🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۹۲۱ : گفتا تو از کجائی کاشفته می‌نمائی

(ثبت: 164848)

گفتا تو از کجائی کاشفته می‌نمائی

گفتم منم غریبی از شهر آشنائی

گفتا سر چه داری کز سر خبر نداری

گفتم بر آستانت دارم سر گدائی

گفتا کدام مرغی کز این مقام خوانی

گفتم که خوش نوائی از باغ بینوائی

گفتا ز قید هستی رو مست شو که رستی

گفتم بمی پرستی جستم ز خود رهائی

گفتا جویی نیرزی گر زهد و توبه ورزی

گفتم که توبه کردم از زهد و پارسائی

گفتا بدلربائی ما را چگونه دیدی

گفتم چو خرمنی گل در بزم دلربائی

گفتا من آن ترنجم کاندر جهان نگنجم

گفتم به از ترنجی لیکن بدست نائی

گفتا چرا چو ذره با مهر عشق بازی

گفتم از آنکه هستم سرگشته‌ئی هوائی

گفتا بگو که خواجو در چشم ما چه بیند

گفتم حدیث مستان سری بود خدائی

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا