🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

لیست اشعار جوهرالذات
عنوان شعر خوانش نظرات
بسم اللّه الرحمن الرحیم : بنام آنکه نور جسم و جانست 99
در ذات و صفات و توحید حضرت باری تعالی فرماید : تعالی اللّه زهی ذات و صفاتت 147
در اثبات عین الیقین فرماید : زهی دیدار من دیدار یکتا 123
در ثنای احدیت و فنای بشریت فرماید : زهی عطّار کز سرّ الهی 128
در صفت معراج حضرت محمّد علیه الصّلوة و التسلیم فرماید : شبی آمد برش جبریل از دور 87
در خطاب کردن با دل و دریافتن اسرار معانی فرماید : دلا معراج داری هست معراج 130
در نعت سیّد المرسلین علیه افضل الصّلوات و اکمل التحیّات فرماید : به بالا مصطفی سرو روانست 100
در معنی من عرف نفسه فقد عرف ربه فرماید : تو قدر خود نمیدانی که عرشی 98
در معانی ما رایت شیئا الاّ رایت اللّه فیه فرماید : خدا را یافتم در شرع بیخویش 120
حکایت : که بسیاری طلب کردم نمودار 112
در خطاب کردن با دل در رموز معانی فرماید : الا ای دل چو جوهر باز دیدی 115
در ثنا گفتن پیر حضرت یوسف را علیه السلام و جان در باختن او در نظر یوسف فرماید : زهی کرده ز یارِخویش عزلت 94
در تفسیر وَلَقَدکَرَّمنا بَنی آدَمَ وَحَمَّلنا هُم فی البَرِّ وَالبَحر فرماید : الا ای جان و دل را درد و دارو 106
در وصف علی مرتضی علیه السّلام فرماید : دل و جان در رضاشان هر دو در باز 100
حکایت : جمال حُسنِ یوسف بس لطیف است 112
درامامت امیرالمؤمنین و امام المتقین علی(ع)کرّم اللّه وجهه فرماید : امام است او یقین بعد محمد(ص) 132
حکایت : شبی آن پیر زاری کرد بسیار 137
در اظهار کردن قوّت و قدرت و استغناء کل فرماید : منم یکتا که جمله دستگیرم 146
در مناجات کردن پیر با حق سبحانه و تعالی فرماید : توئی پاک و منزّه در وجودم 145
در توحید صرف و بقای کل فرماید : خدا شد بیجهت درحق مبرّا 109
حکایت : شبی حلّاج را دیدند در خواب 298
در فنای خود و راه یافتن به مقام حق و موصوف شدن فرماید : ز خود بگذر که مائی 105
در برداشتن حجاب و واصل شدن و یکتا گردیدن فرماید : شود واصل حجابش دور گردد 129
حکایت روباه و بچاه شدن او : مگر میرفت آن روباه شادان 121
در صورت جان دادن و جانان دیدن فرماید : بده جان گر خبر داری در این تو 104
در حکایت پدر و پسر و درکشتی نشستن و مقالات ایشان با یکدیگر فرماید : چنین دارم من از آن پیر خود یاد 113
پسر در اعیان حقیقت کل گوید : منم دریای لاهوتی اسرّار 123
در صفت دل فرماید : دلا زین چاه آخر چند اشتاب 102
سخن گفتن پسر با پدر در عین دریای طریقت و اعیان بهرنوع : پسر گفت ای پدر گفتی حقیقت 99
پسر در شرح رموز حقیقت در نفس وجان گوید : بقدر خود نظر میکن نمودت 89
سخن گفتن پسر با پدر در عین دریای طریقت و اعیان بهرنوع : پسر گفت ای پدر گفتی حقیقت 105
پسر در راز معنی و در نوع حقیقت کل گوید : پسر گفت ای پدر قول حدیثت 90
پسر در قطع علایق این جهان فانی گوید : در این دریا همه ترسست و بیمست 97
در بلا و غصّه این جهان فرماید : در این دنیا همه عین غرور است 82
در صفت پیر دانا و حکایت اسرار کردن کل با او فرماید : میان کشتی آنجا بود پیری 99
در جواب گفتن پسر پیر دانا را و اسرار گفتن فرماید : جوابش داد کای پیر پراسرار 123
در جواب دادن پیر دانا و استعانت کردن و یاری خواستن فرماید : بدو گفت ای دل و جان دستگیرم 129
در فنای این جهان و بقای آن جهان فرماید : ز اوّل جمله اشیاهست پیدا 110
پسر در اثبات شرع به پیر دانا گوید : کنون ای پیر خواهم رفت دریاب 147
در سلوک شریعت ورزیدن و از حقیقت متمتع شدن فرماید : چو راه شرع بسپاری خدائی 103
در اسرار قربت شیطان فرماید : حقیقت بشنو از اسرار او تو 100
در عیان پسر و اسرار منصور و اجازت از پدرخواستن فرماید : چو منصور این حقیقت راست برگفت 88
در افعال شیطان و سخن گفتن ومکر او فرماید : حدیث خوش دمی شیطان نگوید 86
حکایت : مگر پیری ز پیران رسیده 108
در عین حقیقت بودن و از آن بی خبر شدن فرماید : همه ملک جهان پیش تو هیچ است 101
درروی گردانیدن از شیطان و فرمان ناکردن او فرماید : همه رسوائی عالم از او دان 133
در یاد کردن آدم و ذرّیّۀ وی و بلا و مشقّت کشیدن از شیطان و شرف انسان فرماید : توئی آدم از ذات حق نموده 98
در جواب دادن ابلیس در اعیان فرماید : جوابش داد کای پیر گزیده 98
و ایضاً در اسرار شیطان فرماید : منت حیران و لعنت باز مانده 111
در اثبات ذات و دل گوید : تو ذاتی در صفات آدم نموده 116
در صفت جان و اثبات توحید کل فرماید : چو آدم در بهشت جان نظر کرد 164
در سؤال کردن پیر از ابلیس در پاکی در لعنت و نافرمانی کردن فرماید : مگر ابلیس را دید آن سرافراز 111
در معنی ان اللّه خلق ادم فی صورت الرّحمان فرماید : صفات و ذات با هم خلوتی ساخت 92
در مباح شدن حوّا بر آدم و عقد و نکاح بستن ایشان بصد بار صلواة فرماید : خطاب آمد که آدم چندگوئی 112
درخواست کردن آدم از حضرت حق نشان خاتم النبّیین علیه السّلام را : خطابی کرد آدم کای دل و جان 120
در صفت ره یافتن و می عشق خوردن و جانان دیدن بتحقیق گوید : دریغا ره نمیدانی چه گوئی 123
در پیدا آوردن حوّا از پهلوی چپ آدم در نمودار سیر کل فرماید : ز پهلوی چپ آدم عیان شد 121
در معنی و هو معکم اینما کنتم و حقیقت کل فرماید : ندا آمد درون جسم و جانش 95
در خطاب کردن با دل در اعیان کل و گذرکردن از تقلید فرماید : دلا بگذر ز خود وندر فنا شو 107
در دعا کردن آدم در حضرت حق مر فرزندان را و شفیع آوردن پیغامبر علیه السّلام : چنین گفت ای خدای حی رحمان 97
در نمودار سرّ اعیان کل فرماید : نمود حق نه چیزی هست بازی 156
در مناجات کردن شیطان با حق و یاری خواستن او در بیرون آوردن آدم(ع) از بهشت : چنین دیدم من اندر لوح اسرار 103
در بلای عشق کشیدن و لقای دوست دیدن فرماید : بلای عشق قربت برکشیدم 119
در طلب دوست و اعیان کل و گنج حققی یافتن و اسرار امیرالمؤمنین علی کرّم اللّه وجهه در جاة گفتن فرماید : طلب کن گر بدیدی تو در اینجا 117
در طلب دوست و اعیان کل و گنج حققی یافتن و اسرار امیرالمؤمنین علی کرّم اللّه وجهه در جاة گفتن فرماید : طلب کن گر بدیدی تو در اینجا 101
بر پرگرفتن جبرئیل(ع)آدم علیه السّلام را و تقریر کردن جنّات عدن : بهرجایی روان کز عشق میشد 106
رفتن ابلیس به تلبیس در بهشت در دهان مار از جهت مکر کردن با آدم علیه افضل الصّلوات و اکمل التحیات : چو شد شیطان سوی جنّت ابا مار 110
در پردههای اسرار نی فرماید : چه میگوئی همی گوید که بشتاب 117
در اسرارِ نفس مردم و نمود عشق بهر نوع فرماید : نفس با من همی گوید نهانی 107
سؤال کردن امیرالمؤمنین و امام المتّقین اسداللّه الغالب علی ابن ابی طالب علیه السّلام و جواب دادن نی در اسرارها فرماید : ز من پرسید حیدر کیستی تو 131
در مکر کردن شیطان آدم رادرخوردن گندم و ناپدید شدن شیطان و گندم خوردن حضرت آدم علیه السّلام و الصواة فرماید : از آن تلبیس چون شیطان نهان شد 93
در بیرون کردن جبرئیل علیه السلام حضرت آدم صفی را از بهشت ونصیحت کردن جبرئیل اورا فرماید : کنون جبریل بیرون بر تو آدم 130
در عریانی و بی روئی آدم علیه السّلام گویدو ملامت کردن حضرت جبرئیل علیه السلام مر او را در خوردن گندم فرماید : بحالی جبرئیل آمد ز داور 101
در عتاب کردن حضرت آفریدگار عزّ شأنه با آدم در گندم خوردن و عاجز شدن آدم در گناه و مقرّ شدن و توبه کردن فرماید : ندا آمد زحضرت ناگهانی 130
نداکردن حضرت آفریدگار عزّ شأنه با آدم علیه السّلام که چون عجز آوردی از عقوبت تو درگذشتم و امّا از بهشت بیرون رو : پس آنگه حق تعالی گفت آدم 94
دروحدت صرف و یکتائی ذات و صفات فرماید : منم اللّه ودرعین کمالم 120
در سئوال کردن کسی ازمنصور حلّاج در سرّ دوستی حق تعالی و جواب گفتن او با تمام فرماید : یکی پرسید ازمنصور حلّاج 123
حکایت : چنین گفتست عبّادی یکی روز 104
در حق بینی و آداب بجای آوردن فرماید : همه حق بینی اینجا در یقین باز 94
در تقریر کردن شیخ ابوسعید ابوالخیر در تمثیل بدریای معانی و گمشدن دروی مثال قطره فرماید : چنین گفت آن بزرگ پیر اعظم 134
در تجلی جلال و ناپدید شدن اشیاء فرماید : جلال من فنای جاودانیست 116
در خطاب کردن با روح القدس و فضایل آن گفتن و عجز و مسکینی آوردن و تسلیم شدن در همه احوال فرماید : الا ای جوهر قدسّی یکتای 103
درخواب دیدن عاشق که گوش معشوق بدست گرفته و از خواب بیدار شدن و گوش خود را در دست خود دیدن فرماید : چنان مدهوش عشق اندر فنا بود 113
در هاتف شب و آواز دادن و رهنمائی کردن مرد درویش را فرماید : یکی هاتف مر او را داد آواز 116
در سئوال کردن مرید ا زحضرت شیخ که شیطان مرا زحمت میدهد و جواب دادن شیخ مرید را فرماید : یکی پیری ز پیران گشت واصل 153
حکایت کردن از شیخ شبلی در بی نشانی حسین منصور ازعالم و در بی نشانی یافتن فرماید : چنین گفت است شبلی پیر عشاق 109
در نگاه کردن درویش در کواکب و پاسخ دادن ایشان در اسرار نهانی و طلب کردن مقصود فرماید : مگر میکرد درویشی نگاهی 122
در خطاب کردن شیخ توبه و تمثیل و حقیقت کل فرماید : چنین گفتست شیخ مهنه آن پیر 125
در جواب دادن اکّافی قدّس سره هاتف غیب و اسرارهای نهانی یافتن فرماید : یکی هاتف مر او را داد آواز 143
در جواب دادن حسین منصور بایزید را قدّس اللّه روحهما فرماید : جوابش داد آن دم صاحب راز 120
حکایت در ادب و عزّت نگاهداشتن در حضرت باری فرماید : حقیقت چون ز عزت دم نهانی 144
در سؤال از پیر طریقت درسر نگاهداشتن از خلق و جواب دادن وی سائل را فرماید : یکی شد پیش آن پیر طریقت 143
مناجات کردن شیخ اکّافی در حضرت آفریدگار عزّ شانه و آمرزش خواستن او از حق : شبی میگفت اکّافی همین راز 115
در التماس کردن فناء کل حضرت سلطان العارفین از شیخ حسین منصور قدّس اللّه روحهما فرماید : زبان بگشاد و گفت ای راز مطلق 118
سؤال کردن یکی از حسین منصور در دریافتن اسرار کلّ و جواب دادن او مسائل را : یکی منصور را پرسید ناگاه 126
در حکایت پاکبازی و طلب کردن حقیقت ذات و آوازدادن هاتف آن طالب را فرماید : چنین گفتست اینجا پاکبازی 94
در خطاب هاتف غیب پاکباز را و درد او را استماله کردن و دلخوشی فرماید : خطاب آمد که بخشیدم دلت را 115
در اثبات ذات کل در خلاصۀ آدمیان فرماید : تو داری نور یار از عین توفیق 94
در نصیحت کردن سالک دردمند و در مراقبت احوال خودکردن فرماید : ز خود غایب مشو ای دل زمانی 113
پاسخ دادن پاکبازهاتف غیب را و عجز آوردن او از خودی خود : در آن دم گفت تو جان جهانی 109
در آگاهی دل در اسرارو از تقلید دور شدن فرماید : دلا بیدار شو از خواب غفلت 109
در ترک پندار خود کردن و از صورت درگذشتن و معانی دریافتن فرماید : دلا تا چند سر گردان شمعی 128
در صفت وصل و دریافتن راز کل بهر نوع فرماید : تو او باشی و او تو من چگویم 110
در ترک صفت صورت و یکتا بودن فرماید : دلا چون دوست دیدی هم بر یار 118
در ترک صفت صورت و یکتا بودن فرماید : دلا چون دوست دیدی هم بر یار 137
سؤال کردن شخصی از منصور در سرّ آدم(ع) و جواب دادن او : کسی پرسید ازمنصور این راز 99
هم در صفات دل گوید و خطاب بنده حق را عزّو جل : دلا تا چند دُرهای معانی 81
بسم اللّه الرحمن الرحیم : تعالی اللّه از این دیدار پرنور 139
در صفات پرده در افتادن فرماید : در آن ساعت که این پرده برافتد 166
در صفات عناصر فرماید : در این عنصر عیانست و نظر کن 124
قصّه منصور و عیان او بهر نوع فرماید : چنان گم دید خود در دید اول 98
در صفات دل و دیدن اعیان و راز گفتن فرماید : چنان مستغرقی کاینجان و جانان 107
بود این آن زمان از خویش پنهان : نه اصل خون ز حیوان و نباتست 96
در عین ذات وصفات وقدرت و قوّت اسرار الهی فرماید : تعالی اللّه از دیدار ذاتم 150
در صفت جان و دل دیدن محبوب گوید : بسوز ای دل اگر تو سوختستی 115
در آگاهی دادن دل در عین منزل و او از آن عاشق بودن فرماید : الا تا چند در منزل شتابی 158
در نشانی دادن جوهر حقیقت فرماید : حقیقت جوهری اندر تو پیداست 106
در نشانی دادن جوهر حقیقت فرماید : حقیقت جوهری اندر تو پیداست 130
در صفات آیینۀ دل و کشف اسرار حقیقت در نمود صور فرماید : از این آیینه بتوانی تو دیدن 79
در شرح دادن خورشید وحدت در حجاب صورت فرماید : عجائب خود خورشید تابانست 131
در صفات جزو و کل بهر نوع بر اسرار حقیقت فرماید : وجودت در صفات نور گردانست 106
در عیان دیدن جانان فرماید : منم در بود تو بودم تو بنگر 90
در صفت دنیا فرماید : دلا چون آخر کارست در خاک 118
در حکایت مجنون و اسرار او فرماید : یکی پرسید از مجنون یکی روز 146
هم در عیان و بیچونی ذات و تحقیق صفات گوید : تو بیچون آمدی این راز بشنو 131
تمامی اشیا از یک نور واحدند : از آن نور است بیشک تابش ماه 210
تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه) : وصال شاه میجویند جمله 134
در عین ذات و حقیقت صفات و کاف و نون فرماید : ز اصل کاف و نون گشتی تو پیدا 119
تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه) : کسانی کین بهشت جاودانی 155
تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه) : دلا خورشید جان میبین دمادم 140
تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه) : در این پرگار گردانم عجائب 103
تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه) : اگر سجده کنی مانند عطّار 101
جواب دادن ابلیس آن شخص سؤال کننده را : جوابش داد آن دم پیر رهبر 109
سؤال نمودن ازمنصور که ابلیس در عین تلبیس است و جواب دادن منصور آن شخص را : یکی پرسید از منصور کابلیس 105
در سؤال نمودن از ابلیس که چرا سجده بآدم نکردی : یکی پرسید از ابلیس ناگاه 119
تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه) : از آن حضرت زمستان را نظر کن 121
پرسش از بایزید بسطامی که حق را کجا توان دید : یکی از بایزید این باز پرسید 101
پرسش از بایزید بسطامی که حق را کجا توان دید (ادامه) : خدا کن بود او در بود خود باز 166
پرسش از بایزید بسطامی که حق را کجا توان دید (ادامه) : زهی اسرار کاینجاگاه پنهانست 108
درخبردادن صاحب اسرار فرماید : یکی گفتست از پیران اسرار 127
درخبر دادن سلطان العارفین بایزید فرماید : چنین گفتست اینجا بایزید او 107
در سؤال کردن صاحب اسرار فرماید : یکی پرسید از آن صاحب اسرار 130
در اصل ذات فرماید : کنون عطّار گفتی جوهر ذات 92
در اسرار خطاب با جان و وصل دیدار فرماید : الّا ای جان کنون دیدار دیدی 102
حکایت ابلیس و اسرار وی در حضرت مصطفی علیه السّلام : یکی روزی بر احمد شد ابلیس 129
سؤال کردن صاحب راز از شیخ عطّار قدّس سرّه : سؤالی کرد از من صاحب راز 136
سؤال کردن مرید از پیر در حقایق فرماید : یکی کرد است از پیر حقیقت 120
در صفات جام عشق فرماید : بده جامی از آن جام سرانجام 122
در صفت حال خود و شرح کتاب فرماید : نمودی واصل کون و مکانی 102
در سؤال کردن در صفات مرگ و حیات یافتن آنجا فرماید : یکی پرسید از آن دانای اسرار 126
حکایت در وقت پیر گوید : شبی در صحبت پیری بدم شاد 100
سؤال کردن در علم تفسیر فرماید رحمةاللّه : ز دانائی یکی پرسید کای پیر 91
در صفات جان و دل گوید : تعالی اللّه که بیمثل و صفاتند 137