🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۶۲۷۹ : خون پامال بود شبنم گلزار وطن

(ثبت: 177571)

خون پامال بود شبنم گلزار وطن

دهن گرگ بود رخنه دیوار وطن

این زمان پنجه شیرست به خونریزی من

خارخاری که به دل بود ز گلزار وطن

سبزه در زیر سر سنگ ترقی نکند

قدمی پیش نه از سایه دیوار وطن

اول از گوهر من آب طراوت می ریخت

خونم افسرده شد از سردی بازار وطن

می زند دیده غربت به هوایت پر و بال

چند چون کاه دهی پشت به دیوار وطن؟

به عزیزان وطن، یوسف خود را مفروش

که زر قلب بود نقد خریدار وطن

پیر کنعان نه غلط باخت که بینش را باخت

واکند چند کسی چشم به دیدار وطن؟

سینه خویش به روشنگر غربت برسان

تا به کی صبر کنی در ته زنگار وطن؟

در سفر محنت چه زود به سر می آید

همه عمر به چاه است گرفتار وطن

سرمه چشم بود خاک غریبی صائب

همچو کوران چه کشی دست به دیوار وطن؟

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا