🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۶۰۰ : ای غم عشق تو آتش زده در خرمن دل

(ثبت: 164527)

ای غم عشق تو آتش زده در خرمن دل

وآتش هجر جگر سوز تو دود افکن دل

چشمهٔ نوش گهر پوش لبت چشمهٔ جان

حلقهٔ زلف شکن بر شکنت معدن دل

گر کنی قصد دلم دست من و دامن تو

ور کند ترک تو دل دست من و دامن دل

جانم از دست دل ار غرقهٔ خون جگرست

خون جان من دلسوخته در گردن دل

پرتو روی تو شد شمع شبستان دلم

تا شبستان سر زلف تو شد مسکن دل

بده آن آب چو آتش که بجوش آمده است

ز آتش روی دل افروز تو خون در تن دل

چاره با ناوک چشمت سپر انداختنست

ورنه تیر مژه‌ات بگذرد از جوشن دل

دل شیدا همه پیرامن سودا گردد

و اهل دلرا غم سودای تو پیرامن دل

آتشی در دل خواجوست که از شعلهٔ اوست

دود آهی که برون می‌رود از روزن دل

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا