🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 آیا سرایش رباعی به هر قیمت یک فخر است؟

(ثبت: 258618) فروردین 29, 1402 

موضوع: آیا سرایش رباعی به هر قیمتی یک فخر است؟
نویسنده : غلامحسین جمعی
بنام خداوند زیبایی ها و شعر
نقد جدی مرا خواندی به طنز /// حال این طنز مرا جدی بخوان
اگر شما عزیزان بعد از خواندن این متن طنزآلود هنوزهم بر این باورید که به هر قیمتی باید
رباعی سرود چون فخرآور است !و گفتن ” دوبیت” چون نه نام “رباعی” را یدک می کشد و
نه “دوبیتی ” را، ولو حاوی همه زیبایی ها باشد و سلیس و روان و بدون سکته ، وموسیقی آن
هم دلنشین ، وخوانِش بخصوصی را هم طلب نمی کند، زیرا هم ریتم دارد و هم میزان و با خوانشِ
عرف هم تطلبق دارد.بازهم بر این باورید که به هر قیمتی باید رباعی سرود.
لطفا این” دوبیت” های زیر را که به عنوان تفنن سروده ام وفقط دوتای آن را که ممکن است بخاطر
خوانش ناصحیح و درنتیجه رکن بندی اشتباه به ترکستان رفته باشم، تقطیع و بررسی میکنم
1 ــــ وقتی عروضی را ملاک شعر کردند
شاید به فکر خویش کار خیر کردند
حالا شده اسباب بازی دست شاعر
با مصلحت ، تهمت نثار غیر کردند

2 ــــ عمرش سپری گشت و نشد اهلِ گُزینِش
گفتند که مشکل بود از، مَسلَک و دینِش
گردیده پناهنده که در حصر نَمانَد
شاعر تو بگو باعثِ آن مُرتَکبینِش

3 ـــ من قاتل و پیغمبر بی مذهب و دینَم
شکّاک فقط ، شک بنماید به یقینَم
وقعی ننهم هرچه عَدوگفته چرند است
من حضرتِ حق هستم و این دینِ مُبینَم

4 ـــ گفتم که چرا عاشقتم ، قَسَم به جانَت
در بهمن و کولاک چه شد، وردِ زبانت؟!
رفتی زبَرَم بی خبر از، نام و نشانَت
کُشتی تو مرا با خمِ ابرویِ کمانَت

5 ــــ دیگر نخورم فریبِ حوران و جِنانَت
مُردست دگر موعظه، جادویِ زبانَت
چون پیر شدی نیست دگر اسب وعِنانَت
بهتر بروی پیشِ همان، بیوه زنانَت

6 ـــ من خبره ترین شاعرو نقّادِ زمانَم
اسطوره ی اندیشه ی هر کون و مکانم
جمعی که غلط کرده در این خوانِشُ چینِش
شاعر تو نگو بنده همان اینم وآنم
7 ــ این هم یک دوبیت از عزیز بزرگوارمان که در مصرع سوم آن کلمه
“این” را البته با اجازه استاد اضاف کرده ام
*********
کرده‌ ست مرا رام که با مَدَّش و لینش
خونین دل من را چه کسی کرده چُنینش
باور اگرت نمی‌شود خون شده این دل
بی رحم بیا خودت به چشمانت ببینش
تقطیع شماره 2:
عمرش سپری گشت ونشد اهلِ گُزینِش
(عم ــ رش ــ سِ ــ پَ)( ری ــ گش ــ تُ ــ نَ)( شد ــ اَه ــ لِ ــ گُ )( زی ــ نِش)
مستفعلُ ـــــ مستفعلُ ـــــ مستفعلُ ــــ مستف

گفتند که مشکل بود از، مَسلَک و دینِش
( گف ــ تن ــ دُ ــ کِ)( مُش ـــ کِل ــ بُ ــ وَ)( دَز ــ مَس ــ لَ ـــ کُ )( دی ــ نِش )
مستفعلُ ـــــ مستفعلُ ـــــ مستفعلُ ــــ مستف

گردیده پناهنده که در حصر نَمانَد
( گرـــ دی ـــ دِ ـــ پَ )( نا ــ هن ــ دِ ــ کِ )( در ــ حص ــ رــ نَ)( ما ــ نَد)
مستفعلُ ـــــ مستفعلُ ـــــ مستفعلُ ــــ مستف
البته در دو مصرع بالا می توان طوری تقطیع کرد که هجای ” تَند” در( گف ــ تند) و
” حصر” دردومین مصرع بالا را بصورت اشتباه تری هم که “حصر” را به عنوان یک هجای
کشیده پذیرفته اند .مثل بچه های دبستانی که هنوز به رشد کافی نرسیده اند و چون در موقع
بخش کردنش فقط یک مرتبه دستشان پایین می آید، می گویند یک بخش است ودکتر قهرمانی
مقبل هم جوگیر شده و یا همان رسوبات دوره طفولیت و دبستان در ذهنش می باشد ،تطابق دار
و متوجه نیستند که در این حالت مصرع یک هجا کم می آورد !!
( گرـــ دی ـــ دِ ـــ پَ )( نا ــ هن ــ دِ ــ کِ )( در ــ “حصر”ــ نَ)( ما ــ نَد)
( ــــــ ــــــ د ـــــ د )(ـــــ ـــــ د ـــــ د )(ــــــ ” ــــــ د ” د )( ـــــ ــــ )
مستفعلُ ـــــ مستفعلُ ـــــ مستفعلُ ـــــ مستف

شاعر تو بگو باعثِ آن مُرتَکِبینِش
( شا ــ عر ــ تُ ــ بِ )( گو ــ با ــ ع ِــ ثِ )( آن ــ مُر ــ تَ ــ کِ )( بی ــ نِش )
مستفعلُ ـــــ مستفعلُ ـــــ مستفعلُ ــــ مستف
تقطیع شماره 7:

کرده‌ ست مرا رام که با مَدَّش و لینش؟
( کر ــ دس ــ تُ ــ مَ)(را ــ را ــ مُ ــ کِ)( با ــ مد ــ دَ ــ شُ)( لی ــ نش)
( ــــ ـــــ د د )( ـــــ ــــــ د د )( ــــــ ـــــ د د )( ــــــ ــــــ )
( مستــــــــــــــفعلُ )( مستــــــــــــــفعلُ )( مستـــــــــــفعل ُ)( مســـــــتف)
به خاطر اینکه طعم طنزمان بیشتر شود شما می توانید رکن دوم را هم به صورت زیرکه ” رام ” چون یک “هجای کشیده” است و لازم نیست به دو هجای ” را ــ مُ ”
تقطیع کنید به صورت زیر تقطیع کنید
( کر ــ دس ــ تُ ــ مَ)(را ــ “رام” ــ کِ)( با ــ مد ــ دَ ــ شُ)( لی ــ نش)
( ــــ ـــــ د د )( ـــــ “ـــ د” د )( ــــــ ـــــ د د )( ــــــ ــــــ )
( مستــــــــــــــفعلُ )( مستــــــــــــــفعلُ )( مستـــــــــــفعل ُ)( مســـــــتف)

خونین دل من را چه کسی کرده چُنینِش؟
( خو ــ نین ــ دِ ــ لِ)(من ــ را ــ چ ِ ــ کَ)( سی ــ کرــ دِ ــ چُ)( نی ــ نش)
( ــــ ـــــ د د )( ـــــ ــــــ د د )( ــــــ ـــــ د د )( ــــــ ــــــ )
( مستــــــــــــــفعلُ )( مستــــــــــــــفعلُ )( مستـــــــــــفعل ُ)( مســـــــتف)
باور اگرت نمی‌شود خون شده این دل
( با ــ ور ــ اَ ــ گَ )( رت ــ نَ ــ می ــ شَ )( ود ــ خون ــ شُ ــ دِ)( این ــ دل )
( ــــ ـــــ د د )( ـــــ د ــــ د )( ــــ ـــــ د د )( ـــــــ ــــــ )
در مصرع بالا در رکن دوم هجای دوم و سوم را عمل آنژیو قلب انجام می دهیم،خواهیم داشت
( ــــ ـــــ د د )( ـــــ ـــــ د د )( ــــ ـــــ د د )( ـــــــ ــــــ )
( مستـفعل)( مستفعلُ )( مستفعل)( مستف )
بی‌رحم بیا خودت به چشمانت ببینش
( بی ـ “رحم” ـ بِ) ( یا ـ خُ ـ دَت ـ بِ)(چش ـ “مانت” ـ بِ )( بی ـ نَش )
( ــــ “ـــ د ” د )(ـــــ د ـــــ د )( ـــــ “ـــــ د” د )( ـــــ ــــــ )
دررکن دوم روی هجای دوم وسوم عمل آنژیو قلب انجام می دهیم پس خواهیم داشت
( ــــ “ـــ د ” د )(ـــــ ــــــ د د )( ـــــ “ـــــ د” د )( ـــــ ــــــ )
مستفعلُ مستفعلُ مستفعلُ مستف، شاعر در رکن اول و رکن سوم از هجای کشیده سود
برده اند که در تقطیع مشخص شده است و با تقطیع استاد دانشگاه امیر کبیرو اینک
بهشتی جناب علی اصغرقهرمانی مقبل که مورد تایید عزیزان است و به گفته ی وی استناد
می کنند هم خوانی دارد و محض اطلاع مقاله ی ایشان را در ذیل همین پست تقدیمتان کرده ام.
حال برای اینکه به فخر رباعی دست یابیم و متوجه نشده ایم که رباعی سرودیم و از نعمت رباعی
محروم شده ایم دوبیت “شماره 2″ را بر اساس وزن مفعولُ مفاعیلُ مفاعیل و فَعَل که وزن اصلی
رباعی می باشد آن را رکن بندی می کنیم .شاید چیزی هم نصیب این خرد شد و بی بهره نماندم.

تقطیع شماره 2:
عمرش سپری گشت ونشد اهلِ گُزینِش
(عم ــ رش ــ سِ)( پَ ــ ری ــ گش ــ تُ)( نَ ــ شد ــ اَه ــ لِ)( گُ ــ زی ــ نِش)
مفعولُ ــــ مفاعیلُ ــ مفاعیلُ ــ مفاعیل
مصرع بعد
گفتند که مشکل بود از، مَسلَک و دینِش
( گف ــ تن ــ دُ)( ک ــــ مش ـــ کل ــ بُ)( و ــ دز ــ مس ــ لَ)( کُ ـــ دی ــ نِش )
مفعولُ ــــ مفاعیلُ ــ مفاعیلُ ــ مفاعیل
گردیده پناهنده که در حصر نَمانَد
( گرـــ دی ـــ دِ)( پَ ـــ نا ــ هن ــ دِ )(کِ ــ در ــ حص ــ ر)( نَ ــ ما ــ نَد)
مفعولُ ــــ مفاعیلُ ــ مفاعیلُ ــ مفاعیل
در مصرع فوق ” چون” حصر” یک هجای کشیده است . شاید بهتر بود که آن را هم
به صورت هجای کشیده تقطیع میکردیم ولی این خرد به همان عادت غلط دیرینه عمل نمودم
چون در عمل هیچ تغییری نمیکند
مصرع بعد
شاعر تو بگو باعثِ آن مُرتَکِبینِش
( شا ــ عر ــ تُ)( بِ ــ گو ــ با ــ ع ِ)(ثِ ــ آن ــ مُر ــ تَ )( کِ ــ بی ــ نِش )
مفعولُ ــــ مفاعیلُ ــ مفاعیلُ ــ مفاعیل
ای بابا اینکه نشد ! در تمامی رکن های چهارم بجای فَعَل که دوهجا دارد همه سه هجایی
مفاعیل هستندوبه نظر می رسد تیرمان به سنگ خورد واز موهبت رباعی محروم شدیم
ولی ستون به ستون فرج است باید با” تمهیدات” و “ترفندهایی” به فخر رباعی دست یابم
مگر من از پیشینیان چه کم دارم؟ فقط باید دوهجای بلند رکن آخر به یک هجا تبدیل شوند
یعنی “زی ــ نش” و ” دی ــ نش” و” ما ــ نَد” و” بی ــ نش” به یک هجا تبدیل گردد.
لذا بجای مراجعه به عقلم ، خواسته دل را دنبال می کنم و راه چاره این است که “نون”
هجای دوم هرکدام را ساکن یعنی همان ساکتش کنم در واقع اورا به خفقان وادارم که این
همه از خودش صدا درنکند! و خیالم راحت شود.
گور بابای مصوّتها که این همه شلوغ از خودشان در میکنند! وآشوب به پا می نمایند و
ایجاد تفرقه می نمایند.شعرکه از اجتماع با ارزشتر نیست! هرچه ساکت تر بهتر، اصلا
آرامش چیز خوبی است .و به همین جهت ” زینش” و” دینش” و” بینش ” را برگزیدم و
بجای ” ما ـ نَد ” هم “ماند” راانتخاب میکنم، اصلا موسیقی هم که چیز خوبی نیست.
حتی از نظر شرعی هم شبهه ناک است.
روانی در گفتار هم که دردسرساز است و باعث می شود سطح توقعات بالابرود. و هیچ اهمیتی
ندارد که “ماند” را اگر بجای “مانَد” بکار ببرم زمان را به عقب می برد مگر ما که این همه
به عقب رفتیم اتفاقی افتاد که در شعر اتفاق بیفتد ! در عوض به مراد دلم رسیده ام
حتی عروضیان هم مجوز داده اند که بعد از مصوت های بلندِ ” آ ، ای ، او ” می توان” نون ” را
حذف کرد ، وقتی نون خوراکی این همه گران شده است و احتمال دارد از جیره ی عذایی هم
“حذف” شودو بعد از این علف خوارشویم ، چون در گرانی هیچ اتفاقی نیفتاد لذا بعید است درحذفش
هم اتفاقی رخ دهد.همچنانکه در مورد شعرنیفتاد. برای نمونه وقتی عارف و شاعر بزرگوارمان به
هردلیلی چه بخاطر مُریدو مُرادی یا زبانم لال و رویم به دیوار، بخاطرطلای جناب زرکوب در شعرش
بجای” قفل” از کلمه ی ” قلف” استفاده کردند ؟ چه اتفاقی افتاد؟ هیچ . ویا بخاطر اینکه در شعرشان
فرمودند ” مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا” بلوا به پا شد؟ نه! حتی باعث رونق شعرسپید هم شد وعلاوه
بر اینکه همه خوشحال شدند و احساس شاعری کردند تیراژ کتاب های دست نوشته ها به عنوان شعر
سپید هم بالا رفت.ورونقی هم در نشرو چاپ کتاب بوجودآمد.و دراقتصاد و تولید هم گشایش ایجاد شد
و حالا که خوب فکر میکنم اصولا اشتباه کردم که آن بیت “نقد جدی مراخواندی به طنز// حال این طنز
مرا جدی بخوان “هم اشتباهی سرودم و اینجا نوشتم شما هم این طنز مرا شوخی تر بپذیرید و واقعا آن
را جدی نگیرید .و برای اینکه ثابت کنم اینها همه شوخی است به تقطیع “دوبیت “شماره 6 توجه بفرمایید
که علاوه بر مضمون آن که اشتباعی واردش شده ، تقطیعش به عنوان ” دوبیت” هم ره به ترکستان دارد.
چون سرودن ” دوبیت” که نه رباعی باشد و نه دوبیتی کاریست مضحک. و اگر چنین نبود ما دنبال اینکه
به هر قیمتی رباعی بسراییم نمی رفتیم.
واگر اصل و نصب داریم باید همان شیوه های پدرانمان را پیش بگیریم . مثلا باور کنیم که شمس روی آب
دریا راه میرفته است.و بدون هیچ گونه وسیله ای می شود به ماه رفت وخود را به زمینیان نشان داد.
کبوتران روی گنبندها فضولات خودرا نمی ریزند .تعبیر خواب عمل نکو وپسندیده است. حافظ سرنوشت همه
ما را از پیش می داند،حتی میداند که محمدتقی جعفری با او خوب نیست و پشت سرش بد وبیراه می گوید و
وقتی سر قبر حافظ مجبورش می کنند که فال بگیرد این بیت برایش نمایان می شود!
” قتل این خسته به شمشیرتو تقدیر نبود /// ورنه هیچ از دل بی رحم تو تقصیر نبود”. دکتر سروش هم معتقد است
“دین هرچه خرافی تر دین تر” خلاصه از مطلب دور نشویم و این همه حاشیه پردازی فقط باعث می شود که
نشان دهم هیچ منطقی در کارم نیست. مثلا اگر کسی برای اولین بار از یک استعاره ای استفاده کرد که تا حالا
مرسوم نبوده و قابل درک وفهم نیست. مزخرف است که شاعر” کلید واژه” بیاورد تا خواننده درک مطلب کند.
اصلا گور پدر خواننده ، من دوست دارم بجای” خوانِش ” بنویسم ” خوانش” با سکون حرف “ن” اصلا از این به بعد می نویسم “خانش” وقتی قرار است در تقطع همانی را بنویسیم که می خوانیم ونه هر آن چه را می نویسیم مگر مریض هستم که یه شکل دیگربنویسم ویک شکل دیگر بخوانمش. و چه اشکالی دارد ” دانِش” و بینِش” را بنویسم ” دانش” و “بینش” ویا وقتی به جای اینکه به کسی بگویم “عزیزم” این امکان برایم هست بگویم ” جانَم” چه اشکالی دارد بگویم ” جانم” با نون ساکن. خلاصه بهتر است به طنزمان دادمه دهیم .تا متوجه شوید چقدرهم درتقطیع و هم رکن بندی راه ترکستان را در پیش گرفته ام وبا خوانش درست رباعی چقدرطناز میگردم. واین همه بدوبیراه هم
نصیبم نمی شود.و لازم هم نمی شود بروم سبک خراسانی و …. که تافته ای جدابافته هستند و همه چیز ها را دور میزنند بخوانم تا بی سواد جلوه نکنم. و مضحکه ی این وآن نگردم . و اشتباهم این بود که آن شعر بزرگوارمان را رباعی نمی دانستم و به این همه نبوغ و ” ترفند” ها باور نداشته وندارم . و فکر میکردم که خیر سرم کار خوبی انجام دادم و هیچ وقت تصور نمیکردم به ساحت رباعی اهانت رواداشته ام. بگذریم …..
لذا ابتدا “دوبیت”شماره 6 را به عنوان ” دوبیت” تقطیع و سپس به عنوان رباعی تقدیمتان می نمایم بلکه مفرّح ِ روح و روانتان گردد، البته این فرح بخش بودن تقطیع طنزآلود را مدیون نابلدی در تقطیع می باشم که امیدوارم حداقل باعث نشاط و شادمانی عزیزان گردد.
6 ـــ من خبره ترین شاعرو نقّادِ زمانَم
اسطوره ی اندیشه ی هر کون و مکانم
جمعی که غلط کرده در این خوانِشُ چینِش
شاعر تو نگو بنده همان، اینم وآنم
****************
تقطیع برای تعیین وزن” دوبیت” که نه رباعی است و نه دوبیتی
1 ــ به عنوان دوبیت
من خبره ترین شاعرو نقّادِ زمانَم
( من ــ خب ــ رِ ــ ت َ)( رین ــ شا ــ ع ِــ رُ)(نق ــ قا ــ دِ ــ زَ)( ما ــ نم)
مستفعلُ ــــ مستفعلُ ـــ مستفعلُ ــــ مستف
اسطوره ی اندیشه ی هر کون و مکانم
( اس ــ طو ــ ر ِـ یِ)( ان ــ دی ـــ شِ ــ یِ)( هر ــ کو ــ نُ ــ مَ )( کا ــ نم)
مستفعلُ ــــ مستفعلُ ـــ مستفعلُ ــــ مستف
جمعی که غلط کرده در این خوانِشُ چینِش
( جم ــ عی ــ کِ ــ غَ )( لط ــ کر ــ دِ ــ دَ )( رین ــ خا ــ نِ ــ شُ )( چی ـــ نِش)
مستفعلُ ــــ مستفعلُ ـــ مستفعلُ ــــ مستف
شاعر تو نگو بنده همان، اینم وآنم
(شا ــ عرــ تُ ــ نَ)( گو ــ بن ــ دِ ــ هَ )( مان ــ ای ــ نَ ــ مُ )( آ ــ نم)
مستفعلُ ــــ مستفعلُ ـــ مستفعلُ ــــ مستف
این رکن بندی که تکلیفش روشن شد . مقصد کجاست؟ همان ترکستان بخاطر عدم درست
تقطیع ودر نتیجه مشکل رکن بندی را هم همراه دارد . ولی در عوض شادمانی عزیزان
را مهیاکرده است.
*************
2 ــ برای امتحان کردن پتانسیل رباعی
چون طور دیگری بلد نیستم تقطیع کنم همان تقطیع را به شکل مفعولُ مفاعیلُ مفاعیلُ فعل رکن بندی میکنم
من خبره ترین شاعرو نقّادِ زمانَم
( من ــ خب ــ رِ)( ت َــ رین ــ شا ــ ع )(ِ رُ ــ نق ــ قا ــ دِ )( زَــ ما ــ نم)
مفعولُ ــــ مفاعیلُ ــ مفاعیلُ ــ مفاعیل
اسطوره ی اندیشه ی هر کون و مکانم
( اس ــ طو ــ ر ِ)( یِ ــ اَن ــ دی ـــ شِ)( یِ ــ هر ــ کو ــ نُ)( مَ ــ کا ــ نم)
مفعولُ ــــ مفاعیلُ ــ مفاعیلُ ــ مفاعیل
جمعی که غلط کرده در این خوانِشُ چینِش
( جم ــ عی ــ کِ)( غَ ـــ لط ــ کر ــ دِ)( دَ ــ رین ــ خا ــ نِ )(ــ شُ ــ چی ـــ نش)
مفعولُ ــــ مفاعیلُ ــ مفاعیلُ ــ مفاعیل
خواهشمندم فکر نکنید که جمعیتی را خطاب کردم و به آنها اهانت روا داشته ام و قوز بالاقوز شود
دیگر تو نگو بنده همان اینم وآنم
(شا ــ عرــ تُ)( نَ ــ گو ــ بن ــ دِ)( هَ ــ مان ــ ای ــ نَ)( مُ ــ آ ــ نم)
مفعولُ ــــ مفاعیلُ ــ مفاعیلُ ــ مفاعیل
متاسفانه همان رکن بندی “دوبیت” شماره 2 می باشد. چون کلا راه را اشتباه رفته ام، جز ترکستان به جای دیگری
نخواهم رسید منتها برای خنده بیشتر عزیزان همان “تمهیدات ویا ترفند های” شماره 2 را بکار می گیرم که دارم
به آن معتاد می شوم و خوشبختانه اسباب شادمانی دوستان را فراهم کرده است و چون بقیه مصرع ها مشابه اند فقط
رکن های آخر را تقدیمتان میکنم که با تلفظ” نون” ساکن و خواندنش سلیس و روان وهمراه باموسیقی دلچسبش
که از زنگ قافله هم دلرباتر است بیشترشادمان گردید و متوجه شوید که واقعا نیاز نبود این مطالب را جدی بخوانید.
1 ــ ( آنم)
2 ـــ ( کانم)
3ـــ ( چینش)
4 ــــ ( آنم)
ای بسا در حروف فارسی حرف هایی باشد که اگر قرار شود با “نون” ساکن بخوانیمش به مراتب شیرین و جذاب
ترباشد.
باقی بقایتان
بدرود تا درودی دلنشین ترو طنازتراگر عمراجازه فرمایند،
برایتان سالی زیباتر از پارسال آزو دارم
************
جایگاه هجای کشیده در وزن شعر فارسی، بررسی تاریخی و تحلیلی مقاله

نویسنده مسئول: کمالی، مهدی ؛
نویسنده: قهرمانی مقبل، علی اصغر ؛
ادبیات پارسی معاصر پاییز و زمستان 1399، سال دهم – شماره 2 رتبه ب (وزارت علوم/ISC (‎34 صفحه – از 295 تا 328 )
کلیدواژه ها: هجای کشیده اختیار شاعری عروض وزن شعر Meters aruz overlong syllable poetic license
چکیده مقالات مرتبط پیشنهاد دیگران احادیث مراجع استنادات
faen
چکیده:
وزن شعر فارسی کمّی است و درنتیجه بر تقابل میان دو امتداد هجایی (کوتاه/بلند) استوار است؛ اما زبان فارسی سه امتداد هجایی دارد. این امتدادها در دستگاه وزنی زبان باید به دو امتداد تقلیل یابد. در این مقاله کوشیده‌ایم جایگاه و ارزش امتداد سوم (هجای کشیده) را در وزن شعر فارسی، از مسیر بررسی و نقد آرای عروضیان قدیم و معاصر، تعیین کنیم. عروضیان قدیم انواع هجای کشیده را در میان شعر، متکلفانه و با قائل شدن به اندکی تسامح در رعایت وزن، معادل با توالی یک کمّیت بلند و یک کوتاه توصیف کرده‌اند و در پایان شعر، صامت(های) پایانی آن را به‌عنوان یک حرف ساکن پذیرفته‌اند. معاصران نیز با وجود تنوع در نحوۀ تبیین مسأله، از انکار وجود هجای کشیده در زبان یا حذف آن از توصیف وزن تا پذیرش آن به‌عنوان اختیار و گاه با تردید و تناقض و خطا در تبیین آن، با اجماعی نسبی، در تقطیع شعر هر سه ساخت هجای کشیده را در میان شعر معادل توالی یک کمّیت بلند و یک کوتاه گرفته‌اند؛ زیرا واقعیت شعر فارسی تنها همین را تأیید می‌کند؛ اما ارزش آن در پایان وزن، محل اختلاف است. اگر اختیار شعری را «آزادی شاعر برای انتخاب امتدادهای زبان در کار منطبق کردن آنها با کمّیتهای وزن» تعریف کنیم، استفاده از هجای کشیده، چه در میان و چه در پایان شعر، نوعی اختیار است؛ زیرا شاعر آزاد است در میان شعر به‌جای توالی یک بلند و یک کوتاه، و در پایان به‌جای هجای بلند، هجای کشیده بیاورد.
خلاصه ماشینی:
بـر این اساس هجاها بر حسب نوع واج پایانی، دو قسـم انـد: بـاز (مختـوم بـه مصـوت )، بسـته (مختوم به صامت ) (نجفی، ١٣٨٧: ٦٩) و از نظر تعداد واجهای سازنده سه قسـم : دوواجـی، سه واجی، چهارواجی (ثمره ، ١٣٩٧: ١٠٩؛ حقشناس ، ١٣٩٠: ١٣٩-١٣٨) که گـاه آنهـا را بـه – ترتیب ، کوتاه ، متوسط و بلند نیز نامیده اند (همانجا؛ مشکوة الدینی، ١٣٦٤: ٩٣)؛ اما اگر امتـداد مصوت را در زبان نقشمند فـرض کنـیم ، چنانکـه در دسـتگاه مصـوتی دورة آغـازین زبـان فارسی بوده است ١، (صادقی، ١٣٥٨: ١٢٩) برحسب کوتاه یا بلند بودن مصوت ، انواع هجـا از نظر ساختمان شش نوع و از نظر امتداد سه نوع خواهد بود که امروز معمـولاً کوتـاه ، بلنـد و کشیده نامیده میشود. بنا بر این توصیف ، هجای کشیده با ساختمان ص مـک ص ص (و بـه تبـع آن ، سـاختمان ص مب ص نیز که هم کمّیت آن است )، اگر در میان شعر واقع شود، صامت پایانی آن معـادل یک صامت +مصوت کوتاه (= هجای کوتاه ) در نظر گرفته میشود و درنتیجـه کمّیـت هجـا، معادل توالی یک بلند و یک کوتاه است ؛ اما وقتی در پایان شعر باشد، اگـر در علـم عـروض برای آن وزن ، رکن پایانی مختوم به هجای کشیده معرفی شـده باشـد (ماننـد مفاعیـلْ بـرای مفاعیلن یا فعلّیان برای فعلاتن )، همین صامت پایانی، مطابق واقعیت آوایی آن در زبان ، یـک صامت است و درنتیجه کمّیت هجا معادل یک بلند به اضافۀ یک حرف ساکن است ؛ وگرنـه صامت از تقطیع ساقط است و درنتیجه کمّیت هجا تنها معادل یک بلند اسـت.

 

 

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند (1):

نظرها 30 
  1. رفیعی احمد

    فروردین 29, 1402

    جناب آقای جمعی
    سلام
    بطوری کلی سرودن شعر در هر قالبی چه غزل چه قصیده چه قطعه چه دوبیتی چه رباعی و….. برای کسی که حقیقتا شاعر باشد فخر نیست. اما سرودن رباعی و دوبیتی ای و یا هر شعری در هر قالبی که یک مخاطب پر ادعایی را دچار خطا در خوانش بگرداند بگونه‌ای که این مخاطب پرادعا به زعم اینکه خوانش درستی از آن داشته است و نیز به زعم باطل اینکه اشکال وزنی در آن یافته است و فورا دست به قلم شود و صلای ( منم آن که رستم بود پهلوان) در دهد و با خوانش اشتباه به تقطیع اشتباه تک تک مصرع های آن بپردازد و با این کار عدم آشنایی حتی سطحی خود را با علم عروض و قواعد تقطیع و درست خوانی و اختیارات شاعری بر ملا سازد و خود را در هچلی بیندازد که احدی با او همراهی نکند !!!! هنر بزرگی است و باید به چنین شاعری دست مریزاد گفت .
    ملاحظه کردید که در مقاله‌ی قبلی شما حتی یک نفر از شاعران فرهیخته‌ای که بر فنون و صنایع ادبی و قواعد عروض آشنایی داشته باشد نه تنها همراهی و موافقتی نداشت بلکه غالبا با شما اعلام مخالفت کردند. ولی انگار شما مرغتان فقط یک پا دارد و لاغیر.
    آقای محترم اگر دوستان محترم برای شما اشعار فراوانی مثال زدند از فردوسی و عطار و فرخی و قاآنی و ناصر خسرو و….. که خداوندگاران سخن پارسی اند چون پاسخی نداشتید اظهار کردید که این مثال‌ها از عهد عتیق است و همین حرفتان آفتابی می‌کند که ذره ای با ادبیات روزگار خود هم آشنایی ندارید. کافی است( آنگاه پس از تندر اخوان ثالث) را بخوانید تا دریابید با چه بسامد بالایی این ترفند زبانی را که جناب حاج محمدی در رباعی خود بکار بسته است مورد بهره برداری قرار داده است. و کافی است به سروده‌های نیمایی و حتی سنتی علامه شفیعی کدکنی مراجعه کنید تا در یابید در عهد جدید هم شاعران این ترفند را بکار بسته اند.
    دوست عزیز چه چیزی شما را وادار می سازد که چنین رایگان خود را ضایع کنید ؟
    دوست عزیز بهتر است بجای کپی پیس کردن مطالبی که در فهم آنها کمیتتان می‌لنگد قدری وقت بگذارید و مطالعه کنید. تا لا اقل یک نفر محض رضای خدا حاضر به همراهی با شما باشد

    • غلامحسین جمعی

      فروردین 30, 1402

      درود و سپاس بزرگوار
      این خرددر مطلبی که نوشتم بحث چیز دیگری است . و اصولا در مورد بحث عروضی و تقطیع و رکن بندی هم نیست . چند ” دوبیت” سروده ام و با سواد اندکی هم که دارم تقطیع و رکن بندی کرده ام و هیچ ادعایی هم ندارم بجای شاعر هم شاطر هستم و فرض فرمایید حتی
      ” عروضی” را اینطور می نویسم ” اروزی” شما لطف بفرمایید لطف بفرمایید لطف بفرمایید محض رضای خدا و یا خلق خدا و یا هر چیز ی که نزد شما بارزش است در هر جای تقطیعی که فقط در این متن صورت گرفته به عنوان
      ” دوبیت” و نه چیز دیگری هرجایش اشتباهی تقطیع انجام شده و یا درست خوانش صورت نگرفته ترمیمش کنید و مرا از اشتباه بیرون بیاورید و برایم این همه شعر قطار نکنید . من در طول نزدیک به نیم قرن است که تحقیر شدم و تحقیر شما هم روش .
      فقط این دوبیت ها را تقطیع کنید و با تقطعی که برای رباعی شدنش هم صورت گرفته مقایسه کنید . هیچ کاری هم به انواع رباعی ها ندارم ولی اگر همان وزن اصلی رباعی که
      “مفعولُ مفاعیلُ مفاعیلُ فعل” است را به همان روش های دیگر تقطیع کنیم مثل تقطیع زیر
      ( مف ـ عو ـ لّ ـ مَ)( فا ـ عی ـ لُ ـ مَ)
      ( فا ــ عی ــ لُ ـ فَ )( عَل) بر می خوریم که
      می شود
      ( مستفعلُ ـــ مستفعلُ ــ مستفعلُ ــ مس)
      اینکه دیگر اشتباه در خوانش و یا اشتباه در تقطیع نیست وقتی این نوع تقطیع و رکن بندی چواب میدهد و دارای موسیقی هم هست و ر.انتر و سلیس تر و منظم تر و متفق تر و متحدتر تر و بقیه ی ارکان است . چرا اشتباه باشد و بقیه روشها صحیح ؟ اخر انصاف و اخلاق حرفه ای هم آن طور که آن عزیز می پندارند خیلی بد نیست . حال که مولانا به هر دلیلی بجای ” قفل” فرمودند ” قلف” حالا همه باید بگوییم و بخوانیم و بنویسم ” قلف” و یا اگر ” مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا ” بد بود چرا تمامی سروده هایشان در همان عروض است مگر گاته های زرتشت نبود ویا مناجات نامه خواجه عبدالله انصاری نبود ؟ چرا مرتب خودشان را می کشتند؟ شما یا نمی خواهید دوبیت ها را درست تقطیع کنید و یا از تقطیع درست به طریقی دیگر عاجزید و یا برایتان سخت و غیر قابل قبول است که صحت
      آن را تایید کنید! من که کار خلافی نکردم .
      چند ” دوبیت ” نوشتم و احساس کردم شعر استاد هم در مصرع سومش کلمه ” این ” حذف شده است. چون دوست ندارم ” دانِش و خوانِش و چینِش و گزینِش و بینِش و رانِش و رامِش و پرسِش و کوشِش و رویِش و بویِش وو یا هزاران کلمه دیگر که در تقطیع عرف و منطق و خواندن حرف ” ن” در آنها با فتحه و ضمه و کسره همراه است باسکون حرف “ن” بخوانم و به آنچه شما ” تیریک و یا ترفند و یا کلاه شرعی و ………” اعتقاد دارید معتقد نیستم و نه فال می گیرم و نه اسنخاره می کنم و نه قلف می گویم و نه کسی را در ماه می بینم و و قتی بیمار شدم بجای دخیل بستن به امام زاده ها به دکتر مراجعه می کنم به نظر شما اشتباه میکنم؟ اگر چنین است بهتر که به اشتباه خود ادامه دهم . و جای قطار کردن شعرهایی که فردی رویش نقد دارد و در طول تاریخ هم مورد استقبال قرار نگرفته و مثل
      ترفند های ” استعاره ، تشبیه ، پارادوکس ویا همان طباق و آشنازدایی و ساختار شکنی های زیبا و ایهام و …….” رایج نشده است روی نمی آوردم . گرچه خیلی از اشعاری را که ارایه کردید
      کلماتشان با این مورد فرق دارد و بیشترشان با استفاده از ” هجای کشیده ” مشکل شما حل می شود . لطفا لطفا موعظه به شکل آخوندها نکنید با تقطیع همان دوبیت ها و رفع ایرادهای تقطیع و رکن بندی را به این حقیر نشان دهید لطفا

      • فروردین 30, 1402

        درود بر جناب جمعی اندیشمند
        ارتجاع در تمام زمینه ها بد و سیاه است: چه ارتجاع دینی مذهبی و چه ارتجاع ادبی، فرهنگی، ملی و غیره…
        واپسگرایی یا تعصب سرطانیست که درمانش بسیار سخت میباشد و برای هرکسی راحت نیست.

        جاوید نام شاملوی بزرگ میگوید:

        ما فریاد می‌زدیم: «چراغ! چراغ!»
        و ایشان درنمی‌یافتند.

        سیاهی‌ چشمِشان
        سپیدی‌ کدری بود اسفنج‌وار
                                          شکافته
                                                    لایه‌بر لایه‌بر
        شباهت برده از جسمیّتِ مغزشان.

         گناهی‌شان نبود:
        از جَنَمی دیگر بودند.

        برادر جان خودت را خسته نکن و به آینده بسپار
        مثل نیما و شاملو
        که حال میفهمم چه سختی ها کشیدند و چه روزگاری داشتند.

        • درود

          فروردین 30, 1402

          درود دوست عزیز
          شما هم یک زحمتی به خودتان بدهید و رباعیات نیما را بخوانید تا دریابید نیما هم از این ترفند‌های زبانی بسیار استفاده کرده

          • غلامحسین جمعی

            فروردین 31, 1402

            لطفا یکی دوتا ازآن ترفندارهایش را مرقوم فرمایید
            صمیمانه سپاسگزار می شوم

          • اژدری

            فروردین 31, 1402

            فعلا کتابی مجموعه اشعار نیما را که رباعیاتش هم در آن مجموعه هست را به امانت داده ام دست دوستی ولی
            شعر خانواده سرباز از نیما را بخوانید اواخر بند پنجم ببینید با کلمه《گرسنه》 دو بار چه کرده است جناب نیمایوشیج
            و نیز بخوانید شعر شهید گمنام از نیما و ببینید در پاره‌ی دوم با کلمه ( همسالانش) نیمای نوگرا ذچه کرده
            و در پاره هشتم و دهم ببینید با کلمه ( استبداد) چه کرده نیما
            بیت سوم شعر (اسب دوانی)از نیما را بخوانید و ببینید با کلمه (سرش) جناب نیما چه کرده
            شعر عقاب نیل از نیما را بخوانید بیت شانزدهم مصرع دوم و ببینید نیما با کلمه (سرش) چه کرده
            و مصرع دوم بیت ماقبل آخر شعر عقاب نیل از نیما را بخوانید و ببینید جناب نیما با کلمات ( تنش) و (جانش) جه کرده
            شعر هیبره از نیما را بخوانید و ببینید در مصرع دهم جناب نیما با کلمه ی (ناهموارش) چه کرده
            شعر منظومه به شهریار نیما را بخوانید و ببینید با کلمه ( دلاویزانش) جناب نیمای نوگرا چه کرده
            سطر آخر شعر شب قرق از نیما را بخوانید و ببینید جناب نیمای نوگرا با کلمه(معصومش) چه کرده
            سطر آخر از شعر (از عمارت پدرم) را بخوانید و ببینید نیمای نوگرا با کلمه(جانش) چه کرده

          • مهمان

            اردیبهشت 4, 1402

            به گفته ی امیرعباس عزیزی‌فر:
            زبان دیرین و شیرین فارسی، خوشبختانه زبانی بالقوه غنی است؛ بدین‌معنی، که این زبان توانایی و ظرفیت هرگونه تغییر و رفرم را در خود دارد ولی متأسفانه با وجود تمام توانایی‌های متعدد و ذاتی، پابه‌پای زمان و تغییرات متنوع و متعدد تمدن پیشرفت نکرده و دلیل آن، تعصب و تحجر بعضی از سنت‌گرایان و سنت‌پرستان بوده است. هر چند در دوره بازگشت و دوره مشروطیت تلاش‌هایی برای تغییر و اصلاح آن صورت گرفت ولی به دلیل جمود فکری که ناشی از ارتجاع بود، توفیقی نیافت. متعصبان سنت‌پرست «اشک معشوقی» شعر را از مقولاتی می‌دانستند که راه هرگونه زایایی و تغییر‌ـ چه در ساختار و چه در مضمون‌ـ بر آن بسته است. اینان شعر و زبان به کار رفته در آن را فقط و فقط از منظر ظاهر می‌نگریستند و حتی در حوزه هنجارگریزی قائل بدان گونه هنجارگریزی‌ها بودند که در زبان گذشتگان دیده می‌شد. فکر و سلیقه اینان طی قرون به سبک و سیاق نوابغ گذشته زبان و ادب فارسی خو گرفته بود و به‌ غلط هرگونه انحراف از روش آنان را محکوم به شکست و نابودی می‌دانستند.
            مخاطبان و خوانندگان شعر باید با ذهن و فکری فارغ از پسندها و معیارهای ملحوظ در شعر گذشته، با شعر امروز روبه‌رو شوند. منظور نه این است که آن معیارها را باید یکسره به کنار نهاد بلکه چون یک خصیصه عمده شعر نو، که در زبان سرایندگان آن تجلی می‌یابد، آفرینش مضامین و به‌کارگیری نوآوری‌ها است، لذا به ناگزیر این شعر مستلزم سیر در آفاقی تازه در عالم اندیشه و خیال است و از همین‌رو، از سادگی و بداهت دور می‌شود و به استعارات، تشبیهات و تمثیلات و زبان و اسلوب معهود بسنده نمی‌کند. این است که بسیاری از جنبه‌های شعری نوپردازان، دیگرگونه و فاقد آن رایحه دیرین «مشک ختنی» است. انصاف را گاهی این پدیده نو دیرآشنا و ای‌بسا ناآشنا باشد!
            نکته دیگر اینکه شاعران نوپرداز عناصر و مواد مورد استفاده پیشینیان ازجمله تشبیه، استعاره، مجاز و نماد را در شعر خود به‌کار گرفته و در آن روابطی جدید‌ که ناشی از تغییر ذهن سراینده است‌، پدید آورده‌اند. به‌طوری که در موقعیت‌های متفاوت با دقت و ژرف‌اندیشی خاص خود، نکته‌های تازه‌ای می‌یابند. علاوه بر این، چون شعر جدید به قول «کلریج» حاصل تجسم تخیل فعال شاعر در زمان و ذهنیتی متفاوت با گذشته است، لذا فضای شعر معاصر با فضای نوستالژیک شعر گذشته تفاوت دارد.

        • غلامحسین جمعی

          فروردین 30, 1402

          درود و سپاس بزرگوار از حضور سبزتان تشکرو قدردانی میکنم و صمیمانه وصادقانه بهترین هارا برایتان آرزو دارم
          موفق وپیروز باشید همین. 🙏🙏🙏🙏🙏🙏👏👏👏👏🙏🙏🙏🙏

        • فروردین 30, 1402

          سلام
          این رباعی از یوسفعلی میرشکاک است
          نزدیکی و دور [[چونت]]شیدا نشوم
          چون کشمکش ساحل و دریا نشوم
          ناپیدایم چگونه پیدا نشوم
          رو آینه شو که موج سودا نشوم
          این رباعی را که یک شاعر عهد عتیق نسروده؟
          فقط سواد می‌خواد خوانش صحیحش

          • غلامحسین جمعی

            فروردین 31, 1402

            درودو سپاس بزرگوار اگر معتقدید که [[چونت]] یک ترفند است که یوسفعلی میر شکاک بکار برده است به این تقطیع توجه فرمایید
            نزدیکی و دور [[چونت]]شیدا نشوم
            (نز ــ دی ـ کِ ـ یُ ـ “دور” ـ “چونت “ـ شی ـ دا ـ نَ ـ شَ ــ وم)
            ( ـــــ ــــــ د د ” ـــــ د ” ” ــــــ د” ـــــ ــــــ د د )( ـــ )
            در مصرع فوق شاعر از دوهجای کشیده ” دور” و” چونت” بهره برده است
            دور کشیده است چون” دور” را ” دُر” نمی خوانیم که یک هجای بلند تصورش کرد و” چونت”
            هم که یک هجا می باشد چون اگریک کودک دبستانی هم بخش کند می گوید یک بخش است و
            ترفندی در کار نیست و آن را به این شکل نشان می دهیم ( ـــــ د ) یک هجای بلند و یک هجای کوتاه
            که امتداد هجای اول است ودر تقطیع در حکم یک هجای کوتاه است ولی هجای کوتاه نیست چون هجا بدون حرف صدا دار معنی نمیدهدپس چنین رکن بندی می کنیم
            ( ــ ــ د د) (” ـــ د” “ــــ د” )( ــ ـــ د د )( ـــ )
            ( ــ ــ د د) ( ـــ د ــــ د )( ــ ـــ د د )( ـــ )
            در رکن دوم روی هجای دوم وسوم عمل قلب که یکی از اختیارات است و اتفاقا در رباعی بیشتر کاربرد دارد انجام می دهیم و خواهیم داشت
            ( ــ ــ د د) ( ـــ ــــ د د )( ــــ ـــ د د )( ـــ )
            مستفعل ُ مستفعلُ مستفغلُ مس که یک متحدالارکان است و یا همان وزن اصلی رباعی که بنام
            (مفعولُ مفاعیلُ مفاعیلُ فَعَل) مشهور است و اگر آن طور هم رکن بندی کنیم خواهیم داشت
            ( ــ ــ د د) ( ـــ ــــ د د )( ــــ ـــ د د )( ـــ )
            (ـــــ ـــــ د)( د ــــ ـــــ د )( د ـــــ ـــــ د )( د ــــ )
            پس معلوم شد ترفندی در کار نیست و از هجای کشیده بهره برده اند
            موفق پیروز باشید و سال خوبی داشته باشید دور از تشنج و در گیری

          • اژدری

            اردیبهشت 2, 1402

            دوست عزیز همین کاری را که میرشکاک با (چونت) کرده استاد حاج‌محمدی با (لینش و چنینش و ببینش و چشمانت) کرده. منتها در آخر مصرع . و استفاده‌ی ایشان در آخر مصرع اتفاقا باید به شما کمک می کرد که خوانش صحیح را دریابید اما دریغ از یک ذره دقت و فراست. اساسا خوانش صحیح شعر علاوه بر سواد خواندن و نوشتن به سواد دیگری نیازمنده که برای شما فرا گرفتنش بسیار بسیار لازمه.
            آخه خدا پیامرز از خودت چرا نمی‌پرسی که چرا ( چونت) را در رباعی میرشکاک باید حتما به سکون دو حرف آخر خواند؟و نباید به فتح نون و سکون ت خواند؟
            کسی هم دور را در نخوانده و کسی هم چونت را هجای غیر کشیده بحساب نیاورده.
            برادر عزیزم همان دکتر شمیسا در کتاب عروض و قافیه اش تصریح کرده که قبل از تقطیع و رکن بندی هر شعری باید اول آن را درست خواند.

  2. اژدری

    فروردین 30, 1402

    درود بزرگوار
    آقای جمعی عزیز و ارجمند من هم از شما سوالاتی دارم لطفا همانگونه که خودتان انتظار داشتید سوالاتتان مورد به مورد پاسخ داده شود و من هم مورد به مورد پاسخ دادم شما هم دقیق و مورد به مورد پاسخ دهید
    ۱- ما اگر می‌گوییم مثلا وزن فلان رباعی مفعول مفاعیل فعولن فَعَلُن است اگر بپرسید نام بحر عروضی اش چیست به راحتی می‌گوییم بحر هزج مثمن اخرب است . حالا شما که می‌فرمایید وزن مثلا فلان رباعی یا همین چیزهایی که خودتان به عنوان رباعی سروده اید( مستفعل مستفعل مستفعل مستف) است میشه بگید نام بحر عروضی اش چیست؟
    ۲- بزرگوار لطفا بفرمایید وقتی طرف مقابل شما یعنی من نوعی برای شما شاهد مثال می آورم از فردوسی و عطار و …. و شما در پاسخ می فرمایید که این مثال‌ها از عهد عتیق است به لازمه و پیامد این حرف نسنجیده خود پایبندید؟
    آیا می‌دانید که پیامد این پاسخ که ناشی از بی اطلاعی و جهل است چیزی جز این نیست که ما باید پیشینه ادبیات غنی و کهنمان را دور بریزیم چون مربوط می‌شود به عهد عتیق؟ و آیا نمی‌فهمید که لازمه این سخن شما این است که نسل‌های آینده اشعار و باصطلاح سروده‌های شخص خود شما را باید دور بریزند چون مثلا زمان بر آن گذشته و عتیق شده‌اند.
    و آیا واقعا از درک این معنا که این پاسخ شما واقعا عتیقه است درمانده‌اید؟
    ۳_ بزرگوار لطفا ابیات ذیل را تقطیع کنید و بفرمایید اشکال وزنی دارند یا ندارند؟
    خورشید تو در کلاله (پنهانست)
    در سایه آن کلاله ماییم
    امیرخسرو دهلوی
    خبرده تا درین (ایوانست) یا نه
    کجاست این جایگه (پنهانست) یا نه
    عطار
    درین دریا هزاران قطره (پنهانست)
    ولی گوهر درون قعر (پنهانست)
    عطار
    بیک یک دم که در زیر دل و (جانست)
    که می‌داند که چه اسرار (پنهانست)
    عطار
    بیان ما همه در صورت و (جانست)
    همی آید دمادم راز (پنهانست)
    عطار
    همه جانها درون پرده (پنهانست)
    فلک از شوق او پیوسته (گردانست)
    عطار
    حرمگاه دلت چون (جانست) دریاب
    ز پیدایی عجب (پنهانست) دریاب
    عطار
    حقیقت جوهر قرآن چو (جانانست)
    که اینجاگه ترا پیدا و (پنهانست)
    عطار
    بقای جاودان معنیّ (قرآنست)
    کزو مر جمله این اسرار (پنهانست)
    عطار
    همه ذرّات و ذات اندر دل و (جانست)
    ولی این راز از اوباش (پنهانست)
    عطار
    ولیکن این معانی سرّ (ایشانست)
    میان واصلان این راز (پنهانست)
    عطار
    نمودی کان ز جمله خلق (پنهانست)
    کسی شاید که گوید از دل و (جانست)
    عطار
    دو دهان داریم گویا هم‌چو نی
    یک دهان (پنهانست)در لبهای وی
    مولوی
    کجا تا (ربایمش) هـــــــــــم در شتاب
    بسوزانمش در تـــــــــــــــف آفتاب
    اسدی توسی
    نه چاره‌ای که دل از دوستیش برگیرم
    نه حیله‌ای که (توانمش) باز راه آورد
    سنایی
    به رستم دهم تخت و گرز و کلاه
    (نشانمش) بر گاه کاووس شاه
    فردوسی
    (نشانمش) بر نامور تخت عاج
    نهم بر سرش بر دلارای تاج
    فردوسی
    که غمگین نباشد به درد پدر
    (نخوانمش) جز بد تن و بد گهر
    فردوسی
    ۴- برادر عزیز آیا پذیرش حق و حقیقت برای شما آنقدر گران است که برای فرار از آن ببه هر حشیشی متشبث می‌شوید. آیا اذعان به این که در خوانش یک شعر دچار اشکال شده‌اید چیزی از مقام و منزلت شما می‌کاهد که از آن خود داری می‌کنید؟
    ۵- دوست عزیز شمایی که در آثار خودتان لغزش وزنی پیدا شده است و همین چند روز قبل استاد خوش‌عمل اشکال وزنی‌ای در سروده شما گرفت و مورد تایید استادان دیگر قرار گرفت !!! آیا اگر در تشخیص اشکال وزنی شاعران دیگر توانمند هستید چرا اشکال وزنی سروده خودتان را درنیافتید؟
    ۶- آیا تکلف غیر از این است که به لطائف الحیل بخواهید هر رباعی را بر وزن (مستفعل مستفعل مستفعل و مستف ) بدانید و وقتی نتوانستید دقیقا تمام مصرع هایش را درست بر همین وزن تقطیع کنید به قول معروف به مُس مُس کردن بیفتید و نتونید نام بحر عروضی اش را بگویید؟
    ۷- آیا حضرتعالی هنوز اطلاع ندارید که رباعی مثل دوبیتی نیست که منحصر به فقط و فقط یک وزن باشد؟ و بلکه می‌تواند اوزان متعددی داشته باشد؟
    ۸- آیا شما اطلاع ندارید که وزنی مخصوص در تعریف دوبیتی لحاظ شده است اما هیچ وزن مخصوصی در تعریف رباعی لحاظ نشده است و ای بسا شاعرانی پیدا شوند که در وزن‌هایی رباعی بسرایند که هنوز هیچ شاعری در اون وزن ها رباعی نسروده است؟
    ۹- آیا شما از پیش پا افتاده ترین و بلکه نخستین قواعد علم عروض که می‌گوید نخستین شرط تقطیع و رکن بندی درست یک شعر خوانش صحیح آن است واقعا بی‌اطلاعید؟ اگر اطلاع دارید چرا رعایت نمی‌کنید که نتیجه اش این باشد که خودتان را در مخمصه ای بیندازید که مضحکه خاص و عام شوید؟
    ۱۰- شمایی که اشعار عطار نیشابوری و فردوسی و قاآنی و سعدی و حافظ و مولانا را مربوط به عهد عتیق می‌دانید آیا سروده‌های اخوان ثالث و هوشنگ ابتهاج و محمد قهرمان و کمال و شهریار و …. و دهها شاعر معاصر را خوانده‌اید و واقعا ترفند‌های زبانی ای را که بکار گرفته اند بی اطلاعی؟ آیا واقعا نمی دانید اخوان ثالث در سروده خان هشتم و سروده میراث چه کرده است؟
    ۱۱- شمایی که برای پی‌بردن به معنای اصطلاحی برخی واژگان ادبی به لغت نامه دهخدا مراجعه می‌کنید و هنوز نمی‌دانید که فرق است بین معنوی لغوی واژه ای و معنی اصطلاحی آن چگونه به خود اجازه ورود به حوزه ی نقد ادبی می دهید ؟

    • غلامحسین جمعی

      فروردین 30, 1402

      1 ــ اولا که وزن اصلی رباعی ،” مفعول مفاعیل فعولن فَعَلُن ” نیست و این هم مثل دیگر اوزان زیر مجموعه ی ” مفعولُ مفاعیلُ مفاعیلُ فَعَل” است که به نظرم شما می خواهید مطلب را به حاشیه بکشید حال مورد به مورد با هم کار میکنیم و من این مورد را جواب می دهم و شما هم همان ” دوبیت” بنده را که به نظرتان غلط تقطیع کرده و در نتیجه همین تقطیع غلط باعث اشتباه در رکن بندی شده است را با رکن بندی خودتان صحیحش را انجام بدهید تا پله پله به نتیجه برسیم وگرنه بحثمان به حاشیه می رود
      این هم رکن بندی این خرد
      ” مفعولُ مفاعیلُ مفاعیلُ فَعَل”
      (مف،عو،لُ،مَ)( فا، عی، لُ، مَ)(فا،عی،لُ ، فَ)(عَل)
      که می شود
      (مستفلُ ـــ مستفعلُ ـــ مستفعلُ ـــ مس)
      از نظر این خرد متفق ویا متحد الارکان است. . و هیچ الزامی هم ندارد که هر متفق و یا متحدی مساوی هم باشند ! چون اگر قرار باشد رکن آخر هم ادامه پیدا کند و مهمتر از همه ریتم و موسیقی و یا به قول موسیقی دانها میزان رعایت شود حتمن مستفعلُ می شود که هم نظم و ریتم و ترتیب بهتری دارد و هم در هم برهم میزان بندی نشده است. اگر دوست دارید که باز بحث را به حاشیه بکشید که خداحافظ ولی اگر اهل بحث هستید و تبادل نظر تقطیع زیر را اگر صحیح است. تایید و اگر نیست تقطیع درستش را انجام دهید بطوریکه یک نظم و ریتم و میزانی بهتر از نوع ازارایه شده داشته باشد و نه به قول معروف هردَمبیل و دلبخواه و تا ببینیم آیا هماهنگی و اتفاقی در ارکان دیده می شود که از نوع تقطیع بعمل آمده زیبا و قشنگ و منطقی تر باشد؟ تا به بحث ادامه دهیم و برای یکدیگر موعظه نکنیم

      • اژدری

        فروردین 30, 1402

        درود
        الان یعنی شما به ده سوال من مورد به مورد پاسخ دادید؟یا درماندگی خود را از پاسخ اثبات کردید.؟
        عزیز جانم تنها چیزی که از عهده ااثبات آن بر آمده‌اید این است که این عرصه ها جولانگاه شما نیست و حضرتعالی عِرض خود می‌برید و زحمت ما می‌دارید.
        فعلا بروید همین یکی دو بیت از اسدی توسی را کار کنید و خوانش و تقطیع درستش را یاد بگیرید تا ببینیم امیدی هست چیزی یاد بگیرید یا نه:
        ۱-
        ندانم در این رای گردون چه چیز
        دگر بینمت یا(نبینمت) نیز
        اسدی توسی
        ۲_
        که گفتست هر که آرد او را به بند
        به گنج و به کشور (کنمش) ارجمند
        ضمنا هر چند چنان که در این مباحث اثبات کرده اید که از درک مسائل ساده و پیش پا افتاده ناتوانید ولی باز هم چون یک در هزار احتمال و امید فهمش را برایتان می‌دهم این را عرض می کنم که بین حرف(ش) در کلمات ( کوشش و دانش) با حرف (ش) در کلماتی مثل (ببینش و چنینش و لینش) تفاوتی است وه شخص شما شاید پس از سالها مطالعه دریابید.
        ضمنا املای صحیح کلمه (بحث) را هم تمرین کنید که دوباره (بحص) ننویسید.

      • غلامحسین جمعی

        فروردین 30, 1402

        درودو سپاس بزرگوار مورد اول را که در خدمتتان بودم و حسن نیت خود را هم نشان دادم
        مورد دوم هم که خلط مطلب کردید و اشاره به عهد عتیق به این مفهوم نیست که داشته هایمان همه بی ارزش هستند بلکه بخاطر بد و یا کج فهمی ها دارای نواقص اند و یا به ما با نقص انتقال یافته است ویا دیگر امروزه جوابگو نیست حتی در دین و مذهب مثل ِ تقسیم ارث ، بریدن دست و پا ، اعدام . حق شهادت دو زن بجای یک مرد ، کور کردن به عنوان تقاص و …….
        و شعر هم از این مقوله جدا نیست.
        حال برای نشان دادن حسن نیت دوتای اول را برایتان تقطیع کردم و اگر یاد گرفتید بقیه اش را خودتان بر همین سیاق به قول قدیمی ها ویا با همین روش به قول امروزی ها انجام دهید و اگر در این کار عاجز شدید و یا با مشکل برخورد کردید باز هم در خدمتتان هستم تقدیمتان
        خورشید تو در کلاله (پنهانست)
        (خُرـ شی ـ دِ ـ تُ )( در ـ کُ ـ لاـ لِ)( پن ـ هانست)
        (ـــــ ــــــ د د )(ـــــ د ـــــ د )(ـــــــ “ـــــــ د”)
        در رکن دوماز اختیارات قلب استفده می کنیم خواهیم داشت
        (ـــــ ــــــ د د )(ـــــ ـــــ د د )(ـــــــ “ـــــــ د”)
        چون ( هانست) یک هجای کشیده است و با علامت ” ــــــ د” هم نشانش دادیم که شامل که به نظر میرسد
        دوهجا می باشد و در واقع امتداد هجای کشیده است و به همین خاطر هم از لفظ کشیده برایش سود برده اند و بنا به اینکه در انتهای مصرع می باشد چه هجای کوتاه باشد و چه هجای بلند و چه هجای کشیده همواره یک هجای بلند خواهد بود پس خواهیم داشت
        (ـــــ ــــــ د د )(ـــــ ـــــ د د )(ـــــــ ـــــــ )
        مستفعلُ ــــ مستفعل ُ ــــ مستف
        *****
        در سایه آن کلاله ماییم
        ( در ـ سا ــ یِ ــ هِ ـ آن ـ کُ ـ لا ـ لِ ـ ما ـ ییم) تقطیع را رکن بندی میکنیم
        ( در ـ سا ــ یِ ــ هِ)( آن ـ کُ ـ لا ـ لِ)( ما ـ ییم)
        (ـــــ ــــــ د د )(ـــــ د ــــــ د )(ـــــــ ـــــــ)
        از اختیارات قلب یعنی جابجایی دوهجای مجاورروی هجای دوم وسوم در رکن دوم
        استفاده میکنیم خواهیم داشت
        (ـــــ ــــــ د د )(ـــــ ـــــ د د )(ـــــــ ـــــــ )
        مستفعلُ ــــ مستفعل ُ ــــ مستف
        یادگرفتی بزرگوار؟
        امیرخسرو دهلوی
        خبرده تا درین (ایوانست) یا نه
        (خَ ــ برــ دِ ــ تا ــ د ــ رین ــ ای ــ “وانست” ــ یا ــ نَ)
        ( د ـــــ د ـــــ د ـــــ ـــــــ ” ــــــــ د ” ــــــــ د )
        ( د ـــــ د ـــــ)( د ـــــ ـــــــ ــــــــ)( د ــــــــ د )
        در رکن اول هجای سوم ” دِ ” اشباع می شود و تبدیل به هجای بلند می گردد و هجای رکن سوم هم که آخر مصرع است و همیشه بلند است پس خواهیم داشت
        ( د ـــــ ـــــ ـــــ )( د ـــــ ـــــــ ــــــــ )( د ــــــــ ـــــــ )
        مفاعیلن ـــــ مفاعیلن ـــــ مفاعیل
        کجاست این جایگه (پنهانست) یا نه
        ( کُ ــ جاس ــ تین ــ جا ــ یِ ــ گه ــ پن ــ هانست ــ یا ــ نَ)
        در تقطیع فوق از اختیارات حذف همزه مثل ( دراین) که می شود( درین) سود برده ایم وخواهیم داشت
        ( کُ ــ جاس ــ تین ــ جا ـــ یِ ــ گه ــ پن ــ هانست ــ یا ــ نَ)
        ( د ــــ ـــــ ـــــ د ــــــ ــــــ ” ــــــــ د ” ـــــــ د ) حال رکن بندی میکنیم
        ( د ــــ ــــــ ـــــ)( د ـــــ ــــــ ــــــ )( د ــــــ د )چون در رکن سوم که آخر مصرع است و هرهچایی باشد بلند می شود پس هجای کوتاهش بلند می شود و خواهیم داشت
        ( د ــــ ــــــ ـــــ)( د ـــــ ــــــ ــــــ )( د ــــــ ـــــــ )
        (مفاعیلن ـــ مفاعیلن ــــ مفاعیل)
        سال خوبی داشته باشید و موفق باشید دیگه امری نیست ؟

        • اژدری

          فروردین 30, 1402

          اینه واقعا جواب ده سوال من؟
          شمایی که وقتی براتون شاهد مثال می‌آوریم می گویید مربوط به عهد عتیق است با این رباعی یوسفعلی میرشکاک چه می‌کنید ؟ این را هم می‌گویید عهد عتیقه؟
          سلام

          نزدیکی و دور [[چونت]]شیدا نشوم
          چون کشمکش ساحل و دریا نشوم
          ناپیدایم چگونه پیدا نشوم
          رو آینه شو که موج سودا نشوم
          این رباعی را که یک شاعر عهد عتیق نسروده؟
          فقط سواد می‌خواد خوانش درست و تقطیع صحیحش

          • فروردین 31, 1402

            درودو سپاس بزرگوار اگر معتقدید که [[چونت]] یک ترفند است که میرشکاک
            بکار برده است به این تقطیع توجه فرمایید

            نزدیکی و دور [[چونت]]شیدا نشوم
            (نز ــ دی ـ کِ ـ یُ ـ “دور” ـ
            ” چونت “ـ شی ـ دا ـ نَ ـ شَ ــ وم)
            ( ــ ـــ د د ” ـــ د ”
            ” ـــ د” ـــ ــ د د ــ)

            در مصرع فوق شاعر از دوهجای کشیده ” دور” و” چونت” بهره برده است
            دور کشیده است چون” دور” را ” دُر” نمی خوانیم که یک هجای بلند تصورش کرد و ” چونت” هم که یک هجا می باشد چون اگریک کودک دبستانی هم بخش کند می گوید یک بخش است و ترفندی در کار نیست و آن را به این شکل نشان می دهیم
            ( ـــــ د ) یک هجای بلند و یک هجای کوتاه
            که امتداد هجای اول است ودر تقطیع در حکم یک هجای کوتاه است ولی هجای کوتاه نیست چون هجا بدون حرف صدا دار معنی نمیدهدپس چنین رکن بندی می کنیم
            ( ــ ــ د د) (” ـــ د” “ــــ د” )( ــ ـــ د د )( ـــ )
            ( ــ ــ د د) ( ـــ د ــــ د )( ــ ـــ د د )( ـــ )
            در رکن دوم روی هجای دوم وسوم عمل قلب که یکی از اختیارات است و اتفاقا در رباعی بیشتر کاربرد دارد انجام می دهیم و خواهیم داشت
            ( ــ ــ د د) ( ـــ ــــ د د )( ــــ ـــ د د )( ـــ )
            مستفعل ُ مستفعلُ مستفغلُ مس که یک متحدالارکان است و یا همان وزن اصلی رباعی که بنام
            (مفعولُ مفاعیلُ مفاعیلُ فَعَل) مشهور است و اگر آن طور هم رکن بندی کنیم خواهیم داشت
            ( ــ ــ د د) ( ـــ ــــ د د )( ــــ ـــ د د )( ـــ )
            (ـــــ ـــــ د)( د ــــ ـــــ د )( د ـــــ ـــــ د )( د ــــ )
            پس معلوم شد ترفندی در کار نیست و از هجای کشیده بهره برده اند
            موفق پیروز باشید و سال خوبی داشته باشید دور از تشنج و در گیری

  3. سیدمحمدرضا لاهيجی

    فروردین 30, 1402

    سلام و درود

    جناب حاج محمّدی سالهاست دود چراغ خورده ادبیاتند و در عروض غواصی و غور فرمودند، بنده با تیپ و رفتارمندی شاعری ایشان اگرچه اتّفاق نظری ندارم و موردِ سلیقه حقیر نیست امّا اینکه حضرتعالی این بحث بی نتیجه را آنهم با این موی سپید رها نمی‌فرمایید برای بنده جایِ تعجب دارد، از طرفی صالح و صحیح نمی‌بینم بی احترامی شما را به ایشان که اسمش را طنز گذاشتید‌، خودتان در پست ماقبل فرمودید: دنبالِ حاشیه نیستید، اگر بی احترامی در زرورق پیچیده و کنایه‌های در لفافه ادب شما در این پست اسمش طنزست باید عرض کنم یا طنز و طنازی را نمی‌شناسید یا خودتان را به کوچه علی چپ زده‌اید!

    جناب حاج محمّدی بر ما حقِ پدری دارند و حقِ چک اشعار ایشان بر امثال بنده بی سواد مسدوست امّا با تمامِ بی علاقگی‌ام به عروض اشعار ایشان را به عنوانِ کلاس درس چک کردم و از هر جهت عروضی سالم و بدون کوچکترین خدشه وزنی است!

    لطفاً دست ازاین رفتار بردارید، خلاصه کلام سیاقِ نوشتاری سلیقه است و ربط به عروض ندارد و با تخریبِ جناب حاج محمّدی چیزی به دست نمی‌آورید جز ناراحت کردن جمع حاضر و غایب، لطفاً بجای این پست‌ها در فروض عروض غوری بفرمایید تا تقطیعِ اشتباه بخورد خلق‌ الله ندهید و بر آن پیوسته پافشاری کنید!

    بنده بجای شما از ایشان تمام قد عذرخواهی می‌کنم!

    والسلام

    • غلامحسین جمعی

      فروردین 30, 1402

      درود و سپاس جناب لاهیجی اصوللا بحث سر وزن نیست اگر در این مطلب تقطیع صورت گرفته در راستای مطالب مقاله است که شما عزیزان هیچکدام حاضر به جواب دادند نیستید و یا نمی خواهید پاسخ دهید و کانال انحرافی میزنید وقتی دوبیت شعر گفته آید که بدون نقص است و تمام هنرهای
      شاعری را هم دارد و موسیقی وزن خودش را هم دارد ولی نه رباعی است و نه دوبیتی و سلاست و روانی و خوانش زیبا و سالم و عرف فرهنگ رایج خود را هم داری به نظر شما ارزشش کمتر از راعی می باشد و برای اینکه به رباعی تبدیلش کنید مثلاً کلمه ی « دا نِش» به معنی علم و آگاهی که دو هجایی می باشد به هر دلیلی کسره اش را حذف کنید و دانش بخوانید و بگویید این سروده رباعی است؟ و هر فردی اعتراض کرد به طرفش حمله ور شد کجای این مقاله حذف غیرمحترمانه ای زده شده است.اصلا فرض کنید من حتی.بلد نیستم اسم کلمه عروضی را هم بنویسم و آن را می نویسم « آروزی» شما بفرمایید نفس کار انجام شده صحیح و معقول و مقبول است ؟ عجب جایی گیر کردیم. خود استاد شعرشان را به دلایلی از سایت حذف کردند هنوز طرف دارانشان مدعی هستند و برای اینکه موضوع را به انحراف بکشند از بنده تقطیع شعر می خواهند من که اشعار خودم را به عنوان «دوبیت» تقطع کردم
      اگر ایرادی دارد بفرمایند ولی همین دو بیت ها را اگر بخواهیم با ترفند های نشان داده شده به دیگران غالب کنیم می شود همان طنزی که تقدیمتان کردم اگر آن ترفند ها نکو و پسندیده بود که مثل پارادوکس، استعاره ، آشنازدایی،ایهام، تشبیه، و …. کل ادبیات و شعر را تسخیر کرده

      • سیدمحمدرضا لاهيجی

        فروردین 30, 1402

        بحث سر وزن و رباعی و هر چیز دیگر نیست، بحث سرِ این است که تمامِ توانِ خود را بکار گرفته‌اید برایِ تخریب چهرهٔ جنابِ حاج محمّدی و هر کودکی این را به راحتی آب خوردن می‌فهمد چرا که ترفندهای شما اظهرالشمس است و بسیار کهنه و بیات و از فردی که داعیّه تحصیلات عالیه و زی‌زیست در ینگه دنیا دارد بسیار بعیدست چنین رفتارهایی، بدونِ رودربایستی اگر چهار کتابِ روشمندی نقد مطالعه می‌فرمودید و رویِ دانسته‌های خود انقد حساب بی مورد باز نمی‌کردید بر سرِ تزریقِ سرنگِ هوا به دیگران و نگاهی که از بُن اشتباه‌ست انقد جد نمی‌کردید و مثال‌هایِ خود را عند واقع و ضدّیتِ زیرپوستی با اهالی زیرِ پست‌تان نداشتید، عالی‌جناب عطار اشتباه رفته، اخوان عزیز اشتباه رفته، همه در اشتباهند فقط شما درست می‌گویید، واقعاً جالب‌ست طرزِ مشی و فکرتان!

        چرا نمی‌خواهید با اینهمه مثال قانع کننده به نقد رفتارمندی ادبی خود بپردازید مانده‌ام

        پر واضح‌ست طرزِ تقطیع‌ و بحرناشناسی جنابتان و تلاشِ بی ثمرتان مُقوّی تنها یک چیزست که مرغ‌تان یک پا دارد و سرگرمی تازه‌ای پیدا کردید که افراد را به بازی بگیرید آنهم بازی شطرنجی که جناب حاج محمّدی از پیش برنده آن است و فقط ماتی برایِ شما باقی مانده است!

        اگر اینطور رفتار مفید فایده بود و روایتی از صحّت داشت حقیر یا استاد خوش‌عمل یا جناب حاج محمّدی یا دوستان دیگر نیز می‌توانستیم اشعارِ شما را یک به یک و دانه به دانه به عقدِ نقد در آوریم و به راحتی آب خوردن صدها اشکال ریز و درشت از آن بیرون بکشیم و حتّی دندانِ نیش باز و نیش‌تان بزنیم و اسمش را فکاهی و طنز بگذاریم!

        بنده با احدی رودربایستی ندارم از مدّت‌ها پیش که چیزی به نام نقد بر سپید از شما دیدم دانستم که موجِ شما بر افکارِ ناساز با مقولهٔ نقد ادبی‌ و از نوع فرضیه‌های خودبافته است!

        مطالعه کنید جانم
        مطالعه چیز خوبی‌ست
        مخصوصاً کتب چیستی نقد و تفریق با انتقاد
        می‌توانید برای شروع هم از کتابِ

        آرامانگاه
        مؤلف: مارتین جان بیر

        بهره‌مند شوید

    • غلامحسین جمعی

      فروردین 30, 1402

      لطفاً آن عزیز همین «دو بیت» را ملاک قرار دهید و اولا اگر در تقطیع آن ایرادی هست بیان کنید و نفرمایید من تقطیع بلد نیستم و بعداً برای اینکه رباعی شود به شکل رباعی تقطیعش کنیدو چون بناست هرچه می خوانیم را تقطیع کنیم بخوانیم تقطیع خود را بخوانید بخصوص مصرع. آخر را و از موسیقی و تلفظ هجای آخر مصرع حظش را ببرید

  4. ابراهیم حاج محمّدی

    فروردین 30, 1402

    سلام علیکم
    جناب دکتر لاهیجی عزیز و دیگر دوستان سلام علیکم
    اولا: باستحضار عزیزان می رسانم مه الان که در مطالب آقای جمعی خواندم که 《خود استاد شعرشان را به دلایلی از سایت حذف کردند》 بسیار شگفت زده شدم و وقتی به دفتر کاربری ام مراجعه کردم دیدم رباعی حذف شده است. والله قسم این حذف توسط من صورت نگرفته است.
    و اینجا هم بخاطر اینکه آقای جمعی باورشان بشوذ حذف این رباعی توسط من صورت نگرفته است با افتخار تمام رباعی را می نویسم و اعلام می‌کنم سراینده‌ی این رباعی ابراهیم حاج محمدی متخلص به قمر است :
    کرده‌ ست مرا رام که با مَدَّش و لینش
    خونین دل من را چه کسی کرده چُنینش
    باور اگرت نمی‌شود خون شده دل
    بی رحم بیا خودت به چشمانت ببینش
    آی مردم دنیا بدانید و آگاه باشید سراینده این رباعی که آقای جمعی در خوانش صحیح آن مشکل دارد منم ابراهیم حاج محمدی متخلص به قمر
    ثانیا: از جناب دکتر لاهیجی عزبز خواهش می کنم اجازه دهید آقای جمعی منویات خود را بیرون بریزد
    ایشان ذیل رباعی‌ای مورد نظر نقد نوشته بودند و من مفصل جواب داده بودم.دوباره در پست جداگانه ای نقد نوشتند و دوستان زحمت کشیدند و جواب ایشان را دادند و من بنا بر اینکه 《در خانه اگر کس است یک حرف بس است》 لزومی به ورود در این مناقشه ندیدم. حالا هم کار ایشان به قضاوت دکتر لاهیجی عزیز به امری خارج از نقد ادبی کشیده چاره را جز این نمی‌بینم که به جناب حمعی عزیز بگویم 《سلاما》

    • غلامحسین جمعی

      فروردین 30, 1402

      درودو سپاس استاد
      خوب شد که باز اذعان کردید که خودتان هم آن را ندید و فهمیدید که شعرحذف شده است وقتی شما که صاحب دفتر کاربری هستید متوجه شده اید که شعر حذف شده است این خرد هم به همان نتیجه رسیدم که حذف شده است ای کاش بجای این همه نوشتن لطف می فرمودید همان شعری را که متعلق به خودم است و به عنوان دوبیت تقطیعش کرده ام حداقل تکلیفش را روشن می کردید گرچه اصولا موضوع این پست تقطیع نیست و فقط یک مصداقی است برای بحث مورد نظر که متاسفانه دوستان همه آسمان و ریسمان را بهم بافتند و این پست را به حاشیه کشیدند تا موضوع مورد نظر در این هیاهوها به حاشیه برود و این هم شامل مواردی می شود که دوستان برای دفاع از جنابعالی به بیراهه میروند و مرتب اعلام می کنند که شعر مشکلی ندارد ولی نمیگویند که با چه خوانشی و چه ترفندی این شعر مشکل ندارد . و اگر اینگونه ترفند جواب می داد مثل ترفند های
      ” تشبیه و انواعش ــ استعاره ـــ پارادوکس
      ـــ آشنازدایی . ساختار شکنی های زیبا و بجا
      ایهام ــــ تصویر گرایی در شعر و ……و خیلی از موارد دیگر تا بدانجا که می گویند شعر بی استعاره نظمی بیشتر نیست . این نوع ترفند ها هم کل فضای شعر امروز را فتح کرده بود . واقعا انتظار دارید که همه ی خواننده های شعرتان به آن ترفند ها که اگر روزی جواب میداد و امروز جواب نمی دهدآشنا باشند؟ و یا با گرفتن ماه و خورشید همه به نماز ایات می پردازند و یا همه برای درمان بیماریشان به امامزاده ها پناه می برند . حتی امروز شاعران برای استعاره های جدید وبکر که قبلا سابقه نداشته است چرا کلید واژه را در شعرشان می آورند ؟ خودشان می دانند که مقصودشان چیست . و چه کاری را صورت داده اند. برای اینکه اینکه خوانندگانشان متوجه ترفندی که بکار برده است بشوند وحالا دوستان و یا طرفداران شما برای دفاع از شما از من می خواهند که ابیاتی را برایشان تقطیع کنم برای نمونه آقا یا خانمی به نام اژدری که در سایت هم به آنها دسترسی نیست و بدون جهره اند. من که در پست خود اعلام کردم که شعر مورد نظر را در مصرع سومش کلمه ” این ” را اضافه کرده ام و یک دوبیت می پندارمش و اگر بخواهیم ملاک را خوانش عرف بگذاریم و نه مثلا ” دانِش” را با سکون حرف نون و به شکل دانش بخوانیم با این مشکلات روبرو هستیم و این کارم گناه کبیره است؟ . و یا هر فردی نظرش را در مورد شعر دیگری اعلام کرد و به نظر خودش هم مصداق هایی اعلام کرد که پرت و پلا نگفته باشد می شود تخریب فرد مورد نظر؟ من که نمیدانم با این عزیزان چه کار کنم. جنابعالی هم که مدعی شعر هستید و استاد ، وارد میدان نشدید و وقتی حضور یافتید که با اعلام حذف شعر مواجه شدید و فرمودید دیگران جواب داده اند . این ها جواب این پست است؟ کسانی آن عزیز را تخریب می کنند که یا بد دفاع می کنند ویا این پست را به حاشیه می کشندو فکر میکنند این خرد جای آنها را تنگ کرده ام .

  5. طارق خراسانی

    فروردین 30, 1402

    سلام و درود به تمامی دوستان گرامی
    رباعی حضرت استاد ابراهیم حاج محمدی بدون اشکال بوده و هرکس بتواند با دلیل و برهان اشکالی از این رباعی بگیرد چه در وزن چه در مضمون بنده مبلغ سی میلیون ریال معادل سه میلیون تومان تقدیم خواهم کرد.
    کرده‌ ست مرا رام که با مَدَّش و لینش
    خونین دل من را چه کسی کرده چُنینش
    باور اگرت نمی‌شود خون شده دل
    بی رحم بیا خودت به چشمانت ببینش
    بنده وارد موضوعات حاشیه ای نمی شود و فقط به همین نکته توجه عزیزان را جلب می کنم که استاد ابراهیم حاج محمدی یکی از ادیبان بزرگ روزگار ماست که تالی ایشان وجود ندارد.
    اگر با جرأت عرض می کنم ایشان بی مانند هستند تا چند ماه دیگر دور همی ادبیاتی خواهیم داشت که بزرگان شعر و ادب در آن شرکت خواهند کرد و بعد همگان متوجه این حقیقت که بنده بیان کرده ام خواهند شد.
    در پناه خدا 🌱🌹🌱

  6. زهرا آهن

    فروردین 30, 1402

    درود بر شما جناب جمعی

    به رسم ادب و بنا به دعوتی که کردید بنده در این پست حاضر شدم. ولی آنچه خواندم در نظرم نه نقد بود و نه حتی رعایت ادب و احترام شده بود.

    تنها می‌توانم بگویم متاسفم. واقعا از بزرگی چون شما بعید است چنین رفتاری…

    موید باشید🙏🍃

  7. برهان جاوید

    فروردین 30, 1402

    درود و عرض ادب به جناب جمعی ارجمند و عرض خسته نباشید و سپاس از تلاش شما برای اعتلای فرهنگ و ادب این مرز و بوم.کارتان ارزشمند و قابل تحسین است.
    اما چیزی که به عنوان یک عضو کوچک در این مجموعه ادبی باید بیان کنم این است که تمام نکات و تحلیل و تقطیع هایی که انجام می دهید درست است و نشان از تسلط شما دارد ولی چیزی که باید به ان توجه کرد این است که قبل از تقطیع باید تلفظ درست ان اثر را مشخص کرد و شاعر می تواند و این اختیار را دارد و اختیار به حقی هم هست طبق تلفظی که منطبق با زبان ما هست چه کهن و چه کنونی و انچه در ذهنش نقش بسته ان اثر را مزین کند.
    نکته ای که در اینجا باید بیان کنم این است که زبان فارسی به دلیل قدمتی که دارد و به این قدمت می بالیم در طول تاریخ دستخوش تغیرات زیادی چه مفید و چه مضر شده تا به شکل امروزی به ما رسیده است و در طول تاریخ سبک های زیادی در ان بر اساس وضعیت اجتماعی و سیاسی ان زمان شکل گرفته
    اینکه یک شاعر بخواهد به سبک کهن شعر بگوید نمی توان بر ان هیچ خللی وارد کرد و بسیار ارزشمند است و جای تقدیر دارد و حال کسی که تخصصش ادبیات اوانگارد و پست مدرن است هیچ وقت به سراغ چنین لغاتی نخواهد رفت و تلاشش سرایش یک اثر به زبان روزگار خودش است و واژه های کهن فارسی چون بکارش نخواهد امد شاید انقدر در ان تسلط ندارد که یک شاعر که تمام تلاش و مشی و منشش ادبیات کهن است.
    و اینکه با توجه به گستردگی و غنای زبان ما ایرادی نمی توان به کسی گرفت که چرا به چنین کلمه و چنین خوانشی واقف نبوده.همانطور که سپید سرایانی داریم چیره دست که هیچ علمی از ادبیات کلاسیک ندارند و کلاسیک سرایانی که هیچ علمی در سپید سرایی ندارند.
    ما دور هم جمع شده ایم که در کنار هم از هم بیاموزیم و از این معاشرت لذت ببریم.اینکه یک نفر در صفحه یک شاعر از خواندن اثرش برایش شبهه ای پیش بیاید و بیان کند چه ایرادی دارد.و چه ایرادی دارد طرف مقابل با احترام و بدون هیچ جبهه گیری جواب بدهد.حالا جواب یا صحیح است یا غلط.ادامه دار شدنش دلیلی ندارد؟ین سایت یک سایت ادبیست.
    در انتها سپاسگزارم و پوزش میطلبم از شما و بزرگان این مجموعه ادبی
    در پناه حق
    ❤️❤️❤️🌹🌹🌹🙏🙏🙏

  8. اژدری

    اردیبهشت 1, 1402

    جناب آقای جمعی
    سلام
    صرفا بخاطر این که دیگر عزیزان و کاربران اطلاع پیدا کنند که حضرتعالی که وقتی برایتان از اشعار مفاخر بزرگ ادبیات پارسی همچون عطار و مولانا و سعدی و فردوسی و رودکی و …. شاهد مثال آورده می شود آن ها را[[ تافته ی جدا بافته و مربوط به عهد عتیق ]] می دانید چقدر بی اطلاع از ادبیات عهد جدید هستید شواهدی از اخوان ثالث ارائه می‌دهم تا روشن شود ترفند‌های زبانی ای که گذشتگان ما مورد استفاده قرار می‌داده‌اند امروزه حتی بیش از گذشتگان مورد بهره برداری مفاخر ادبی عصر هم هست.
    البته دیگر کاربران یقین دارم که در خوانش درست و صحیح سروده‌های اخوان ثالث با هیچ مشکلی مواجه نخواهند شد آنچنان که یقین دارم حضرتعالی در خوانش صحیح و تقطیع درست این سروده‌های نعز و زیبای اخوان و فهم معنا و مفهوم آن ها بی هیچ تردیدی مشکل خواهید داشت. و با شناختی که از شما در این مدت کوتاه پیدا کرده ام بر این امر یقینم حاصل است که سالها طول خواهد کشید تا اینگونه ظرافت‌های ادبی را اگر چه سهل و آسان است (مثل آب خوردن) دریابید.
    این همه از این شاخه به آن شاخه پریدن و استنکاف از پرسش‌های دهگانه‌ی من چیزی جز بی‌مایگی شما را در مسائل ادبی رو نکرده و نمی‌کند.
    شمایی که مفتخر به سرودن این بیت دارای لعزش وزنی هستید:
    شاید هم شکل آن مترسک ها
    که برای کلاغ مأوا بود
    و با این بیت.:
    استخوانم به تیک تاک افتاده
    عقربه های ساعتم خرد است
    که این هم لغزش وزنی دارد
    زود است بر سروده های دیگران نقد بنویسید
    همچو ماهی سویش اندازم
    سیر اما کی شود این پیر ماهی‌خوار؟
    باز گوید: طعمه‌ای دیگر
    (اینت) وحشتناک‌تر منقار
    همچو آن صیاد ناکامی که هر شب خسته و غمگین
    تورش اندر دست
    مهدی اخوان ثالث(شعر مرداب)
    *
    شب خامش است و خفته در انبان تنگ روی
    شهر پلید کودن دون، شهر روسپی
    ناشسته دست و رو
    برف غبار بر همه نقش و نگار او
    بر یاد و (یادگارش)، آن اسب، آن سوار
    بر بام و بر (درختش)
    و آن راه و رهسپار
    شب خاموش است و مردم شهر غبار پوش
    پیموده راه تا قلل دور دست خواب
    در آرزوی سایهٔ تری و قطره‌ای
    رویای دیر باورشان را
    کنده است همت ابری، چنانکه شهر
    چون کشتی شده ست، شناور به روی آب
    شب خامش است و (اینک)
    خاموش‌تر ز شب
    ابری ملول می‌گذرد از فراز شهر
    دور آنچنانکه گویی در گوشش اختران
    گویند راز شهر
    نزدیک (آنچنانک)
    گلدسته‌ها رطوبت او را
    احساس می‌کنند
    ای جاودانگی
    ای دشت‌های خلوت و خاموش
    باران من نثار شما باد
    مهدی اخوان ثالث(شعر گله)
    *
    ….با میوهٔ همیشگی‌اش، سبزی مدام
    عمری گرفته خو
    (گفتمش) برف؟ گفت: بر این بام سبز فام
    چون مرغ آرزوی تو لختی نشست و رفت
    گفتم تگرگ؟ چتر به سردی تکاند و گفت
    چندی چو اشک شوق تو، امید بست و رفت….
    مهدی اخوان ثالث(آخر شاهنامه)
    *
    آنک آنک مرد همسایه
    سینه‌اش سندان پتک دم به دم خمیازه و (چشمانش) خواب آلود
    آمده چون بامداد دگر بر بام
    می‌رماندشان و راندشان
    مهدی اخوان ثالث[شعر طلوع]
    *
    پایتخت قرن؟
    ما برای فتح می آییم
    تا که (هیچستانش) بگشاییم
    مهدی اخوان ثالث[آخر شاهنامه]
    *
    به همین نزدیک‌ها اندیشه می‌کردم
    همین شش سال و اندی پیش
    که (پدرم) آزاد از تشویش بر این خفتگان می‌هشت
    گام خویش
    یاد از او کردم که اینک سر کشیده زیر بال خاک و خاموشی
    مهدی اخوان ثالث[شعر خفتگان]

    *

    و شاید عاشقی سرگشتهٔ کوه و بیابان‌ها
    سپرده با خیالی دل
    (نِش) از آسودگی آرامشی حاصل
    (نِش) از پیمودن دریا و کوه و دشت و دامان‌ها
    اگر گم کرده راهی بی سرانجامست
    مرا (بش) پند و پیغام است
    در این آفاق من گردیده‌ام بسیار
    مهدی اخوان ثالث[قصه شهر سنگستان]
    نِش= نه او را
    بِش= به او

    • ابراهیم حاج محمّدی

      اردیبهشت 3, 1402

      با سلام بحضور گرامی شما جناب اژدری عزیز و دیگر دوستان ارجمند.شایان ذکر است که این نه نخستین بار است که جناب آقای جمعی در خوانش سروده‌ای از اینجانب دچار مشکل جدی شده‌اند و نه آخرین بار.نخستین بار نیست به دلیل این که چند سال قبل سروده‌ای از این کمین با عنوان 《مجسّم》در سایت شعر ناب درج گردید که حضرت ایشان مشکل خود را در خوانش آن اظهار فرموده و غزلی را که متحد الارکان و در وزن 《مفاعلاتن مفاعلاتن مفاعلاتن مفاعلاتن》و [[بحر کامل مثمن موقوص مرفل]] و 《غیر دوری》بود را اشتباه رکن بندی کرده و 《دوری》تشخیص داده بودند. غزل مزبور از این قرار. بود:
      کسی که تا سایه افکَنَد شب نمی کند غیرِ رم مجسّم
      نگردَدَش ردّ پای ما در مسیر پر پیچ و خم مجسّم
      بلاکشانیم و عیش مستی نجسته ایم از عدم که هرگز
      ظهورِ پُر زیب و فَرّ هستی نمی شود در عدم مجسّم
      فراخنای جهان پر است از شکوهمندی سرفرازان
      به جلوه‌ی جلجتای عیسی نمی شود جامِ جَم مجسّم
      غرورِ سرکش به سمتِ باطل کشانَدَت بی لجام توسَن
      چنان که رامیِّ بختَت افتد چون آرزو مغتنم مجسّم
      چه پُر صلابت قدم نهد در مسیر خود عاشقانه آن کس
      که مقصد استش بدون یک ذرّه شبهه در هر قَدَم مجسّم
      رهیدن از ظلمِ مستمرّ را بَرَد رعیّت امید واهی
      نمی کند پادشاهشان چون زیاده خواهیِ کم مجسّم
      به جُرمِ عریانی از مهابت، بری نمی‌گردد از مهانت
      کسی که خود را ز بی خیالی نمی کند مُحتَشَم مجسّم
      کجا نوردیده سنگلاخی کسی که لم داده کنج کاخی؟
      نکرده آنی به پای ما خستگان نَمی از ورم مجسّم؟خیال خامی آشکارت رهیدن است از جهنم آری
      چه بی تکاپو بهشتت ای خفته دل شود دمبدم مجسّم
      خطور هرگز نمی کند در دلش زلیخا خیالِ عصمت
      نباشدش چون که مثل یوسف شکوهِ یک جرعه غم مجسّم
      بگیرد از قبر مردگان درس عبرتی رایگانی انسان
      اگر تواند کُند دمی را که هست بی بازدم مجسّم
      @
      و جناب آقای جمعی ذیل این غزل مرقوم فرموده بودند:{{ من که نتوانستم درست و ریتمیک . با موسیقی و روان بخوانمش اگر ممکن است لطف برفمایید با صدای خودتان بخوانید و فایلش را بگذارید تا گوش کنم … }}
      دوست عزیزی بنام آقای ابراهیم هداوند در پاسخ ایشان نوشته بودند:{{سلام و درودی دوباره
      با اجازه ی استاد حاج محمدی گرامی برای عزیزانی که خواندن آثار استاد برایشان مشکل است غزل را با این آهنگ بخوانید؛
      “تَ تَن تَ تَن تَن، تَ تَن تَ تَن تَن، تَ تَن تَ تَن تَن، تَ تَن تَ تَن تَن”“
      کَ سی کِ تا سا، یِ اَف کَ نَد شب، نِ می کُ نَد غِی، رِ رَم مُ جَس سَم”“
      نَ گَر دَ دَش رَد، دِ پا یِ ما دَر، مَ سی رِ پُر پی، چُ خَم مُ جَس سَم
      ”بر وزنِ؛“مَفاعِلاتُن مَفاعِلاتُن مَفاعِلاتُن مَفاعِلاتُن”
      بحر “کامل مُثمَّنِ مُرَفّلِ موقُوص”قطعا برای درک مفهوم و محتوای اثر باید آن را بدرستی بخوانیم.برای مثال؛ مفهوم بیت آغازین: “مطلع غزل”از زبان عاشقان و عارفان واقعی میگوید.کسی یا کسانی که شب را فقط در تاریکی و ظلمت؛ و در وحشت و گریز از آن معنا می کنند، هیچ وقت نمی توانند شبرو باشند و راه پر پیچ و خم عشق و عرفان را و یا حتی رد پایی از رهروان این راه را پیدا کنند. امیدوارم ادامه ی این غزل زیبا را درست بخوانید.با احترام}}
      و بعد جناب آقای جمعی در پاسخ ایشان مرقوم فرموده بودند:
      {{ درودو سپاس بر عزیز بزرگوار و فرهیخته امجناب ابراهیم هداوندبه هیچ وجه قصد چالش ندارم و《عروض را هم می شناسم》ولی دنبال موسیقی شعر می‌گردم و روانی خوانش و سلاست شعر و گر نه هر نوشته‌ای را می شود یک فرم و شکل عروضی برایش درست کرد مثلا همین شعر را که شما به ارکان پنج هجایی تقطیع کردید البته همین بیت اولش را ، من چنین تقطیعش می کنمکسی که تا سایه افکَنَد شب نمی کند غیرِ رم مجسّم(ک، سی، ک، تا)( سا، ی، اف، ک)( ند، شب)( ن، می، ک، ند)( غی، ر رم، م)( جس، سم)مفاعلن فاعلاتُ فاعل
      نگردَدَش ردّ پای ما در مسیر پر پیچ و خم مجسّم(ن،گر، د،دش)(رد، د ، پا، ی)( ما،در)(م، سی، ر،پر)(پی،چ،خم، م)( جس، سم)مفاعلن فاعلاتُ فاعل
      که یک وزن دوری است….]]دوستان عزیز بخوبی می‌بینید که جناب آقای جمعی که مدعی شده است عروض را می‌شناسد چگونه غزلی متحدالارکان و غیر دوری را متناوب‌الارکان و دوری تشخیص داده است. جهت اینکه دوستان عزیز نظرات ایشان را کامل‌تر و مفصل‌تر بخوانند و نیز پاسخهایی که به نظرات ایشان داده شده است لینک آن شعر در سایت شعر ناب این استhttps://sherenab.com/poem/88934/و دلیل این که این آخرین بار هم نخواهد بود که در خوانش سروده‌ای از اینجانب یا دیگران با مشکل مواجه خواهند شد که اظهر من الشمس است.

  9. امیر وحدتی "یگانه"

    اردیبهشت 4, 1402

    عرض سلام و ادب دگرباره خدمت حضرت دوست جناب استاد جمعی بزرگوار که خواندن آثار ارزشمندتان همواره موجب لذت است برای حقیر.
    درودتان باد.
    و اما با مراجعه به بخش گردان سایت و ملاحظه نقد و نظراتتان راجع به رباعی جناب حاج محمدی و نظرات و نقدهای سایر اساتید بزرگوار اندکی رنجیدم. چون بنا نیست حرمت هیچکدام از بزرگواران شکسته شود.
    من شخصا از حضور در این سایت بخاطر حضور اساتید بزرگوارای چون حضرتعالی و جناب حاج محمدی و جناب دکتر لاهیجی و جناب استاد طارق خراسانی و بقیه اساتید ارجمند که نام بردن از همه آنان مقدور نیست، لذت برده و بخود می بالم و می آموزم و در زمینه شعر و شاعری هم هیچگونه ادعا و تبحری ندارم و از محضر اساتید کسب فیض میکنم.
    بهمین مناسبت سیاهه ای ناقابل قلمی کرده و تقدیمتان می نمایم.
    امید که مورد پسند واقع گردد و رفع کدورتی.
    مفعول مفاعیل مفاعیل فعل
    ما عاشق سایت شعر پاکان هستیم
    دلباخته ایم و سینه چاک و مستیم
    در محفل ما خوش نبود رنجیدن
    زان روست که با پاکدلان پیوستیم
    در سایت وزین شعرا بودم دوش
    دیدم دو سه صد شاعر گویا و خموش
    بر گوش رسید ازین میان بانگ خروش
    خاموش و بی سخن شدم دادم گوش
    از رنجش صاحبنظران رنجیدم
    وز بعض سخنهای گران رنجیدم
    رنجیدن یاران مرا رنجاند و
    تا صبح شدم دل نگران رنجیدم
    در شعر گهی قاعده ها می شکند
    گه وزن و ردیف بیصدا می شکند
    گر وزن رباعی شکند حرفی نیست
    من در عجبم که دل چرا می شکند
    ای شاعر شعرهای موزون خوش باش
    یکسان نبود سپهر گردون خوش باش
    مفعول مفاعیل مفاعیل و فعل
    گر شد کمی از قاعده بیرون خوش باش
    #امیر_وحدتی_یگانه

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا