🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
درود مانای عزیز چه شعری ...شروع طوفانی داشت و در آخر با غمی بزرگ به
عادل دانشی در همراه با سکوتی آرام
درود بر شما استاد سپیدی زیبا و ایهام دار سرودید مانای عزیز نقد رو به خوبی
فرامرز عبداله پور در زِ دستِ زلفِ سیاهش ملالی اَسْت دلم
سلام و درود استاد طارق عزیز خیلی ممنون وتشکر ازحضور همیشه سبزتان 🙏⚘🌹 زنده باشید به مهر
اعضا تایید شده: 1779
تعداد اشعار: 26794
تعداد مطالب: 2906
تعداد کل نظرات و نقدها:147266
باده تلخی که از بویش دل منصور ریخت
عشق آتشدست در مغز من پرشور ریخت
از لب خاموش من مهر خموشی برنداشت
باده تلخی که نقش از کاسه منصور ریخت
مشت خاک ما چه باشد پیش شوخی های حسن؟
این همان برق است کز یک نوشخندش طور ریخت
گفتگوی عشق با اهل خرد حیف است حیف
این جواهر سرمه را نتوان به چشم کور ریخت
هر سخن گوشی و هر می ساغری دارد جدا
شربت سیمرغ نتوان در گلوی مور ریخت
از دل خم جلوه گر شد در لباس آفتاب
هر فروزان اختری کز طارم انگور ریخت
من که سنگ خاره عاجز بود در دستم چو موم
دیدن آن سنگدل از پنجه من زور ریخت
خرمنی در دامن صحرای محشر سبز کرد
هر که مشت دانه ای در رهگذار مور ریخت
غنچه هشیارست و بلبل مست، گویا از حجاب
جام خود را در گریبان غنچه مستور ریخت
برنیارد هیچ کس صائب سر از نیرنگ حسن
خون نزدیکان ز شوق یک نگاه دور ریخت
کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :
کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :
درود .سپاسگزارم .آموختم از کلامتان 🙏🌹
سلام با اجازه اگر بتوانید دو نکته را در سروده رعایت بفرمایید شعرتان فرازمندنر میشود! یک: ارتباطِ دو مصراع
طارق خراسانی در همراه با سکوتی آرام
سلام مانای عزیز از نقد زیبایت دانستم به حقیقت شعر بخوبی پی برده ای برای دخترم سارا
معصومه بیرانوند در همراه با سکوتی آرام
سلام و درود بر شما خیلی جالب بود و پر معنا
مهرداد مانا در همراه با سکوتی آرام
و بالاخره شعر سپید واقعی را از این قلم خواندم . شعری کوتاه که مانند
بستن فرم