🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۶۷۱۰ : گر چه خالی کردم از خون صد ایاغ از تشنگی

(ثبت: 178002)

گر چه خالی کردم از خون صد ایاغ از تشنگی

دل همان در سینه سوزد چون چراغ از تشنگی

ساغر خون خوردنم چون لاله نم بیرون نداد

بس که دل در سینه من بود داغ از تشنگی

بحر اگر در کاسه ام ریزند می گردد سراب

خشک شد از بس مرا مغز و دماغ از تشنگی

چشم احسان دارم از آهن دلان روزگار

آب را از تیغ می گیرم سراغ از تشنگی

حال من دور از لب جان بخش او داند که چیست

چون سکندر هر که گردیده است داغ از تشنگی

شهپر طاوس می باید که باشد سبز و تر

نیست صائب هیچ (غم) گر سوخت داغ از تشنگی

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا