🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 آیا اختیارات و ضرورت های شعر و شاعری تکلّف است و مذموم؟

(ثبت: 258436) فروردین 25, 1402 
آیا اختیارات و ضرورت های شعر و شاعری تکلّف است و مذموم؟

موضوع نقد: آیا اختیارات و ضرورت های شعر و شاعری تکلّف است و مذموم؟
نام شعر: خودت به چشمانت ببینش
نام شاعر: ابراهیم حاج محمدی
نام نویسنده: غلامحسین جمعی

مقدمه: قبل از شروع کار شاید بهتر باشد موارد زیر را با هم مرور کنیم
1 ــــ معنی تکلّف
لغت نامه دهخدا
تکلّف . [ ت َ ک َل ْ ل ُ ] (ع مص ) رنج چیزی بکشیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). رنج بر خود نهادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات ). تجشم در امری و تحمل کردن آن با رنج و سختی و خلاف عادت . (از اقرب الموارد). محنت و مشقت و توجه و سعی و کوشش و مداومت و زحمت . (ناظم الاطباء) : هرکجا که عقیدتها به مودت آراسته گشت اگر در مال و جان با یکدیگر مواسات رود و در آن انواع تکلف و تنوق تقدیم افتد هنوز از وجوب آن قاصر باشد. (کلیله و دمنه ). ویا هیچ تکلفی را در تزکیت آن مجال وصفی تواند بود. (کلیله و دمنه ).
بخود گرفتن کاری را بی فرمودن کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
از خویشتن چیزی نمودن که آن نباشد. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از غیاث اللغات )
(از آنندراج ). از خود چیزی نمودن که آن در طبع نباشد. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی )
افراط در آداب و رسوم و نوازش و ظاهرسازی و ریاکاری و تزویر. (ناظم الاطباء). آرایش .
نیکو جلوه گر ساختن چیزی :
2 ــــ معنی اتفاق :
اتفاق
لغت‌نامه دهخدا
اتفاق . [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) با هم یکی شدن . یکی گشتن . || هم پشتی کردن . متفق شدن . || سازواری کردن . با یکدیگر موافقت کردن . (تاج المصادر) (زوزنی ). با هم نزدیک گشتن . موافقت. وفاق .همدستی . همکاری .اتحاد. سازواری . توافق . (زوزنی ). مقابل اختلاف نفاق
مورچگان را چو بود اتفاق
شیر ژیان را بدرانند پوست
3 ـــ معنی اتحاد:
اتحاد
لغت‌نامه دهخدا
اتحاد. [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) یکی شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). یگانگی داشتن .
یگانگی کردن
گفت چون ندهی بدین سگ نان زاد
گفت تا این حد ندارم اتحاد.
مولوی .
یک رنگی . || یگانگی . || یکدلی . یک جهتی . || موافقت . وفق . توافق . || اجتماع . وَحدَت : میان این هر دو پادشاه به اتحاد و اشتباک رسانیدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || مزاوجت . زواج .
– اتحاد، اتحادالاثنین ؛ اتحاد آدمی با عقل فعال (اصطلاح فلسفه ).
اتحادالأصابع ؛ عیبی در دست و آن پیوستگی انگشتان باشد بیکدیگر در خلقت (اصطلاح طب ).
– به اتحاد آراء ؛ به اتفاق آراء
ترکیب های دیگر:
– اتحاد جوهر (اصطلاح فلسفه ) . اتحاد رباطی (اصطلاح طب ). اتحاد زمان (اصطلاح فلسفه ). اتحاد شکل (اصطلاح کیمیا). اتحاد صورت (اصطلاح کیمیا). اتحاد عاقل و معقول (اصطلاح فلسفه ). اتحاد غضروفی (اصطلاح طب ). اتحاد ماهیت (اصطلاح فلسفه ).

با هم شعر مورد نظر را می خوانیم و سپس به تقطیع آن پرداخته و همزمان، بحث نقد را ادامه میدهیم

1ــ کرده‌ ست مرا رام که با مَدَّش و لینش؟
2ــ خونین دل من را چه کسی کرده چنینش؟
3 ــ باور اگرت نمی‌شود خون شده دل
4 ــ بی‌رحم بیا خودت به چشمانت ببینش

*********
1 ــ کرده‌ ست مرا رام که با مَدَّش و لینش؟
( کر ــ دس ــ تُ ــ مَ)(را ــ را ــ مُ ــ کِ)( با ــ مد ــ دَ ــ شُ)( لی ــ نش)
( ــــ ـــــ د د )( ـــــ ــــــ د د )( ــــــ ـــــ د د )( ــــــ ــــــ )
( مستــــــــــــــفعلُ )( مستــــــــــــــفعلُ )( مستـــــــــــفعل ُ)( مســـــــتف)
بدون استفاده از اختیارات و ضرورت های شعر و شاعری احساس می شود
در رکن است وباتوجه به تعاریف اتفاق و اتحاد که به نقل از فرهنگ لغت نامه
دهخدا در فوق آمد و مصداق این ضرب المثل فارسی که می گویند:
“هر گردویی گرد است و هر گردی گردو نیست”
رکن بندی مصرع فوق به صواب نزدیکتر است که متفق الارکان ویا متحدالارکان
بنامیمش تا مختلف الارکان زیرا دارای سه رکن مساوی هستند و در رکن چهارم هم
بدون استفاده از هیچ اختیارات ویا ضرورت های شعر وشاعری هر دوهجایش با هجاهای
آغازین دیگر ارکان هم مساوی است و هم دارای اتحاد واتفاق می باشد
ضمن اینکه اگراین مصرع بلندتر بود و همین ریتم وموسیقی و میزان شعر ادامه می دادیم و
سعی ما این بود که روانی وسلاست شعر هم حفظ شود حتمن رکن آخری هم مستفعِلُ می شد .

2 ــ خونین دل من را چه کسی کرده چنینش؟
( خو ــ نین ــ دِ ــ لِ)(من ــ را ــ چ ِ ــ کَ)( سی ــ کرــ دِ ــ چُ)( نی ــ نش)
( ــــ ـــــ د د )( ـــــ ــــــ د د )( ــــــ ـــــ د د )( ــــــ ــــــ )
( مستــــــــــــــفعلُ )( مستــــــــــــــفعلُ )( مستـــــــــــفعل ُ)( مســـــــتف)
تمام مشخصات مصرع فوق را بدون هیچ یک ازاختیارات وضرورتهای شعرو شاعری داراست
3 ــ باور اگرت نمی‌شود خون شده دل
برای تقطیع مصرع فوق دو حالت می توان متصور شد
3 ـ اف : ( با ــ ور ــ اَ ــ گَ )( رت ــ نَ ــ می ــ شَ )( ود ــ خون ــ شُ ــ دِ)( ؟ ــ دل )
( ــــ ـــــ د د ) ( ـــــ د ــــ د ) ( ــــ ـــــ د د )( ؟ ــــــ )
حال اگردررکن دوم بین هجای دوم وسوم عمل” قلب “جابجایی دوهجای مجاوررا صورت دهیم خواهیم داشت ( ــــ ـــــ د د ) ( ـــــ ـــــــ د د ) ( ـــــــ ــــــــ د د ) ( ؟ ــــــ )
مشاهده می شود که مشکل رکن سوم حل شده ولی هنوز مشکل کمبود یک هجا در رکن چهارم به قوّت خود باقی است ، چون ” خون” به عنوان یک هجای بلند در نظر گرفته ایم. ممکن است عده ای بر این باور باشند که شاعر این اختیار را دارد که ” خون” را یک هجای کشیده بداند و یا حرف “ن” ساکن را اشباع کند . که البته اشباع کردن یک حرف ساکن بدون اشکال هم نیست.
3 ـــ ب : ( با ــ ور ــ اَ ــ گَ )( رت ــ نَ ــ می ــ شَ )( ود ــ خو ـــ ن ــ شُ )( دِ ــ دل )
( ــــ ـــــ د د ) ( ـــــ ـــــــ د د ) ( ـــــــ ــــــــ د د ) ( د ــــــ )
در این حالت که هم از” اختیارات قلب “در رکن دوم استفاده کرده ایم و هم ” خون ” را به شکل ” خو ـ نُ ” خوانده و تقطیع کردیم . گرچه مشکل کمبود هجا از نظر تعداد هجا ها برطرف شده ولی باز مشاهده می شود که برای رسیدن به ارکان دو مصرع ویا بیت فوق باید باز هم از اختیارات اشباع
هجای اول رکن چهارم سود ببریم تا به رکن برسیم، تا به شکل زیر دست یابیم
( ــــ ـــــ د د ) ( ـــــ ـــــــ د د ) ( ـــــــ ــــــــ د د ) (ــــــ ــــــ )
مستفعلُ مستفعلُ مستفعلُ مستف
4 ــ بی‌رحم بیا خودت به چشمانت ببینش
( بی ـ رح ـ مُ ـ بِ ـ یا ـ خُ ـ دَت ـ بِ ـ چش ـ ما ـ نَت ـ بِ ـ بی ـ نش )
در تقطیع بالا کلمه ” رحم) را چه به صورت هجای کشیده ( رحم ) بکاربریم و با علانت ( ـــــ د )
نشان دهیم و چه به صورت ( رح ــ مُ ) بنویسیم و حرف میم را اشباع نماییم در تقطیع تغیراتی را ایجاد
نمی کند پس خواهیم داشت ( بی ـ رح ـ مُ ـ بِ ـ یا ـ خُ ـ دت ـ بِ ـ چش …………….
مشکل سر بخش و یا تقطیع هجاهای باقی مانده ” مانت” است که امکان های زیر را ممکن است بخود بگیرد
4 ــ الف : ( بی ــ رح ــ مُ ــ ب )( یا ــ خُ ــ دَت ــ بِ )( چش ــ ما ـــ نَت ـــ بِ )( بی ـــ نش )
در این تقطیع در خوانش شعر موسیقی و ریتم از بین میرود و احساس می کنیم یک فراز از شعر سپید
و یا یک جمله نثر را می خوانیم
4 ـــ ب : ( بی ــ رح ــ مُ ــ ب )( یا ــ خُ ــ دت ــ بِ )( چش ــ مان ـــ تُ ـــ بِ )( بی ـــ نش )
در این تقطیع اشباع کردن حرف ” ت ” که هم حرف ساکن و هم امکان دیگر گونه خوانش را هم نداریم که از اختیارات زبانی سود ببریم
4 ـــ ج : ( بی ــ رح ــ مُ ــ ب )( یا ــ خُ ــ دت ــ بِ )( چش ــ مانت ـــ بِ )( بی ـــ نش )
در تقطیع فوق هجای دوم رکن سوم را یک هجای کشیده در نظر بگیریم و با علامت ” ـــــ د” نشان دهیم که به شکل زیر خواهد بود
( ــــ ـــــ د د )( ـــــ ــــ د د )( ـــــ ،ـــــــ د، د )( ــــــ ــــــ )
مستفعلُ مستفعلُ مستفعلُ مستف

در انتها از عزیزان و استادان گرامی بخصوص استاد بزرگوارمان جناب حاج محمدی استدعادارم چنانچه راهکاری غیر از استفاده از اختیارات وضرورت های شعرو شاعری دارند مثلا احساس می کنند که با یک نوع رکن بندی دیگری به نتیجه می رسیم و یا اگر در تقطیع مشکلی وجود دارد با عنوان کردن مصداقهای مورد نظر و ارایه ی تقطیع درست آن، این بحث را کامل نمایند . باقی بقایتان

 

 

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

نقدها 17 
  1. رهنورد

    فروردین 25, 1402

    درودها
    شعر مورد بحث در سلامت کامل وزنی می باشد
    نون ساکن (ن) بعد از مصوتهای بلند ( ا ، و، ی ) در یک هجا در خط عروضی به حساب نمی آید؛
    یعنی، واژه های (جان ،خون و دین)
    با اینکه سه حرفی هستند و باید هجای کشیده ( _ U ) محسوب شوند
    چون به حرف نون ختم شده اند استثنا هستند
    و هجای بلند ( _ ) به حساب می آیند.

    کلمه باران را چطور تقطیع می کنیم؟
    با + ران
    آیا طبق معمول «با» هجای بلند است و
    «ران» هجای کشیده؟
    پاسخ منفی است
    چون با استثنا روبرو هستیم
    «ران» ختم به حرف نون شده
    و زمانی که پیش از حرف نون
    مصوت بلند (ا- ای- او) داشته باشیم
    بطور استثنا کلمه ی سه حرفی، هجای کشیده نخواهد بود بلکه هجای بلند است
    سه حرفی های زیر از این دسته هستند:
    جان، جین، جون، دان، دین، دون،
    سان، سین، خان، خون

    هیج مشکلی در روانی و سلاست این شعر وجود ندارد، مستحضرید که همیشه
    پایان تمام مصراع ها
    هر کلمه ای که باشد، هجای آخر، هجای بلند محاسبه می شود
    لینش، چینش، بینش
    ( _ ) ( _ ) ( _ )
    هر سه کلمه چون پایان مصرع آمده اند هجای بلندند و با نون ساکن خوانده می شوند
    leensh
    cheensh
    beensh
    مصرع آخر هم چشمانت را با نون ساکن می خوانیم
    cheshmaant

    1ــ کرده‌ ست مرا رام که با مَدَّش و لینش؟
    2ــ خونین دل من را چه کسی کرده چنینش؟
    3 ــ باور اگرت نمی‌شود خون شده دل
    4 ــ بی‌رحم بیا خودت به چشمانت ببینش

    وزن سروده، همان وزن مشهور رباعی است:
    مفعول مفاعیل مفاعیل فعل
    هر چهار مصراع تعداد 13 هجا دارند.

    _ _ د د/ _ _ د د/ _ _ د د/ _

    چشمانت
    چش (_) + مانت(_ د)

    جناب جمعی گرانقدر از فرصتی که جهت تبادل نظر فراهم نمودید به نوبه‌ خود بسیار سپاسگزارم و باور دارم همرسانی دیدگاه های مختلف روشنی بخش راه شاعرانی است که بحث آموزش و یادآوری نکات مهم سرایش را با علاقه دنبال می کنند.

    🌹

    • غلامحسین جمعی

      فروردین 26, 1402

      درود و سپاس بزرگوار حضورتان را ارج می نهم و با توجه به اینکه هر گوشی كه اندکی با موسیقی شعر آشنا باشد قادر است کلمات زیر و سایر کلماتی که در این گروه هستند را بخواند نتیجه گیری را به آنها واگذار می نماییم

      leensh
      cheensh
      beensh
      امثال
      گزینش ، چینش ، بینش ، ویا خوانش ………

      • رهنورد

        فروردین 26, 1402

        🔆نباید که یزدان چو خواندت پیش
        روان شرم دارد ز کردار خویش

        🔆چنان دان که رفتنت نزدیک شد
        به یزدان تو را راه باریک شد

        🔆مگر پاک یزدانت بخشد به ما
        دل موبدان بردرخشد به ما

          در خوانش شعر توجه به موارد زیر ضروری است:
          الف – رعایت آهنگ
          ب –  توجه به لحن کلام
         ج – رعایت تکیه: تکیه، فشار آوایی است که روی هجاهای کلمه ایجاد می شود و موجب برجسته شدن هجاهای کلمه می شود. در مورد کلمات چندهجایی باید توجه کنیم که نوع خوانش ما می تواند باعث تغییر در معنی کلمه شود.
        د – رعایت مکث و درنگ
        ه – رعایت ایستگاه های آوایی: منظور از ایستگاه های آوایی، جاهایی است که سخن نیاز به قطع و وصل و کشش های آوایی دارد و به عبارتی رعایت زیر و بم کلمات است.

      • رهنورد

        فروردین 26, 1402

        🔆چنان دان که رفتنت نزدیک شد
        به یزدان تو را راه باریک شد

        فعولن فعولن فعولن فعل

        کلمه رفتنت را با نون ساکن می خوانیم:
        raftant

        گرچه در حالت عادی، رفتنت را باید با نون مفتوح بخوانیم:
        raftanat

        اما در بیت بالا نون ساکن تلفظ می شود و در نمونه دیگر
        🔆مگر پاک یزدانت بخشد به ما
        دل موبدان بردرخشد به ما

        در کلمه یزدانت در حالت عادی نون مفتوح است
        yazdaanat
        اما در این بیت با نون ساکن می خوانیم
        yazdaant

        🌹

        • غلامحسین جمعی

          فروردین 26, 1402

          درود و سپاس بزرگوار بانقاب نه قصد بحث های پیرامونی را دارم نه فرصت حاشیه سازی ونه محاکمه ای در کار است پرسشی مطرح شده به این شرح
          ۱_ آیا اختیارات و ضرورت های شعر و شاعری تکلف است و مذموم ؟
          ۲ _ آیا در این سروده چهار مصری که دو مصرع اولش بدون اختیارات در وزن است در دو مصرع بعدش برای اینکه به همان وزن برسیم از اختیارات زیانی و یا وزنی و یا اختیارات شاعری و شعری و خوانشی استفاده شده است یا خیر؟
          ۳_ اگر استفاده شده است
          آیا شامل تکلف و مذموم می شود و یا خیر؟
          ۴ _ در تقطیع و رکن بندی صورت گرفته شده در مصرع های شماره «۱» و شماره «۲» که مصرع ها در وزن هستند آنهم بدون هیچ اختیارو ضرورتی چه شعری و چه شاعری و چه وزنی و چه زبانی و با گویش عرف هم تطابق دارد و اتفاقا با تقطیع مصرع چهارم هم که در قسمت « ۴ -ج » صورت گرفته هماهنگ است مشکی وجود دارد؟
          ۵ – چرا وقتی معیاری در سه مصرع از یک شعر چهار مصرعی جواب می هد نباید برای مصرع دیگر هم صادق باشد؟
          ۶ – اگر این معیار برای فقط یکی از چهار مصرع ها صادق نبود آیا معیار و میزان مشکل دارد و یا مصرع مورد نظر که برای دیگر مصرع ها جوابگوست؟
          ۷ – چرا بی نقاب ظاهر نمی شوید اینجا که مجلس شعر و شاعریست و ابراز عقیده و نظر هم محترم است و هم محیط شکر خدا به همت مدیریت سایت و جناب بزرگوارمآن طارق خراسانی
          آزاد و صمیمی
          ۸- تا بی نقاب ظاهر نشوید و به این پرسش ها پاسخ نفرمایید از این خرد هم انتظار ادامه ی بحث را نداشته باشید البته این یک خواهش است و اگر برآورده نشد و بی پاسخ ماندید حمل بر بی ادبی نگردد
          باقی بقایتان

  2. سیدمحمدرضا لاهيجی

    فروردین 25, 1402

    سلام و درود

    مخاطب شعر می‌خواند نه وزن، و ترفندهای شعری از هر قِسم و نوع که باشد شایسته و بایسته است در مسیرِ زیبایی شناختی شعر قدم بر دارد نه شاعر شعر خود را شاغل در ادارهٔ عروض کند و از بابِ وزن وارد و استخدام کلمه کند و بی التفات به دیگر معیارهایِ شاعری باشد!

    هرگز فردی که تذهیبِ دورِ خط نوشتارش منحصر به حصرِ عروض باشد نه شعرش شعر می‌شود و نه سروده‌اش ماندگار حتّی اگر بالاتر از او عروض‌دانی نباشد، تنها خروار خروار فخرفروشی از خود در می‌کند که نه به دردِ امروزش می‌خورد نه به کار فردایش می‌آید!

    بگذاریم شعر شاعر باشد
    نه من و منم منم!

    • غلامحسین جمعی

      فروردین 26, 1402

      درود و سپاس جناب لاهیجی در این پست می فرمایید«مخاطب شعر می‌خواند نه وزن، و ترفندهای شعری از هر قِسم و نوع که باشد شایسته و بایسته است در مسیرِ زیبایی شناختی شعر قدم بر دارد نه شاعر شعر خود را شاغل در ادارهٔ عروض کند» لطفاً کامنت خود را بخوانید سیدمحمدرضا لاهيجیاسفند 28, 1401سلام جناب دکترشب خوشبا یقین عرض می‌کنم نقدهای حضرتعالی راهگشاست و سال‌ها استخوان خُرد کردن در ادبیات خاصه شعر شما را به عمقِ نگاهی رسانده که بسیار ساده به اشکالِ هر شعری می‌رسید، علاوه بر این امر قیام نقدِ شما جز از بابِ مشفق بودن نیست، حقیر صاحب نظر نیستم امّا در حد خُردی که می‌دانم مانندِ حضرتعالی معتقدم *ت* هفت همانطور که اشاره فرمودید خارج از وزن و دارای خدشه است!سایه شما بر سر ما مستدامباقی بقایتان چون گروه خونی ام با چالش و حاشیه سازی جور نیست 🙏🙏🙏

      • سیدمحمدرضا لاهيجی

        فروردین 26, 1402

        سلام و درود بزرگوار

        حقیر زیر خط فقرست دانسته هایم، و ندانسته هایم بیش از بی نهایت و شاگرد تنبل و دون پایه ای بیش نیستم گرانقدر، حقیر نیز دنبال حاشیه نبوده و نیستم و خدا لطف کند نخواهم بود، عرض قبلی کلی بود و در کل قائل به نسبیت و حکمیتم‌ و علاقه ای به سیاق قطعیت در هنر و خاصه عروض ندارم به قولی:

        روزی
        روزگاری
        عرضِ عروضِ شعر
        از عارضهٔ فعلِ آدم بزرگ‌ها
        خارج
        وَ با سمفونیِ صفر تا صدِ لبخندِ کودکان
        تن می‌دهد به اتفاقِ ملاحت،
        به سرودی که باید…

        در آن‌روز
        شعر شاعر را می‌سراید!

  3. اژدری

    فروردین 26, 1402

    امیرمعزی

    هم ندیم است او به خدمت پیش تو هم چاکرست

    (اینت‌) شایسته ندیمی( اینت‌ )زیبا چاکری

    امیرمعزی

    من و تو هر دو به هم شرک و وحدت (اینت)محال

    و گر به شکل بوم با تو توأمان ای دوست

    حکیم نزاری قهستانی

    قدرِ دین تو دیو به داند

    که دهد عشوه (دینت) بستاند

    سنایی

    غرق دنیا هم بباید (دینت) نیز

    دین بنیزی دست ندهد ای عزیز

    عطار

    کردهٔ هفتاد فرقه (دینت) را

    از نبی شرمی بدار ای بی‌حیا

    عطار

    کهان سوی (فرمانت)دارند چشم

    چبودت که با ما به جنگی و خشم

    اسدی توسی

    بدان ملک (فرمانت) هزمان دمان

    که (دشمنت) را دوست پژمان روان

    اسدی توسی

    داغی دگر اینست که از گریه بشستم

    آن داغ که (دامانت) ز خون دل ما داشت

    امیرخسرو دهلوی

    (مهمانت)چه خوانم من نه خضر نه عیسی تا

    بر آب خودت جویم، بر خوان خودت خوانم

    امیرخسرو دهلوی

    نماز و روزهٔ تو باد یک‌بهٔک مقبول

    نماز و روزهٔ (خصمانت) سربه‌سر مردود

    امیرمعزی

    رادمردان را به طاعت درکف (پیمانت) دل

    شیرمردان را به خدمت بر خط (فرمانت) سر

    امیرمعزی

    • غلامحسین جمعی

      فروردین 29, 1402

      درود و سپاس بزرگوار اینها که فرمودید هیچ ربطی به آن کارهای صورت گرفته ندارند و در چهارچوب هجای کشیده می گنجند برای نمونه
      بدان ملک (فرمانت) هزمان دمان
      (ب،دان،مل)(ک،فر،مان )(ت،هز,مان)(د،مان)
      مفاعیل- مفاعیل- مفاعیل-
      که اگر «مانت» را هم به کل هجای کشیده « مانت» تقطیع کنید که شامل یک هجای بلند و یک امتداد کوتاه است همین نتیجه را دارد « – د»
      بیشتر قصدم دعوت است به مطلبی تحت عنوان
      « آیا به هر قیمتی باید رباعی سرود» که فکر کنم خیلی بد نکذرد، و جوانان را آنجا خواهید گرفت

  4. اژدری

    فروردین 26, 1402

    با سلام از تقطیع‌های اشتباه و به تبع رکن‌بندی‌های اشتباهتان پیداست که در خوانش درست رباعی آقای حاج‌محمدی توفیق چندانی ندلشته‌اید. و رباعی محکم و استواری را که کوچکترین ایراد وزنی‌ای ندارد، دارای عیب و ایراد وزنی تشخیص داده‌اید. البته اشکال در خوانش صحیح شعر ممکن است برای هر کسی پیش بیاید امّا غالبا کسانی که خود حقیقتا شاعرند بویژه اگر مدّعی باشند که در علم عروض نیز دستی دارند نباید به این سادگی دچار چنین خبط و خطای آشکاری شوند. همان گونه که ملاحظه می‌کنید یکی از بزرگواران پاسخ شما را داده است و بدرستی گفته است که (چشمانت)در مصرع آخر بر خلاف خوانش اشتباه شما به سکون (نون و ت) باید خوانده شود و همچنین کلمات (لینش) و (چنینش) و (ببینش) هر سه به سکون دو حرف آخرشان باید خوانده شود. و شما به اشتباه به تحریک حرف نون هر سه کلمه را خوانده‌اید. و همین خوانش اشتباه شما را به تکلّف{{ به معنی حقیقی کلمه}} واداشته است.

    جناب آقای جمعی گمان می‌کنم اگر روحیه‌ی تسلیم در برابر حق در شما وجود داشته باشد فقط و فقط همین یک بیت از عطار نیشابوری کفایت کند. چرا که جناب حاج محمدی در رباعی مورد نقد شما همان ترفندی را بکار بسته است که عطار نیشابوری ذر این بیت بکار بسته است:
    بخوابانید گل بر تخت (زرّینش)
    نشد یک دمزدن فارغ ز (بالینش)
    عطار
    حالا اگر کسی همچون شما در این بیت در نمی‌یابید که دو کلمه‌ی آخر هر مصرع در این بیت باید به سکون دو حرف آخر خوانده شود نه تقصیری متوجه عطار نیشابوری است و نه قصوری و شاهد مثال در این باره الی ما شا الله وجود دارد. منتها کسی که شعر زیاد خوانده باشد و کسی که اندک شمّ شاعری داشته باشد به راحتی در می‌یابد که عطار و دیگر شاعرانی که این ترفند زبانی را بکار بسته اند چه کرده‌اند

    • غلامحسین جمعی

      فروردین 26, 1402

      درودو سپاس بر بزرگوار با نقاب دیگر این خرد چنانچه موضوع نقد تعیین کرده است مطلب دیگری را پیگیری میکردم و میکنم و کاری هم با خوانش اینکه گزینش را چگونه بخوانیم و چگونه تقطیع کنیم ندارم و اگر لوگوی نقد را هم ” عروض و قافیه ” می بینید لطفی است که مدیریت سایت به این خرد کرده اند وگرنه بحث عروض و قافیه هم منتفی است و اصل و اساس مطلب نقد چیز دیگریست . و برای مطرح کردن موضوع شعر جناب حاج محمدی را بهانه کرده ام برای موضوع اختیارات وضرورت های شعر و شاعری په زبانی و چه وزنی . اگر آن عزیز و بزرگوار قبلی یکی نیستید و مشکل اینکه نقاب را بردارید وجود ندارد و بجای این همه زحمت حول محور دیگری که بحثی است جانبی چرا به یک یک سؤال ها با شماره و جواب منطقی جواب نمی دهید و گرد جهان می گردید .
      وقتی که دومصرع اول، که بیت مطلع را هم تشکیل می دهد و معملا وزن و ردیف و قافیه و موسیقی و سلاست را نشان میدهد که با خوانِشی که هم معمول است و هم عرف خوانِش است و هم مقبول همه . و تقطیع هم همین موضوع را تایید می کند علط و نادرست تشخیص می دهید و شروع می کنید به عرضه ی شعرهایی از عهد عتیق و فرافکنی اگر که شما عزیز بزرگوار همان با نقاف قبلی نیستید حتمن قبل از شروع به نوشتن می بایستی کامنت های قبلی را هم خوانده باشید و سؤالات این خرد را هم خوانده اید . بهتر نبود به تک تک آنها جواب می دادید . و قضیه را خاتمه می دادید . گرچه طعم و مزه ی نوشتار و حال و حس بیان و شیوه ی گفتار ” اژدری” با ” رهنورد” یکیست ولی برای اینکه زحمت شما را هم کم کنم لذا همان مطلب را هم برای شما کپی پیست می کنم .
      درود و سپاس بزرگوار بانقاب نه قصد بحث های پیرامونی را دارم نه فرصت حاشیه سازی ونه محاکمه ای در کار است پرسشی مطرح شده به این شرح
      ۱_ آیا اختیارات و ضرورت های شعر و شاعری تکلف است و مذموم ؟
      ۲ _ آیا در این سروده چهار مصری که دو مصرع اولش بدون اختیارات در وزن است در دو مصرع بعدش برای اینکه به همان وزن برسیم از اختیارات زیانی و یا وزنی و یا اختیارات شاعری و شعری و خوانشی استفاده شده است یا خیر؟
      ۳_ اگر استفاده شده است
      آیا شامل تکلف و مذموم می شود و یا خیر؟
      ۴ _ در تقطیع و رکن بندی صورت گرفته شده در مصرع های شماره «۱» و شماره «۲» که مصرع ها در وزن هستند آنهم بدون هیچ اختیارو ضرورتی چه شعری و چه شاعری و چه وزنی و چه زبانی و با گویش عرف هم تطابق دارد و اتفاقا با تقطیع مصرع چهارم هم که در قسمت « ۴ -ج » صورت گرفته هماهنگ است مشکی وجود دارد؟
      ۵ – چرا وقتی معیاری در سه مصرع از یک شعر چهار مصرعی جواب می هد نباید برای مصرع دیگر هم صادق باشد؟
      ۶ – اگر این معیار برای فقط یکی از چهار مصرع ها صادق نبود آیا معیار و میزان مشکل دارد و یا مصرع مورد نظر که برای دیگر مصرع ها جوابگوست؟
      ۷ – چرا بی نقاب ظاهر نمی شوید اینجا که مجلس شعر و شاعریست و ابراز عقیده و نظر هم محترم است و هم محیط شکر خدا به همت مدیریت سایت و جناب بزرگوارمآن طارق خراسانی
      آزاد و صمیمی
      ۸- تا بی نقاب ظاهر نشوید و به این پرسش ها پاسخ نفرمایید از این خرد هم انتظار ادامه ی بحث را نداشته باشید البته این یک خواهش است و اگر برآورده نشد و بی پاسخ ماندید حمل بر بی ادبی نگردد
      باقی بقایتان

      • فروردین 26, 1402

        لطفاً اگر این بیتی را که خودتان

        🔆چنان دان که رفتنت نزدیک شد
        (چُ، نان، دان، کِ)(رف، تنت،نز،دی)((ک،شد)
        مفاعیلُ مفاعیلن فعل
        به یزدان تو را راه باریک شد
        (ب،یز،دان،تُ)( را, را،ه، با ،ری)( ک،شد)

      • غلامحسین جمعی

        فروردین 29, 1402

        درود و سپاس بزرگوار جواب کامنت را در مطلبی که به سایت داده ام شاید بگیرید خیلی بد نمی گذرد

  5. اژدری

    فروردین 27, 1402

    با سلام
    چون خیلی علاقه دارید پاسخ تک تک سوالاتتان به ترتیب داده شود چشم مورد به مورد جواب می دهم
    ۱_ آیا اختیارات و ضرورت های شعر و شاعری تکلف است و مذموم ؟
    پاسخ:
    خیر اختیارات و ضرورت‌های شعری نه تکلف است و نه مذموم . اما این که بخاطر عجز در خوانش صحیح شعر، تقطیع و رکن بندی اشتباه و غلطی از شعر ارائه دهید هم تکلف است و هم مذموم. یعنی دقیقا همین بلایی که به جان شما افتاده است.
    و این که اگر برایتان شاهد مثالی از عطار آورده شود که در آن همان ترفندی بکار گرفته شده که جناب حاج محمدی در رباعی خود بکار بسته است، فورا از سر درماندگی بگویید شعرهایی از عهد عتیق بعنوان مثال آورده اید این کار تکلف و درماندگی و مذموم است. حتی اگر برایتان از اشعار حسین منزوی و اخوان ثالث و سیمین بهبهانی بعنوان شاهد مثال آورده شود خواهید گفت از عهد جدید است . این کار تکلف و درماندگی و مذموم است
    ۲_ آیا در این سروده چهار مصری که دو مصرع اولش بدون اختیارات در وزن است در دو مصرع بعدش برای اینکه به همان وزن برسیم از اختیارات زیانی و یا وزنی و یا اختیارات شاعری و شعری و خوانشی استفاده شده است یا خیر؟
    پاسخ:
    مساله این است که شما همان دو مصرع اول را بخاطر خوانش اشتباه غلط تقطیع و رکن بندی کرده اید و تقطیع درست مصرع این است:
    کر/دَس/ت /م/را/ را/م/ ک/ با/ مَد/د/شُ/ لینش؟

    ۳_ اگر استفاده شده است
    آیا شامل تکلف و مذموم می شود و یا خیر؟
    پاسخ:از اختیارات در این رباعی استفاده شده است
    و استفاده از اختیارات در این رباعی مانند هر شعر دیگری نه تکلف است و نه مذموم. آنچه تکلف و مذموم است تقطیع و رکن بندی غلط شعر بخاطر خوانش ناصحیح است

    ۴-_ در تقطیع و رکن بندی صورت گرفته شده در مصرع های شماره «۱» و شماره «۲» که مصرع ها در وزن هستند آنهم بدون هیچ اختیارو ضرورتی چه شعری و چه شاعری و چه وزنی و چه زبانی و با گویش عرف هم تطابق دارد و اتفاقا با تقطیع مصرع چهارم هم که در قسمت « ۴ -ج » صورت گرفته هماهنگ است مشکی وجود دارد؟
    پاسخ: بله مشکل وجود دارد و در پاسخ سوالات قبل توضیح داده شد که خوانش ناصحیح باعث تکلف مذموم شما در تقطیع و رکن بندی مصرع‌های مورد نظر شده است
    ۵- چرا وقتی معیاری در سه مصرع از یک شعر چهار مصرعی جواب می هد نباید برای مصرع دیگر هم صادق باشد؟
    پاسخ ضمن سوالات قبل داده شده است چون سه مصرعی را که شما با خوانش ناصحیح تقطیع و رکن بندی نادرست کرده‌اید، نمی تواند معیار باشد

    ۶-– اگر این معیار برای فقط یکی از چهار مصرع ها صادق نبود آیا معیار و میزان مشکل دارد و یا مصرع مورد نظر که برای دیگر مصرع ها جوابگوست؟
    پاسخ ضمن سوالات قبل و سوالات قبل تر داده شد
    ۷ – چرا بی نقاب ظاهر نمی شوید اینجا که مجلس شعر و شاعریست و ابراز عقیده و نظر هم محترم است و هم محیط شکر خدا به همت مدیریت سایت و جناب بزرگوارمآن طارق خراسانی
    پاسخ:
    اولا : انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال
    به گفته بنگر نه به گوینده

    ثانیا مدیریت سایت هر کس هست حتما صلاح دانسته است که غیر اعضای سایت هم بتوانند نظر بدهند. من چون عضو سایت نیستم شما با نقاب به قول خودتان به حساب می‌آورید
    با احترام اژدری

    • فروردین 27, 1402

      درود و سپاس بزرگوار چون نمی‌دانستم آن بزرگوار آقا هستید یا خانم تا با القاب مناسب خطابتان کنم و امکان دسترسی به آن عزیز با ذکر نام اژدری هم میسر نشد لذا به لفظ بزرگوار خطابتان کردم .
      از اینکه لطف کردید و ردیف به ردیف پاسخ فرمودید نهایت تشکر و قدردانی مینمایم و خوشحال شدم که بلاخره عزیزی پیدا شد که بفرماید اختیارات و ضرورت ها نه تکلف است و نه مذموم . واما در دیگر موارد که آن عزیز تماما ربطش داده آید به عدم خوانش صحیح و یا نادرست بودن تقطیع و بعضاً نیز تکلف و مذومش دانستید چون نیاز به بحث و آرایه و مصداق‌ دارد تصمیم گرفتم به صورت جداگانه در پستی دیگر در خدمتتان باشم تا دیگر عزیزان هم مشارکت داشته باشند و از نظرات و ایده های آنها هم بهره ببریم و فقط بخاطر اینکه بی ادبی نباشد به این کامنت اکتفا کردم امیدوارم که در آن پست نیز از نظراتتون بهره ببرم و ببریم گرچه این حق شماست که با هر نام و نشانی ظاهر شوید ولی اگر عضو هستید و در سایت فعالیت دارید خوشحال تر خواهم شد که برای این خرد هم این شرایط وجود داشته باشد که در پست آن بزرگوار حضور یابم و بهره ی بیشتری ببرم
      برایتان سالی خوب و بهتر از پیش آرزو دارم بدرود تا درودی دیگر

      • غلامحسین جمعی

        فروردین 29, 1402

        درود و سپاس بزرگوار برای دریافت جواب در مطلبی که به سایت داده ام و فردا منتشر می شود شاید بیابید

نظرها
  1. مهمان

    فروردین 26, 1402

    درود بر شما

    علی اصغر قهرمانی مقبل می گوید:
    از آنجا که وزن شعر فارسی همانند شعر عربی بر اساس کمیت هجا استوار است، علمای عروض فارسی چنین پنداشته اند که در عروض فارسی مانند عروض عربی، ارکان عروضی باید بر اساس قواعد سبب و وتد تعیین و تنظیم شود. این تصور نادرست از آنجا ناشی شده است که علمای عروض فارسی کلمات بسیاری در زبان فارسی یافته اند که منطبق بر اسباب و اوتاد بوده است. در حالی که سبب و وتد در عروض عربی دلالت عروضی دارد و بسیاری از قواعد عربی مانند تعیین ارکان اصلی و فرعی، استخراج بحرها از دایره های عروضی و رکن بندی وزن ها بر قواعد سبب و وتد استوار است. ولی در عروض فارسی سنتی اسباب و اوتاد جز نابسامانی و آشفتگی در پی نداشته است. دلیل این اشتباه آن است که عروضیان فارسی متوجه دلالت عروضی سبب و وتد نشده و آن را مقوله ای زبانی دانسته اند.

    عروض جدید پس از پی بردن به مفهوم هجا با این باور که با وجود هجا دیگر نیازی به سبب و وتد نخواهد بود، آن را کنار گذاشت. اگرچه عروض جدید به درستی اقدام به این کار کرد اما باید دانست که هجا و تقطیع هجایی نمی تواند جایگزین سبب و وتد باشد. بنابراین یکی از مهم ترین وظیفه ای را که سبب و وتد در عروض عربی به عهده دارد و آن سامان دادن به رکن بندی بحرهاست، در عروض فارسی نه هجا و تقطیع هجایی صِرف بلکه تکرار یک رکن یا تناوب ارکان (بر اساس دایره نجفی) معیار رکن بندی وزن های مطبوع فارسی است که میتواند خلأ به وجود آمده از حذف سبب و وتد را در عروض فارسی پر کند.

    • غلامحسین جمعی

      فروردین 29, 1402

      درود و سپاس بر مهمان عزیز آن بزرگوار را به مطلبی که به سایت داده ام و فردا منتشر
      می شود دعوت میکنم بد نخواهد گذشت

  2. زهرا آهن

    فروردین 27, 1402

    درود بر شما استاد جمعی بزرگوار

    سپاس از زحمتی که کشیدید و به واسطه این پست فرصتی برای تبادل نظر ایجاد کردید.

    راستش من در جایگاهی نیستم که در بحث های تخصصی ادبی نظر بدهم چرا تحصیلات و تجربیاتم در زمینه ای غیر بوده، ولی صرفا مایلم نظرم را در مورد وزن شعر جناب حاج محمدی بگویم.
    از نظر من وزن این شعر سالم است و خدشه ای به آن وارد نیست. سابقه ای از ترفند به کار رفته در شعر ایشان را در اشعار بزرگان ادب این سرزمین پیش‌تر دیده بودم و زمانی که شعر ایشان را خواندم از تسلطی که به ترفندهای نه چندان رایج دارند شگفت زده شدم.
    این که آیا شعر ایشان جزء اشعار ماندگار زبان فارسی خواهد شد را من نمی‌دانم و شاید به طور کلی مخاطب عام معاصر چندان رغبتی به شعرهای کلاسیک نشان ندهد و بازار برخی ترانه های سطحی این روزها داغ تر باشد. ولی از نظر من با توجه به تسلطی که ایشان به وزن شعر دارند، شعرهایشان برای شاعران جوان‌تر که در یادگیری هستند می‌تواند جنبه‌ی آموزشی زیادی داشته باشد. که به حق خود من از ایشان چیز‌های زیادی آموختم.
    ذیل پیامی در یکی از شعرهای من خواسته بودید که تقطیع این شعر را بنویسم و از آن جا که این پست مربوط به همان شعر است، تقطیعی که در ذهنم موقع خواندن آمد را می‌نویسم.

    _ _ uu _ _ uu _ _ uu _

    باز هم از شما برای هموندی این پست سپاسگزاری می‌کنم.

    با آرزوی تندرستی و بهروزی برای شما استاد گرامی

    🍃🌹🌷🌿

    • غلامحسین جمعی

      فروردین 29, 1402

      درود و سپاس سرکار خانم آهن مشکلی که من با آن « دوبیت» داشتم و با ترفند می خواهند به عنوان رباعی تحویل دهند را
      برای اینکه خسته کننده نباشد طنز آلودش کرده و همان دوبیتی ایشان نیز مطرح شده که شما هم دعوتید فکر کنم خیلی بد نگذرد و اصولاً با وزنش خیلی کار ندارم

  3. سوال:

    فروردین 27, 1402

    سلام
    لطفا محض رضای خدا، بدون هرگونه توضیح اضافه ای، مصراع سوم رباعی بالا را تقطیع و وزن آن را مشخص بفرمایید

    (باور اگرت نمی شود خون شده دل)

    • اژدری

      فروردین 27, 1402

      با سلام
      تقطیع مصرع اول:
      کر/دَس/ت/ م/را/ را/م/ ک/ با/ مَد/د/شُ/لینش؟
      _ _ ه ه _ _ ه ه _ _ ه ه _
      مفعولُ/مفاعیلُ/فعولُن/فَعَلُن
      مصرع سوم:
      با/ور/ ا/گ/رت /ن/می/ ش=ود/ خون/ ش/دِ/دل/
      _ _ ه ه _ ه _ ه_ _ه ه _
      می‌بینید که رکن دوم بجای مفاعیل ، مفاعلن آمده با اختیارات
      هر دو مصرع سیزده هجا دارد
      خیلی جالب است کسی که به خودش اجازه نقد عروضی شعر شاعری را می‌دهد از تقطیع مصرع سوم این رباعی درمانده است و آن را غلط تقطیع می‌کند!!!!
      و هنوز نمی‌داند که (خون) هجای بلنده نه کشیده

      • اژدری

        فروردین 27, 1402

        یا همان وزنی که جناب رهنورد گفته‌اند(مفعول مفاعیل مفاعیل فعل)
        که تفاوت چندانی با وزنی که من گفتم یعنی(مفعولُ/مفاعیلُ/فعولُن/فَعَلُن)ندارد. و مثلا مختلف‌الامکان است.

    • غلامحسین جمعی

      فروردین 29, 1402

      درود و سپاس بزرگوار بگذار خیالت را راحت کنم شعر مورد نظر رباعی نیست و فقط و فقط و فقط « دوبیت» است و خواسته اند به زور و ترفند نپذیرفتنی و خلاف عرف زبان آن را به ما غالب کنند در این مورد مطلبی تحت عنوان
      « آیا به هر قیمتی باید رباعی سرود؟» به سایت داده ام و اتفاقا آن « دو بیت» را هم همراه با دوبیت های خود به که نه «رباعی» می باشد و نه
      « دوبیتی» ولی با همان ترفند های پوسیده ی دوره ی بیگ بنگ رباعی می شوند را با تقطیع به قول آن عزیز و رکن بندی به بحث و نظر گذاشته ام که برای اینکه خسته نشوید چاشنی طنز هم دارد و شما هم دعوتید فکر می کنم خیلی بد نکذرد

  4. فروردین 28, 1402

    در وزن شعر، حرف “ن” پس از یک حرف صدادار بلند در یك هجا (یعنی نون ساكن)، به شمار نمی آید. مانند: برین = بری، خون = خو.
    ولی اگر حرف “ن” به هجای بعد منتقل گردد، آن گاه در این هجای جدید، پس از حرف صدادار بلند قرار نمی گیرد و از این رو به شمار می آید. مثلن اگر “دوان آمد” را به صورت “دوانامد” تلفظ كنیم، یعنی حرف “ن” به صورت “نا” در هجای جدید قرار بگیرد، پس دیگر پس از حرف صدادار بلند نیست، لذا به شمار آمده و تلفظ می شود.

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا