🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۸۳۰ : بیار ای لعبت ساقی شرابی

(ثبت: 164757)

بیار ای لعبت ساقی شرابی

بساز ای مطرب مجلس ربابی

چو دور عشرت و جامست بشتاب

که هر دم می‌کند دوران شتابی

دل پرخون من چندان نماندست

که بتوان کرد مستی را کبابی

خوشا آن صبحدم کز مطلع جام

برآید هر زمانی آفتابی

الا ای باده پیمایان سرمست

بمخموری دهید آخر شرابی

گرم از تشنگی جان برلب آید

مگر چشمم چکاند برلب آبی

شد از باران اشک و بادهٔ شوق

دلم ویرانی و جانم خرابی

مگر بستست جادوی تو خوابم

که شبها شد که محتاجم بخوابی

چرا باید که خواجو از تو یکروز

سلامی را نمی‌یابد جوابی

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا