🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۸۵ : رنج از کسی بریم که دردش دوای ماست

(ثبت: 164012)

رنج از کسی بریم که دردش دوای ماست

زخم از کسی خوریم که رنجش شفای ماست

جائی سرای تست که جای سرای نیست

وانگه در سرای تو خلوتسرای ماست

گر ما خطا کنیم عطای تو بیحدست

نومیدی از عطای تو حد خطای ماست

روزی گدای کوی خودم خوان که بنده را

این سلطنت بسست که گوئی گدای ماست

حاجت بخونبها نبود چون تو می‌کشی

مقتول خنجر تو شدن خونبهای ماست

ما را بدست خویش بکش کان نوازشست

دشنام اگر ز لفظ تو باشد دعای ماست

گر می‌کشی رهینم وگر می‌کشی رهی

هر ناسزا که آن ز تو آید سزای ماست

زهر ار چنانکه دوست دهد نوش دارو است

درد ار چنانک یار فرستد دوای ماست

گفتم که ره برد به سرا پردهٔ تو گفت

خواجو که محرم حرم کبریای ماست

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا