🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

لیست اشعار جوهرالذات
عنوان شعر خوانش نظرات
بسم اللّه الرحمن الرحیم : بنام آنکه نور جسم و جانست 97
در ذات و صفات و توحید حضرت باری تعالی فرماید : تعالی اللّه زهی ذات و صفاتت 145
در اثبات عین الیقین فرماید : زهی دیدار من دیدار یکتا 120
در ثنای احدیت و فنای بشریت فرماید : زهی عطّار کز سرّ الهی 127
در صفت معراج حضرت محمّد علیه الصّلوة و التسلیم فرماید : شبی آمد برش جبریل از دور 86
در خطاب کردن با دل و دریافتن اسرار معانی فرماید : دلا معراج داری هست معراج 127
در نعت سیّد المرسلین علیه افضل الصّلوات و اکمل التحیّات فرماید : به بالا مصطفی سرو روانست 97
در معنی من عرف نفسه فقد عرف ربه فرماید : تو قدر خود نمیدانی که عرشی 96
در معانی ما رایت شیئا الاّ رایت اللّه فیه فرماید : خدا را یافتم در شرع بیخویش 119
حکایت : که بسیاری طلب کردم نمودار 111
در خطاب کردن با دل در رموز معانی فرماید : الا ای دل چو جوهر باز دیدی 112
در ثنا گفتن پیر حضرت یوسف را علیه السلام و جان در باختن او در نظر یوسف فرماید : زهی کرده ز یارِخویش عزلت 92
در تفسیر وَلَقَدکَرَّمنا بَنی آدَمَ وَحَمَّلنا هُم فی البَرِّ وَالبَحر فرماید : الا ای جان و دل را درد و دارو 104
در وصف علی مرتضی علیه السّلام فرماید : دل و جان در رضاشان هر دو در باز 98
حکایت : جمال حُسنِ یوسف بس لطیف است 110
درامامت امیرالمؤمنین و امام المتقین علی(ع)کرّم اللّه وجهه فرماید : امام است او یقین بعد محمد(ص) 129
حکایت : شبی آن پیر زاری کرد بسیار 135
در اظهار کردن قوّت و قدرت و استغناء کل فرماید : منم یکتا که جمله دستگیرم 145
در مناجات کردن پیر با حق سبحانه و تعالی فرماید : توئی پاک و منزّه در وجودم 143
در توحید صرف و بقای کل فرماید : خدا شد بیجهت درحق مبرّا 108
حکایت : شبی حلّاج را دیدند در خواب 292
در فنای خود و راه یافتن به مقام حق و موصوف شدن فرماید : ز خود بگذر که مائی 103
در برداشتن حجاب و واصل شدن و یکتا گردیدن فرماید : شود واصل حجابش دور گردد 127
حکایت روباه و بچاه شدن او : مگر میرفت آن روباه شادان 118
در صورت جان دادن و جانان دیدن فرماید : بده جان گر خبر داری در این تو 102
در حکایت پدر و پسر و درکشتی نشستن و مقالات ایشان با یکدیگر فرماید : چنین دارم من از آن پیر خود یاد 110
پسر در اعیان حقیقت کل گوید : منم دریای لاهوتی اسرّار 122
در صفت دل فرماید : دلا زین چاه آخر چند اشتاب 97
سخن گفتن پسر با پدر در عین دریای طریقت و اعیان بهرنوع : پسر گفت ای پدر گفتی حقیقت 99
پسر در شرح رموز حقیقت در نفس وجان گوید : بقدر خود نظر میکن نمودت 88
سخن گفتن پسر با پدر در عین دریای طریقت و اعیان بهرنوع : پسر گفت ای پدر گفتی حقیقت 102
پسر در راز معنی و در نوع حقیقت کل گوید : پسر گفت ای پدر قول حدیثت 89
پسر در قطع علایق این جهان فانی گوید : در این دریا همه ترسست و بیمست 95
در بلا و غصّه این جهان فرماید : در این دنیا همه عین غرور است 80
در صفت پیر دانا و حکایت اسرار کردن کل با او فرماید : میان کشتی آنجا بود پیری 97
در جواب گفتن پسر پیر دانا را و اسرار گفتن فرماید : جوابش داد کای پیر پراسرار 121
در جواب دادن پیر دانا و استعانت کردن و یاری خواستن فرماید : بدو گفت ای دل و جان دستگیرم 127
در فنای این جهان و بقای آن جهان فرماید : ز اوّل جمله اشیاهست پیدا 108
پسر در اثبات شرع به پیر دانا گوید : کنون ای پیر خواهم رفت دریاب 146
در سلوک شریعت ورزیدن و از حقیقت متمتع شدن فرماید : چو راه شرع بسپاری خدائی 99
در اسرار قربت شیطان فرماید : حقیقت بشنو از اسرار او تو 98
در عیان پسر و اسرار منصور و اجازت از پدرخواستن فرماید : چو منصور این حقیقت راست برگفت 86
در افعال شیطان و سخن گفتن ومکر او فرماید : حدیث خوش دمی شیطان نگوید 84
حکایت : مگر پیری ز پیران رسیده 106
در عین حقیقت بودن و از آن بی خبر شدن فرماید : همه ملک جهان پیش تو هیچ است 98
درروی گردانیدن از شیطان و فرمان ناکردن او فرماید : همه رسوائی عالم از او دان 130
در یاد کردن آدم و ذرّیّۀ وی و بلا و مشقّت کشیدن از شیطان و شرف انسان فرماید : توئی آدم از ذات حق نموده 95
در جواب دادن ابلیس در اعیان فرماید : جوابش داد کای پیر گزیده 96
و ایضاً در اسرار شیطان فرماید : منت حیران و لعنت باز مانده 110
در اثبات ذات و دل گوید : تو ذاتی در صفات آدم نموده 111
در صفت جان و اثبات توحید کل فرماید : چو آدم در بهشت جان نظر کرد 162
در سؤال کردن پیر از ابلیس در پاکی در لعنت و نافرمانی کردن فرماید : مگر ابلیس را دید آن سرافراز 108
در معنی ان اللّه خلق ادم فی صورت الرّحمان فرماید : صفات و ذات با هم خلوتی ساخت 90
در مباح شدن حوّا بر آدم و عقد و نکاح بستن ایشان بصد بار صلواة فرماید : خطاب آمد که آدم چندگوئی 109
درخواست کردن آدم از حضرت حق نشان خاتم النبّیین علیه السّلام را : خطابی کرد آدم کای دل و جان 118
در صفت ره یافتن و می عشق خوردن و جانان دیدن بتحقیق گوید : دریغا ره نمیدانی چه گوئی 121
در پیدا آوردن حوّا از پهلوی چپ آدم در نمودار سیر کل فرماید : ز پهلوی چپ آدم عیان شد 119
در معنی و هو معکم اینما کنتم و حقیقت کل فرماید : ندا آمد درون جسم و جانش 91
در خطاب کردن با دل در اعیان کل و گذرکردن از تقلید فرماید : دلا بگذر ز خود وندر فنا شو 106
در دعا کردن آدم در حضرت حق مر فرزندان را و شفیع آوردن پیغامبر علیه السّلام : چنین گفت ای خدای حی رحمان 95
در نمودار سرّ اعیان کل فرماید : نمود حق نه چیزی هست بازی 154
در مناجات کردن شیطان با حق و یاری خواستن او در بیرون آوردن آدم(ع) از بهشت : چنین دیدم من اندر لوح اسرار 98
در بلای عشق کشیدن و لقای دوست دیدن فرماید : بلای عشق قربت برکشیدم 117
در طلب دوست و اعیان کل و گنج حققی یافتن و اسرار امیرالمؤمنین علی کرّم اللّه وجهه در جاة گفتن فرماید : طلب کن گر بدیدی تو در اینجا 115
در طلب دوست و اعیان کل و گنج حققی یافتن و اسرار امیرالمؤمنین علی کرّم اللّه وجهه در جاة گفتن فرماید : طلب کن گر بدیدی تو در اینجا 99
بر پرگرفتن جبرئیل(ع)آدم علیه السّلام را و تقریر کردن جنّات عدن : بهرجایی روان کز عشق میشد 104
رفتن ابلیس به تلبیس در بهشت در دهان مار از جهت مکر کردن با آدم علیه افضل الصّلوات و اکمل التحیات : چو شد شیطان سوی جنّت ابا مار 109
در پردههای اسرار نی فرماید : چه میگوئی همی گوید که بشتاب 115
در اسرارِ نفس مردم و نمود عشق بهر نوع فرماید : نفس با من همی گوید نهانی 105
سؤال کردن امیرالمؤمنین و امام المتّقین اسداللّه الغالب علی ابن ابی طالب علیه السّلام و جواب دادن نی در اسرارها فرماید : ز من پرسید حیدر کیستی تو 130
در مکر کردن شیطان آدم رادرخوردن گندم و ناپدید شدن شیطان و گندم خوردن حضرت آدم علیه السّلام و الصواة فرماید : از آن تلبیس چون شیطان نهان شد 91
در بیرون کردن جبرئیل علیه السلام حضرت آدم صفی را از بهشت ونصیحت کردن جبرئیل اورا فرماید : کنون جبریل بیرون بر تو آدم 128
در عریانی و بی روئی آدم علیه السّلام گویدو ملامت کردن حضرت جبرئیل علیه السلام مر او را در خوردن گندم فرماید : بحالی جبرئیل آمد ز داور 99
در عتاب کردن حضرت آفریدگار عزّ شأنه با آدم در گندم خوردن و عاجز شدن آدم در گناه و مقرّ شدن و توبه کردن فرماید : ندا آمد زحضرت ناگهانی 128
نداکردن حضرت آفریدگار عزّ شأنه با آدم علیه السّلام که چون عجز آوردی از عقوبت تو درگذشتم و امّا از بهشت بیرون رو : پس آنگه حق تعالی گفت آدم 92
دروحدت صرف و یکتائی ذات و صفات فرماید : منم اللّه ودرعین کمالم 118
در سئوال کردن کسی ازمنصور حلّاج در سرّ دوستی حق تعالی و جواب گفتن او با تمام فرماید : یکی پرسید ازمنصور حلّاج 121
حکایت : چنین گفتست عبّادی یکی روز 102
در حق بینی و آداب بجای آوردن فرماید : همه حق بینی اینجا در یقین باز 90
در تقریر کردن شیخ ابوسعید ابوالخیر در تمثیل بدریای معانی و گمشدن دروی مثال قطره فرماید : چنین گفت آن بزرگ پیر اعظم 123
در تجلی جلال و ناپدید شدن اشیاء فرماید : جلال من فنای جاودانیست 115
در خطاب کردن با روح القدس و فضایل آن گفتن و عجز و مسکینی آوردن و تسلیم شدن در همه احوال فرماید : الا ای جوهر قدسّی یکتای 101
درخواب دیدن عاشق که گوش معشوق بدست گرفته و از خواب بیدار شدن و گوش خود را در دست خود دیدن فرماید : چنان مدهوش عشق اندر فنا بود 111
در هاتف شب و آواز دادن و رهنمائی کردن مرد درویش را فرماید : یکی هاتف مر او را داد آواز 114
در سئوال کردن مرید ا زحضرت شیخ که شیطان مرا زحمت میدهد و جواب دادن شیخ مرید را فرماید : یکی پیری ز پیران گشت واصل 151
حکایت کردن از شیخ شبلی در بی نشانی حسین منصور ازعالم و در بی نشانی یافتن فرماید : چنین گفت است شبلی پیر عشاق 106
در نگاه کردن درویش در کواکب و پاسخ دادن ایشان در اسرار نهانی و طلب کردن مقصود فرماید : مگر میکرد درویشی نگاهی 120
در خطاب کردن شیخ توبه و تمثیل و حقیقت کل فرماید : چنین گفتست شیخ مهنه آن پیر 121
در جواب دادن اکّافی قدّس سره هاتف غیب و اسرارهای نهانی یافتن فرماید : یکی هاتف مر او را داد آواز 142
در جواب دادن حسین منصور بایزید را قدّس اللّه روحهما فرماید : جوابش داد آن دم صاحب راز 118
حکایت در ادب و عزّت نگاهداشتن در حضرت باری فرماید : حقیقت چون ز عزت دم نهانی 141
در سؤال از پیر طریقت درسر نگاهداشتن از خلق و جواب دادن وی سائل را فرماید : یکی شد پیش آن پیر طریقت 141
مناجات کردن شیخ اکّافی در حضرت آفریدگار عزّ شانه و آمرزش خواستن او از حق : شبی میگفت اکّافی همین راز 114
در التماس کردن فناء کل حضرت سلطان العارفین از شیخ حسین منصور قدّس اللّه روحهما فرماید : زبان بگشاد و گفت ای راز مطلق 115
سؤال کردن یکی از حسین منصور در دریافتن اسرار کلّ و جواب دادن او مسائل را : یکی منصور را پرسید ناگاه 125
در حکایت پاکبازی و طلب کردن حقیقت ذات و آوازدادن هاتف آن طالب را فرماید : چنین گفتست اینجا پاکبازی 92
در خطاب هاتف غیب پاکباز را و درد او را استماله کردن و دلخوشی فرماید : خطاب آمد که بخشیدم دلت را 113
در اثبات ذات کل در خلاصۀ آدمیان فرماید : تو داری نور یار از عین توفیق 91
در نصیحت کردن سالک دردمند و در مراقبت احوال خودکردن فرماید : ز خود غایب مشو ای دل زمانی 112
پاسخ دادن پاکبازهاتف غیب را و عجز آوردن او از خودی خود : در آن دم گفت تو جان جهانی 108
در آگاهی دل در اسرارو از تقلید دور شدن فرماید : دلا بیدار شو از خواب غفلت 107
در ترک پندار خود کردن و از صورت درگذشتن و معانی دریافتن فرماید : دلا تا چند سر گردان شمعی 125
در صفت وصل و دریافتن راز کل بهر نوع فرماید : تو او باشی و او تو من چگویم 108
در ترک صفت صورت و یکتا بودن فرماید : دلا چون دوست دیدی هم بر یار 117
در ترک صفت صورت و یکتا بودن فرماید : دلا چون دوست دیدی هم بر یار 135
سؤال کردن شخصی از منصور در سرّ آدم(ع) و جواب دادن او : کسی پرسید ازمنصور این راز 97
هم در صفات دل گوید و خطاب بنده حق را عزّو جل : دلا تا چند دُرهای معانی 80
بسم اللّه الرحمن الرحیم : تعالی اللّه از این دیدار پرنور 137
در صفات پرده در افتادن فرماید : در آن ساعت که این پرده برافتد 164
در صفات عناصر فرماید : در این عنصر عیانست و نظر کن 122
قصّه منصور و عیان او بهر نوع فرماید : چنان گم دید خود در دید اول 97
در صفات دل و دیدن اعیان و راز گفتن فرماید : چنان مستغرقی کاینجان و جانان 103
بود این آن زمان از خویش پنهان : نه اصل خون ز حیوان و نباتست 93
در عین ذات وصفات وقدرت و قوّت اسرار الهی فرماید : تعالی اللّه از دیدار ذاتم 148
در صفت جان و دل دیدن محبوب گوید : بسوز ای دل اگر تو سوختستی 113
در آگاهی دادن دل در عین منزل و او از آن عاشق بودن فرماید : الا تا چند در منزل شتابی 156
در نشانی دادن جوهر حقیقت فرماید : حقیقت جوهری اندر تو پیداست 105
در نشانی دادن جوهر حقیقت فرماید : حقیقت جوهری اندر تو پیداست 128
در صفات آیینۀ دل و کشف اسرار حقیقت در نمود صور فرماید : از این آیینه بتوانی تو دیدن 77
در شرح دادن خورشید وحدت در حجاب صورت فرماید : عجائب خود خورشید تابانست 129
در صفات جزو و کل بهر نوع بر اسرار حقیقت فرماید : وجودت در صفات نور گردانست 104
در عیان دیدن جانان فرماید : منم در بود تو بودم تو بنگر 88
در صفت دنیا فرماید : دلا چون آخر کارست در خاک 115
در حکایت مجنون و اسرار او فرماید : یکی پرسید از مجنون یکی روز 144
هم در عیان و بیچونی ذات و تحقیق صفات گوید : تو بیچون آمدی این راز بشنو 130
تمامی اشیا از یک نور واحدند : از آن نور است بیشک تابش ماه 207
تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه) : وصال شاه میجویند جمله 132
در عین ذات و حقیقت صفات و کاف و نون فرماید : ز اصل کاف و نون گشتی تو پیدا 115
تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه) : کسانی کین بهشت جاودانی 153
تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه) : دلا خورشید جان میبین دمادم 135
تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه) : در این پرگار گردانم عجائب 101
تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه) : اگر سجده کنی مانند عطّار 99
جواب دادن ابلیس آن شخص سؤال کننده را : جوابش داد آن دم پیر رهبر 105
سؤال نمودن ازمنصور که ابلیس در عین تلبیس است و جواب دادن منصور آن شخص را : یکی پرسید از منصور کابلیس 103
در سؤال نمودن از ابلیس که چرا سجده بآدم نکردی : یکی پرسید از ابلیس ناگاه 117
تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه) : از آن حضرت زمستان را نظر کن 119
پرسش از بایزید بسطامی که حق را کجا توان دید : یکی از بایزید این باز پرسید 100
پرسش از بایزید بسطامی که حق را کجا توان دید (ادامه) : خدا کن بود او در بود خود باز 165
پرسش از بایزید بسطامی که حق را کجا توان دید (ادامه) : زهی اسرار کاینجاگاه پنهانست 107
درخبردادن صاحب اسرار فرماید : یکی گفتست از پیران اسرار 123
درخبر دادن سلطان العارفین بایزید فرماید : چنین گفتست اینجا بایزید او 105
در سؤال کردن صاحب اسرار فرماید : یکی پرسید از آن صاحب اسرار 128
در اصل ذات فرماید : کنون عطّار گفتی جوهر ذات 89
در اسرار خطاب با جان و وصل دیدار فرماید : الّا ای جان کنون دیدار دیدی 100
حکایت ابلیس و اسرار وی در حضرت مصطفی علیه السّلام : یکی روزی بر احمد شد ابلیس 127
سؤال کردن صاحب راز از شیخ عطّار قدّس سرّه : سؤالی کرد از من صاحب راز 135
سؤال کردن مرید از پیر در حقایق فرماید : یکی کرد است از پیر حقیقت 120
در صفات جام عشق فرماید : بده جامی از آن جام سرانجام 120
در صفت حال خود و شرح کتاب فرماید : نمودی واصل کون و مکانی 100
در سؤال کردن در صفات مرگ و حیات یافتن آنجا فرماید : یکی پرسید از آن دانای اسرار 125
حکایت در وقت پیر گوید : شبی در صحبت پیری بدم شاد 98
سؤال کردن در علم تفسیر فرماید رحمةاللّه : ز دانائی یکی پرسید کای پیر 90
در صفات جان و دل گوید : تعالی اللّه که بیمثل و صفاتند 134