🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۶۳۱ : نومید مشو جانا کاومید پدید آمد

(ثبت: 192915)

نومید مشو جانا کاومید پدید آمد

اومید همه جان‌ها از غیب رسید آمد

نومید مشو گر چه مریم بشد از دستت

کان نور که عیسی را بر چرخ کشید آمد

نومید مشو ای جان در ظلمت این زندان

کان شاه که یوسف را از حبس خرید آمد

یعقوب برون آمد از پرده مستوری

یوسف که زلیخا را پرده بدرید آمد

ای شب به سحر برده در یارب و یارب تو

آن یارب و یارب را رحمت بشنید آمد

ای درد کهن گشته بخ بخ که شفا آمد

وی قفل فروبسته بگشا که کلید آمد

ای روزه گرفته تو از مایده بالا

روزه بگشا خوش خوش کان غره عید آمد

خامش کن و خامش کن زیرا که ز امر کن

آن سکته حیرانی بر گفت مزید آمد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا