🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۶۰۴ : ز گریه سرکشی افزود آن پریوش را

(ثبت: 171895)

ز گریه سرکشی افزود آن پریوش را

که شعله ور کند اشک کباب، آتش را

ز چهره عرق آلود یار در عجبم

که کرده است چسان جمع، آب و آتش را؟

عنان نخل خزان دیده در کف بادست

چگونه جمع کنم این دل مشوش را؟

مه به پرورش تن روان شود مشغول

مکن به جام سفالین شراب بی غش را

به بوالهوس مکن از روی التفات نگاه

به خاک ره مفکن تیر روی ترکش را

ضرور تا نشود، لب به گفتگو مگشا

عنان کشیده نگه دار اسب سرکش را

مرا نهال امید آن زمان شود سرسبز

که نخل موم کند ریشه در دل آتش را

به سیم و زر نشود حرص و آز کم صائب

که نیست از خس و خاشاک سیری آتش را

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا