🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۶۹۸ : آن کس که ز تو نشان ندارد

(ثبت: 193047)

آن کس که ز تو نشان ندارد

گر خورشیدست آن ندارد

ما بر در و بام عشق حیران

آن بام که نردبان ندارد

دل چون چنگست و عشق زخمه

پس دل به چه دل فغان ندارد

امروز فغان عاشقان را

بشنو که تو را زیان ندارد

هر ذره پر از فغان و ناله‌ست

اما چه کند زیان ندارد

رقص است زبان ذره زیرا

جز رقص دگر بیان ندارد

هر سو نگران تست دل‌ها

وان سو که تویی گمان ندارد

این عالم را کرانه‌ای هست

عشق من و تو کران ندارد

مانند خیال تو ندیدم

بوسه دهد و دهان ندارد

ماننده غمزه‌ات ندیدم

تیر اندازد کمان ندارد

دادی کمری که بر میان بند

طفل دل من میان ندارد

گفتی که به سوی ما روان شو

بی لطف تو جان روان ندارد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا