ : از تلخ زبانان نشود پست خروشم

(ثبت: 177197)

از تلخ زبانان نشود پست خروشم

طفلم، نتوان کرد به دشنام خموشم

نم در دل میخانه خمارم نگذارد

گر جلوه ساقی نشود رهزن هوشم

چیزی نشود بر دل آزاده من بار

جز دست نوازش که گران است به دوشم

بینا ز نظر بازی دریاست حبابم

فانی شوم از بحر اگر چشم بپوشم

ریحان بهشت است مرا خواب پریشان

تا خط بناگوش ترا حلقه بگوشم

آب گهرم بسته یخ از سردی بازار

هر چند که یوسف به زر قلب فروشم

چون سیل مرا هست ز خود سلسله جنبان

موقوف به طوفان نبود جوش و خروشم

این آن غزل حاجی صوفی است که فرمود

آن روی نداری که ز تو چشم بپوشم

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا