🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۷۰ : منزلگه جانست که جانان من آنجاست

(ثبت: 163997)

منزلگه جانست که جانان من آنجاست

یا روضهٔ خلدست که رضوان من آنجاست

هردم بدلم می‌رسد از مصر پیامی

گوئیکه مگر یوسف کنعان من آنجاست

پر می‌زند از شوق لبش طوطی جانم

آری چکنم چون شکرستان من آنجاست

هر چند که در دم نشود قابل درمان

درد من از آنست که درمان من آنجاست

شاهان جهان را نبود منزل قربت

آنجا که سراپردهٔ سلطان من آنجاست

جائیکه عروسان چمن جلوه نمایند

گل را چه محل چونکه گلستان من آنجاست

برطرف چمن سرو سهی سر نفرازد

امروز که آن سرو خرامان من آنجاست

بستان دگر امروز بهشتست ولیکن

هرجا که توئی گلشن و بستان من آنجاست

مرغان چمن‌باز چو من عاشق و مستند

کان نرگس مست و گل خندان من آنجاست

گر نیست وصولم به سراپردهٔ وصلت

زینجا که منم میل دل و جان من آنجاست

از زلف تو کوته نکنم دست چو خواجو

زیرا که مقام دل حیران من آنجاست

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا