🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۸۶۳ : ای آفتاب رویت در اوج دلفروزی

(ثبت: 164790)

ای آفتاب رویت در اوج دلفروزی

وی تیر چشم مستت در عین دیده دوزی

در چنگ آرزویت سوزم چو عود و سازم

چون چنگم ار بسازی چون عودم ار بسوزی

رفتیم و روز وصلت روزی نبود ما را

یا رب شب جدائی کس را مباد روزی

ای شمع جمع مستان بخرام در شبستان

تا بزم می‌پرستان از چهره بر فروزی

گفتی شبی که وصلم هم روزی تو باشد

ای روز وصل جانان آخر کدام روزی

در نیم شب برآید صبح جهان فروم

گر نیم شب در آید خورشید نیم روزی

گل گر چه از لطافت بستان فروز باشد

نبود چو آن سمنبر در بوستان فروزی

خواجو بچشم معنی کی نقش یار بینی

تا چشم نقش بین را ز اغیار بر ندوزی

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا