🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

لیست اشعار خمسهٔ نظامی
عنوان شعر خوانش نظرات
بخش ۱ - سرآغاز : خداوندا در توفیق بگشای 159 1
بخش ۲ - در توحید باری : به نام آنکه هستی نام ازو یافت 387
بخش ۳ - در استدلال نظر و توفیق شناخت : خبر داری که سیاحان افلاک 142
بخش ۴ - آمرزش خواستن : خدایا چون گل ما را سرشتی 139
بخش ۵ - در نعت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم : محمد کافرینش هست خاکش 124
بخش ۶ - در سابقه نظم کتاب : چو طالع موکب دولت روان کرد 123
بخش ۷ - در ستایش طغرل ارسلان : چون سلطان جوان شاه جوانبخت 112
بخش ۸ - ستایش اتابک اعظم شمس‌الدین ابوجعفر محمدبن ایلدگز : به فرح فالی و فیروزمندی 134
بخش ۹ - خطاب زمین بوس : زهی دارنده اورنگ شاهی 114
بخش ۱۰ - در مدح شاه مظفرالدین قزل ارسلان : سبک باش ای نسیم صبح گاهی 112
بخش ۱۱ - در پژوهش این کتاب : مرا چون هاتف دل دید دمساز 126
بخش ۱۲ - سخنی چند در عشق : مراکز عشق به ناید شعاری 133
بخش ۱۳ - عذر انگیزی در نظم کتاب : در آن مدت که من در بسته بودم 129
بخش ۱۴ - آغاز داستان خسرو و شیرین : چنین گفت آن سخن گوی کهن زاد 135
بخش ۱۵ - عشرت خسرو در مرغزار و سیاست هرمز : قضا را از قضا یک روز شادان 116
بخش ۱۶ - شفیع انگیختن خسرو پیران را پیش پدر : چو خسرو دید کان خواری بر او رفت 133
بخش ۱۷ - به خواب دیدن خسرو نیای خویش انوشیروان را : چو آمد زلف شب در عطر رسائی 123
بخش ۱۸ - حکایت کردن شاپور از شیرین و شبدیز : ندیمی خاص بودش نام شاپور 283
بخش ۱۹ - رفتن شاپور در ارمن به طلب شیرین : زمین بوسید شاپور سخندان 178
بخش ۲۰ - نمودن شاپور صورت خسرو را بار اول : چو مشگین جعد شب را شانه کردند 157
بخش ۲۱ - نمودن شاپور صورت خسرو را بار دوم : چو بر زد بامدادن بور گلرنگ 122
بخش ۲۲ - نمودن شاپور صورت خسرو را بار سوم : شباهنگام کاین عنقای فرتوت 95
بخش ۲۳ - پیدا شدن شاپور : برآمد ناگه مرغ فسون ساز 198
بخش ۲۴ - گریختن شیرین از نزد مهین بانو به مداین : چو برزد بامدادان خازن چین 114
بخش ۲۵ - دیدن خسرو شیرین را در چشمه سار : سخن گوینده پیر پارسی خوان 147
بخش ۲۶ - رسیدن شیرین به مشگوی خسرو در مداین : فلک چون کار سازیها نماید 113
بخش ۲۷ - ترتیب کردن کوشک برای شیرین : چو شیرین در مداین مهد بگشاد 116
بخش ۲۸ - رسیدن خسرو به ارمن نزد مهین بانو : چو خسرو دور شد زان چشمه آب 152
بخش ۲۹ - مجلس بزم خسرو و باز آمدن شاپور : یکی شب از شب نوروز خوشتر 144
بخش ۳۰ - رفتن شاپور دیگر بار به طلب شیرین : خوشا ملکا که ملک زندگانی است 140
بخش ۳۱ - آگاهی خسرو از مرگ پدر : نشسته شاه روزی نیم هشیار 121
بخش ۳۲ - بر تخت نشستن خسرو بجای پدر : چو شد معلوم کز حکم الهی 106
بخش ۳۳ - باز آوردن شاپور شیرین را پیش مهین بانو : چو شیرین را ز قصر آورد شاپور 108
بخش ۳۴ - گریختن خسرو از بهرام چوبین : کلید رای فتح آمد پدید است 126
بخش ۳۵ - بهم رسیدن خسرو و شیرین در شکارگاه : چنین گوید جهان دیده سخنگوی 144
بخش ۳۶ - اندرز و سوگند دادن مهین بانو شیرین را : چو دهقان دانه در گل پاک ریزد 101
بخش ۳۷ - صفت بهار و عیش خسرو و شیرین : چو پیر سبز پوش آسمانی 126
بخش ۳۸ - شیرکشتن خسرو در بزمگاه : ملک عزم تماشا کرد روزی 119
بخش ۳۹ - افسانه گفتن خسرو و شیرین و شاپور و دختران : فرو زنده شبی روشنتر از روز 158
بخش ۴۰ - افسانه‌سرائی ده دختر : فرنگیس اولین مرکب روان کرد 103
بخش ۴۱ - مراد طلبیدن خسرو از شیرین و مانع شدن او : شبی از جمله شبهای بهاری 152
بخش ۴۲ - به خشم رفتن خسرو از پیش شیرین و رفتن به روم و پیوند او با مریم : ملک را گرم کرد آن آتش تیز 132
بخش ۴۳ - جنگ خسرو با بهرام و گریختن بهرام : چو روزی چند شاه آنجا طرب کرد 136
بخش ۴۴ - بر تخت نشستن خسرو به مدائن بار دوم : چو سر بر کرد ماه از برج ماهی 111
بخش ۴۵ - نالیدن شیرین در جدائی خسرو : چنین در دفتر آورد آن سخن‌سنج 210
بخش ۴۶ - وصیت کردن مهین بانو شیرین را : مهین بانو دلش دادی شب و روز 130
بخش ۴۷ - نشستن شیرین به پادشاهی بر جای مهین بانو : چون بر شیرین مقرر گشت شاهی 121
بخش ۴۸ - آگهی خسرو از مرگ بهرام چوبین : چو شاهنشاه صبح آمد بر اورنگ 165
بخش ۴۹ - بزم‌آرائی خسرو : چهارم روز مجلس تازه کردند 111
بخش ۴۸ - آگهی خسرو از مرگ بهرام چوبین : چو شاهنشاه صبح آمد بر اورنگ 139
بخش ۵۰ - (سی لحن باربد) : در آمد باربد چون بلبل مست 114
بخش ۵۱ - شفاعت کردن خسرو پیش مریم از شیرین : چو بدر از جیب گردون سر برآورد 124
بخش ۵۲ - فرستادن خسرو شاپور را به طلب شیرین : شفاعت کرد روزی شه به شاپور 183
بخش ۵۳ - آغاز عشق فرهاد : پری پیکر نگار پرنیان پوش 1985 4
بخش ۵۴ - زاری کردن فرهاد از عشق شیرین : چو دل در مهر شیرین بست فرهاد 599
بخش ۵۵ - آگاهی یافتن خسرو از عشق فرهاد : یکی محرم ز نزدیکان درگاه 120
بخش ۵۶ - رای زدن خسرو در کار فرهاد : ز نزدیکان خود با محرمی چند 116
بخش ۵۷ - مناظره خسرو با فرهاد : نخستین بار گفتش کز کجائی 192
بخش ۵۸ - کوه کندن فرهاد و زاری او : چو شد پرداخته فرهاد را چنگ 236
بخش ۵۹ - رفتن شیرین به کوه بیستون و سقط شدن اسب وی : مبارک روزی از خوش روزگاران 115
بخش ۶۰ - آگاهی خسرو از رفتن شیرین نزد فرهاد و کشتن فرهاد به مکر : جهان سالار خسرو هر زمانی 296
بخش ۶۱ - تعزیت‌نامه خسرو به شیرین به افسوس : سراینده چنین افکند بنیاد 128
بخش ۶۲ - مردن مریم و تعزیت‌نامه شیرین به خسرو از راه باد افراه : در اندیش ای حکیم از کار ایام 120
بخش ۶۳ - رسیدن نامه شیرین به خسرو : چو خسرو نامه شیرین فرو خواند 117
بخش ۶۴ - صفت داد و دهش خسرو : جهان خسرو که تا گردون کمر بست 113
بخش ۶۵ - شنیدن خسرو اوصاف شکر اسپهانی را : به آیین جهانداران یکی روز 129
بخش ۶۶ - تنها ماندن شیرین و زاری کردن وی : ملک دانسته بود از رای پر نور 150
بخش ۶۷ - رفتن خسرو سوی قصر شیرین به بهانه شکار : چو عالم بر زد آن زرین علم را 173
بخش ۶۸ - دیدن خسرو شیرین را و سخن گفتن با شیرین : چو خسرو دید ماه خرگهی را 127
بخش ۶۹ - پاسخ دادن شیرین خسرو را : جوابش داد سرو لاله رخسار 114
بخش ۷۰ - پاسخ دادن خسرو شیرین را : دگر باره جهاندار از سر مهر 152
بخش ۷۱ - پاسخ دادن شیرین خسرو را : دگر ره لعبت طاوس پیکر 134
بخش ۷۲ - پاسخ خسرو شیرین را : ملک بار دگر گفت از دل افروز 130
بخش ۷۳ - پاسخ دادن شیرین به خسرو : ز راه پاسخ آن ماه قصب پوش 123
بخش ۷۴ - پاسخ دادن خسرو شیرین را : ملک چون دید ناز آن نیازی 115
بخش ۷۵ - پاسخ دادن شیرین خسرو را : به خدمت شمسه خوبان خلخ 123
بخش ۷۶ - پاسخ خسرو شیرین را : چو خسرو دید کان معشوق طناز 127
بخش ۷۷ - پاسخ دادن شیرین خسرو را : اجازت داد شیرین باز لب را 179
بخش ۷۸ - بازگشتن خسرو از قصر شیرین : شباهنگام کاهوی ختن گرد 123
بخش ۷۹ - پشیمان شدن شیرین از رفتن خسرو : همان صاحب سخن پیر کهن سال 141
بخش ۸۰ - غزل گفتن نکیسا از زبان شیرین : نکیسا بر طریقی کان صنم خواست 118
بخش ۸۱ - سرود گفتن باربد از زبان خسرو : نکیسا چون زد این افسانه بر چنگ 91
بخش ۸۲ - سرود گفتن نکیسا از زبان شیرین : چو بر زد باربد زین سان نوائی 109
بخش ۸۳ - سرود گفتن باربد از زبان خسرو : نکیسا چون زد این طیاره بر چنگ 174
بخش ۸۴ - سرود گفتن نکیسا از زبان شیرین : چو رود باربد این پرده پرداخت 112
بخش ۸۵ - غزل گفتن باربد از زبان خسرو : نکیسا چون زد این افسانه بر ساز 138
بخش ۸۶ - سرود گفتن نیکسا از زبان شیرین : نکیسا در ترنم جادوی ساخت 157
بخش ۸۷ - سرود گفتن باربد از زبان خسرو : نکیسا چون ز شاه آتش برانگیخت 182
بخش ۸۸ - بیرون آمدن شیرین از خرگاه : حکایت بر گرفته شاه و شاپور 106
بخش ۸۹ - آوردن خسرو شیرین را از قصر به مدائن : به پیروزی چو بر پیروزه گون تخت 177
بخش ۹۰ - زفاف خسرو و شیرین : سعادت چون گلی پرورد خواهد 153
بخش ۹۱ - اندرز شیرین خسرو را در داد و دانش : به نزهت بود روزی با دل‌افروز 122
بخش ۹۲ - سوال و جواب خسرو و بزرگ امید : چو خسرو دید کان یار گرامی 119
بخش ۹۳ - اولین جنبش : خبر ده کاولین جنبش چه چیز است 97
بخش ۹۴ - چگونگی فلک : دگرباره به پرسیدش جهاندار 109
بخش ۹۵ - اجرام کواکب : دگر ره گفت کاجرام کواکب 137
بخش ۹۶ - مبداء و معاد : دگر ره گفت ما اینجا چرائیم 100
بخش ۹۷ - گذشتن از جهان : دگر ره گفت کای دریای دربار 97
بخش ۹۸ - در بقای جان : دگر باره شه بیدار بختش 94
بخش ۹۹ - در چگونگی دیدار کالبد در خواب : دگر ره گفت اگر جان هست حاصل 113
بخش ۱۰۰ - در یاد کردن دوره زندگی پس از مرگ : دگر ره گفت بعد از زندگانی 101
بخش ۱۰۱ - چگونگی زمین و هوا : دگر ره گفت کز دور فلک خیز 126
بخش ۱۰۲ - در پاس تندرستی از راه اعتدال : دگر باره بگفتش کای خردمند 128
بخش ۱۰۳ - چگونگی رفتن جان از جسم : دگر ره باز پرسیدش که جانها 158
بخش ۱۰۴ - تمثیل موبد اول : یکی گفتا بدان ماند که در خواب 102
بخش ۱۰۵ - تمثیل موبد دوم : دوم موبد به قصری کرد مانند 102
بخش ۱۰۶ - تمثیل موبد سوم : سوم موبد چنان زد داستانی 113
بخش ۱۰۷ - تمثیل موبد چهارم : چهارم مرد موبد گفت کاین راز 121
بخش ۱۰۸ - در نبوت پیغمبر اکرم : سخن چون شد به معصومان حوالت 103
بخش ۱۰۹ - گفتن چهل قصه از کلیله و دمنه با چهل نکته : بزرگ امید چون گلبرگ بشکفت 125
بخش ۱۱۰ - حکمت و اندرز سرائی حکیم نظامی : دلا از روشنی شمعی برافروز 99
بخش ۱۱۱ - صفت شیرویه و انجام کار خسرو : چو خسرو تخته حکمت در آموخت 176
بخش ۱۱۲ - کشتن شیرویه خسرو را : شبی تاریک نور از ماه برده 109
بخش ۱۱۳ - جان دادن شیرین در دخمه خسرو : چو صبح از خواب نوشین سر برآورد 164
بخش ۱۱۴ - نتیجه افسانه خسرو و شیرین : تو کز عبرت بدین افسانه مانی 162
بخش ۱۱۵ - در نصیحت فرزند خود محمد گوید : ببین ای هفت ساله قره‌العین 96
بخش ۱۱۶ - در خواب دیدن خسرو پیغمبر اکرم را : چنین گفت آن سخن پرداز شبخیز 128
بخش ۱۱۷ - نامه نبشتن پیغمبر به خسرو : خداوندی که خلاق‌الوجود است 126
بخش ۱۱۸ - معراج پیغمبر : شبی رخ تافته زین دیر فانی 127
بخش ۱۱۹ - اندرز و ختم کتاب : نظامی هان و هان تا زنده باشی 203
بخش ۱۲۰ - طلب کردن طغرل شاه حکیم نظامی را : چو داد اندیشه جادو دماغم 163
بخش ۱۲۱ - تأسف بر مرگ شمس‌الدین محمد جهان پهلوان : چه می‌گفتم سخن محمل کجا راند 114
بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده : ای نام تو بهترین سرآغاز 127
بخش ۲ - نعت پیغمبر اکرم (ص) : ای شاه سوار ملک هستی 159
بخش ۳ - برهان قاطع در حدوث آفرینش : در نوبت بار عام دادن 138
بخش ۴ - سبب نظم کتاب : روزی به مبارکی و شادی 90
بخش ۵ - در مدح شروانشاه اختسان بن منوچهر : سر خیل سپاه تاجداران 108
بخش ۶ - خطاب زمین بوس : ای عالم جان و جان عالم 119
بخش ۷ - سپردن فرزند خویش به فرزند شروانشاه : چون گوهر سرخ صبحگاهی 121
بخش ۸ - در شکایت حسودان و منکران : بر جوش دلا که وقت جوش است 141
بخش ۹ - در نصیحت فرزند خود محمد نظامی : ای چارده ساله قرة‌العین 129
بخش ۱۰ - یاد کردن بعضی از گذشتگان خویش : ساقی به کجا که می‌پرستم 148
بخش ۱۱ - آغاز داستان : گوینده داستان چنین گفت 120
بخش ۱۲ - عاشق شدن لیلی و مجنون به یکدیگر : هر روز که صبح بردمیدی 115
بخش ۱۳ - در صفت عشق مجنون : سلطان سریر صبح خیزان 161
بخش ۱۴ - رفتن پدر مجنون به خواستاری لیلی : چون راه دیار دوست بستند 123
بخش ۱۵ - زاری کردن مجنون در عشق لیلی : مجنون چو شنید پند خویشان 138
بخش ۱۶ - بردن پدر مجنون را به خانه کعبه : چون رایت عشق آن جهانگیر 293
بخش ۱۷ - پند دادن پدر مجنون را : چون دید پدر به حال فرزند 121
بخش ۱۸ - حکایت : کبکی به دهن گرفت موری 136
بخش ۱۹ - در احوال لیلی : سر دفتر آیت نکوئی 136
بخش ۲۰ - خواستاری ابن‌سلام لیلی را : فهرست کش نشاط این باغ 124
بخش ۲۱ - رسیدن نوفل به مجنون : لیلی پس پرده عماری 129
بخش ۲۲ - جنگ کردن نوفل با قبیله لیلی : نوفل ز چنین عتاب دلکش 117
بخش ۲۳ - عتاب کردن مجنون با نوفل : مجنون چو شنید بوی آزرم 114
بخش ۲۴ - مصاف کردن نوفل بار دوم : گنجینه گشای این خزینه 145
بخش ۲۵ - رهانیدن مجنون آهوان را : سازنده ارغنون این ساز 391
بخش ۲۶ - سخن گفتن مجنون با زاغ : شبگیر که چرخ لاجوردی 168
بخش ۲۷ - بردن پیرزن مجنون را در خرگاه لیلی : چون نور چراغ آسمان گرد 150
بخش ۲۸ - دادن پدر لیلی را به ابن‌سلام : غواص جواهر معانی 105
بخش ۲۹ - آگاهی مجنون از شوهر کردن لیلی : فرزانه سخن سرای بغداد 109
بخش ۳۰ - رفتن پدر مجنون به دیدن فرزند : دهقان فصیح پارسی زاد 135
بخش ۳۱ - وداع کردن پدر مجنون را : چون دید پدر که دردمند است 116
بخش ۳۲ - آگاهی مجنون از مرگ پدر : روزی ز قضا به وقت شبگیر 197
بخش ۳۳ - انس مجنون با وحوش و سباع : صاحب خبر فسانه پرداز 131
بخش ۳۴ - نیایش کردن مجنون به درگاه خدای تعالی : رخشنده شبی چو روز روشن 143
بخش ۳۵ - رسیدن نامه لیلی به مجنون : روزی و چه روز عالم افروز 136
بخش ۳۶ - نامه مجنون در پاسخ لیلی : بود اول آن خجسته پرگار 122
بخش ۳۷ - آمدن سلیم عامری خال مجنون به دیدن او : صراف سخن به لفظ چون زر 81
بخش ۳۸ - دیدن مادر مجنون را : مادر چو ز دور در پسر دید 126
بخش ۳۹ - آگاهی مجنون از وفات مادر : چون شاهسوار چرخ گردان 124
بخش ۴۰ - خواندن لیلی مجنون را : لیلی نه که لعبت حصاری 151
بخش ۴۱ - غزل خواندن مجنون نزد لیلی : آیا تو کجا و ما کجائیم 127
بخش ۴۲ - آشنا شدن سلام بغدادی با مجنون : دانای سخن چنین کند یاد 114
بخش ۴۳ - وفات یافتن ابن سلام شوهر لیلی : هر نکته که بر نشان کاریست 136
بخش ۴۴ - صفت رسیدن خزان و در گذشتن لیلی : شرطست که وقت برگ‌ریزان 124
بخش ۴۵ - وفات مجنون بر روضه لیلی : انگشت کش سخن سرایان 146
بخش ۴۶ - ختم کتاب به نام شروانشاه : شاها ملکا جهان پناها 142
بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده : ای جهان دیده بود خویش از تو 174
بخش ۲ - در نعت پیغمبر اکرم : نقطه خط اولین پرگار 107
بخش ۳ - معراج پیغمبر اکرم : چون نگنجید در جهان تاجش 192
بخش ۴ - سبب نظم کتاب : چون اشارت رسید پنهانی 161
بخش ۵ - دعای پادشاه سعید علاء الدین کرپ ارسلان : ای دل از این خیال سازی چند 143
بخش ۶ - ستایش سخن و حکمت و اندرز : آنچه او هم نوست و هم کهن است 146
بخش ۷ - در نصیحت فرزند خویش محمد : ای پسر هان و هان ترا گفتم 281
بخش ۸ - آغاز داستان بهرام : گوهر آمای گنج خانه راز 145
بخش ۹ - صفت سمنار و ساختن قصر خورنق : رفت منذر به اتفاق پدر 142
بخش ۱۰ - صفت خورنق و ناپیدا شدن نعمان : چون خورنق به فر بهرامی 99
بخش ۱۱ - شکار کردن بهرام و داغ کردن گوران : چون سهیل جمال بهرامی 146
بخش ۱۲ - کشتن بهرام اژدها را و گنج یافتن : روزی از روضه بهشتی خویش 137
بخش ۱۳ - دیدن بهرام صورت هفت پیکر را در خورنق : شاه روزی رسیده بود ز دشت 123
بخش ۱۴ - آگاهی بهرام از وفات پدر : چون ز بهرام گور با پدرش 96
بخش ۱۵ - لشگر کشیدن بهرام به ایران : بس کن ای جادوی سخن پیوند 117
بخش ۱۶ - نامه پادشاه ایران به بهرام‌گور : اول نامه بود نام خدای 126
بخش ۱۷ - پاسخ دادن بهرام ایرانیان را : چونکه خواننده خواند نامه تمام 143
بخش ۱۸ - برگرفتن بهرام تاج را از میان دو شیر : بامدادان که صبح زرین تاج 117
بخش ۱۹ - بر تخت نشستن بهرام به جای پدر : طالع تخت و پادشاهی او 125
بخش ۲۰ - داستان بهرام با کنیزک خویش : شاه روزی شکار کرد پسند 143
بخش ۲۱ - بردن سرهنگ بهرام‌گور را به مهمانی : شاه بهرام روزی از سر تخت 119
بخش ۲۲ - لشکر کشیدن خاقان چین به جنگ بهرام‌گور : چون برآمد ز ماه تا ماهی 119
بخش ۲۳ - عتاب کردن بهرام با سران لشگر : روزی از طالع مبارک بخت 95
بخش ۲۴ - خواستن بهرام دختر شاهان هفت اقلیم را : شه به ناز و نشاط شد مشغول 110
بخش ۲۵ - صفت بزم بهرام در زمستان و ساختن هفت گنبد : روزی از صبح فتح نورانی 146
بخش ۲۶ - نشستن بهرام روز شنبه در گنبد سیاه و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم اول : چونکه بهرام شد نشاط پرست 152
بخش ۲۷ - نشستن بهرام روز یکشنبه در گنبد زرد و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم دوم : چو گریبان کوه و دامن دشت 153
بخش ۲۸ - نشستن بهرام روز دوشنبه در گنبد سبز و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم سوم : چونکه روز دوشنبه آمد شاه 146
بخش ۲۹ - نشستن بهرام روز سه‌شنبه در گنبد سرخ و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم چهارم : روزی از روزهای دیماهی 132
بخش ۳۰ - نشستن بهرام روز چهارشنبه در گنبد پیروزه رنگ و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم پنجم : چارشنبه که از شکوفه مهر 149
بخش ۳۱ - نشستن بهرام روز پنجشنبه در گنبد صندلی و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم ششم : روز پنجشنبه است روزی خوب 122
بخش ۳۲ - نشستن بهرام روز آدینه در گنبد سپید و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم هفتم : روز آدینه کاین مقرنس بید 159
بخش ۳۳ - آگاهی بهرام از لشکرگشی خاقان چین بار دوم : چون به تثلیث مشتری و زحل 152
بخش ۳۴ - اندرز گرفتن بهرام از شبان : شه چو تنگ آمدی ز تنگی کار 159
بخش ۳۵ - شکایت کردن هفت مظلوم : اولین شخص گفت با بهرام 198
بخش ۳۶ - کشتن بهرام وزیر ظالم را : چون زمین از گلیم گرد آلود 134
بخش ۳۷ - فرجام کار بهرام و ناپدید شدن او در غار : لعل پیوند این علاقه در 198
بخش ۳۸ - در ختم کتاب و دعای علاء الدین کرپ ارسلان : چون فروزنده شد به عکس و عیار 154
بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده : خدایا جهان پادشاهی تو راست 399
بخش ۲ - مناجات به درگاه باری عز شأنه : بزرگا بزرگی دها بی کسم 140
بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده : خدایا جهان پادشاهی تو راست 110
بخش ۳ - در نعت خواجه کاینات : فرستاده خاص پروردگار 125
بخش ۴ - در معراج پیغمبر اکرم : شبی کاسمان مجلس افروز کرد 122
بخش ۵ - در سابقهٔ نظم شرفنامه : شبی چون سحر زیور آراسته 117
بخش ۶ - در حسب حال و انجام روزگار : بیا ساقی آن می نشان ده مرا 129
بخش ۷ - در شرف این نامه بر دیگر نامه‌ها : بیا ساقی از سر بنه خواب را 149
بخش ۸ - تعلیم خضر در گفتن داستان : بیا ساقی آن ارغوانی شراب 121
بخش ۹ - ستایش اتابیک اعظم نصرةالدین ابوبکربن محمد : بیا ساقی آن آب یاقوت‌وار 124
بخش ۱۰ - فرو گفتن داستان به طریق ایجاز : بیا ساقی آن راحت‌انگیز روح 123
بخش ۱۱ - رغبت نظامی به نظم شرف‌نامه : بیا ساقی از خنب دهقان پیر 116
بخش ۱۲ - آغاز داستان و نسب اسکندر : بیا ساقی آن آب حیوان گوار 137
بخش ۱۳ - دانش آموختن اسکندر از نقوماجس حکیم پدر ارسطو : بیا ساقی آن راح ریحان سرشت 120
بخش ۱۴ - پادشاهی اسکندر به جای پدر : بیا ساقی از خود رهائیم ده 124
بخش ۱۵ - تظلم مصریان از زنگیان پیش اسکندر : بیا ساقی آن شربت جانفزای 146
بخش ۱۶ - پیکار اسکندر با لشگر زنگبار : بیا ساقی آن می‌که رومی وشست 200
بخش ۱۷ - باز گشتن اسکندر از جنگ زنگ با فیروزی : بیا ساقی از می مرا مست کن 117
بخش ۱۸ - سگالش نمودن اسکندر بر جنگ دارا : بیا ساقی آن می‌که فرخ پیست 128
بخش ۱۹ - آیینه ساختن اسکندر : بیا ساقی که لعل پالوده را 127
بخش ۲۰ - خراج خواستن دارا از اسکندر : بیا ساقی آن جام آیینه فام 162
بخش ۲۱ - شتافتن اسکندر به جنگ دارا : بیا ساقی آن راوق روح بخش 121
بخش ۲۲ - رای زدن دارا با بزرگان ایران : بیا ساقی آن آتش توبه سوز 147
بخش ۲۳ - نامه دارا به اسکندر : به نامه بزرگ ایزد داد بخش 112
بخش ۲۴ - پاسخ نامه دارا از جانب اسکندر : سرنامه نام جهاندار پاک 118
بخش ۲۵ - جنگ دارا با اسکندر : بیا ساقی از باده بردار بند 123
بخش ۲۶ - کشتن سرهنگان دارا را : بیا ساقی از من مرا دور کن 184
بخش ۲۷ - نشستن اسکندر بر جای دارا : بیا ساقی آن خون رنگین رز 115
بخش ۲۶ - کشتن سرهنگان دارا را : بیا ساقی از من مرا دور کن 126
بخش ۲۸ - ویران کردن اسکندر آتشکده‌های ایران زمین را : بیا ساقی از شادی نوش و ناز 118
بخش ۲۹ - خواستاری اسکندر روشنک را : بیا ساقی آن آب جوی بهشت 200
بخش ۳۰ - به پادشاهی نشستن اسکندر در اصطخر : بیا ساقی آن شب‌چراغ مغان 144
بخش ۳۱ - فرستادن اسکندر روشنک را به روم : بیا ساقی آن صرف بیجاده رنگ 148
بخش ۳۲ - رفتن اسکندر به جانب مغرب و زیارت کعبه : بیا ساقی آن می‌که محنت برست 91
بخش ۳۳ - داستان نوشابه پادشاه بردع : بیا ساقی آن می‌که جان پرور است 172
بخش ۳۴ - بزم اسکندر با نوشابه : بیا ساقی از باده جامی بیار 154
بخش ۳۵ - رفتن اسکندر به کوه البرز : باید ساقی آن شیر شنگرف گون 110
بخش ۳۶ - گشودن اسکندر دز دربند را به دعای زاهد : بیا ساقی آن می‌که ناز آورد 193
بخش ۳۷ - رفتن اسکندر به دز سریر : بیا ساقی از می‌دلم تازه کن 116
بخش ۳۸ - رفتن اسکندر به غار کیخسرو : بیا ساقی آن جام کیخسروی 137
بخش ۳۹ - رفتن اسکندر به ری و خراسان : بیا ساقی آن جام زرین بیار 105
بخش ۴۰ - رفتن اسکندر به هندوستان : بیا ساقی آن زر بگداخته 147
بخش ۴۱ - رسیدن نامهٔ اسکندر به کید هندو : چنین بود در نامهٔ شاه روم 108
بخش ۴۲ - رفتن اسکندر از هندوستان به چین : بیا ساقی آن آب چون ارغوان 120
بخش ۴۳ - سگالش خاقان در پاسخ اسکندر : بیا ساقی آن بادهٔ چون گلاب 98
بخش ۴۴ - مناظرهٔ نقاشان رومی و چینی : بیا ساقی آن می‌که جان پرورست 119
بخش ۴۵ - مهمانی کردن خاقان چین اسکندر را : بیا ساقی آزاد کن گردنم 140
بخش ۴۶ - بازگشتن اسکندر از چین : بیا ساقی امشب به می‌کن شتاب 160
بخش ۴۷ - رسیدن اسکندر به دشت قفچاق : بیا ساقی آن باده بر دست گیر 277
بخش ۴۸ - رسیدن اسکندر به کشور روس : بیا ساقی آن بکر پوشیده روی 124
بخش ۴۹ - جنگ اول اسکندر با روسیان : بیا ساقی آن زیبق تافته 114
بخش ۵۰ - جنگ دوم اسکندر با روسیان : دگر روز کاین ساقی صبح خیز 123
بخش ۵۱ - جنگ سوم اسکندر با روسیان : دگر روز کاین ترک سلطان شکوه 137
بخش ۵۲ - جنگ چهارم اسکندر با روسیان : چو خورشید برزد سر از سبز میل 114
بخش ۵۳ - جنگ پنجم اسکندر باروسیان : دگر روز کین طاق پیروزه رنگ 144
بخش ۵۴ - جنگ ششم اسکندر با روسیان : چنین تا یکی روز کاین چرخ پیر 114
بخش ۵۵ - جنگ هفتم اسکندر با روسیان : سپیده چو سر برزد از باختر 143
بخش ۵۶ - پیروزی یافتن اسکندر بر روسیان : بیا ساقی آن رنگ داده عبیر 154
بخش ۵۷ - رهائی یافتن نوشابه : بیا ساقی آن جام گوهر فشان 124
بخش ۵۸ - نشاط کردن اسکندر با کنیزک چینی : بیا ساقی آن آب آتش خیال 130
بخش ۵۹ - افسانه آب حیوان : بیا ساقی آن جام رخشنده می 156
بخش ۶۰ - رفتن اسکندر به ظلمات : بیا ساقی آن خاک ظلمات رنگ 236
بخش ۶۱ - بیرون آمدن اسکندر از ظلمات : بیا ساقی آن می‌که او دلکشست 141
بخش ۶۲ - باز آمدن اسکندر به روم : بیا ساقی آن باده بردار زود 106
بخش ۶۳ - در ستایش اتابک نصرةالدین : بیا ساقی آن جام روشن چو ماه 135
بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده : خرد هر کجا گنجی آرد پدید 175
بخش ۲ - نیایش به درگاه باریتعالی : خدایا توئی بنده را دستگیر 138
بخش ۳ - در نعت پیغمبر اکرم : محمد که بی‌دعوی تخت و تاج 135
بخش ۴ - تازه کردن داستان و یاد دوستان : به هر مدتی گردش روزگار 167
بخش ۵ - در اندازه هر کاری نگهداشتن : چو فیاض دریا درآمد به موج 137
بخش ۶ - در ستایش ممدوح : شنیدم که بالای این سبز فرش 125
بخش ۷ - خطاب زمین بوس : زهی آفتابی که از دور دست 101
بخش ۸ - آغار داستان : سر فیلسوفان یونان گروه 122
بخش ۹ - در اینکه چرا اسکندر را ذوالقرنین گویند : بساز ای مغنی ره دلپسند 108
بخش ۱۰ - داستان اسکندر با شبان دانا : مغنی بیا ز اول صبح بام 109
بخش ۱۱ - افسانهٔ ارشمیدس با کنیزک چینی : مغنی یکی نغمه بنواز زود 141
بخش ۱۲ - افسانهٔ ماریه قبطیه : مغنی ره باستانی بزن 126
بخش ۱۳ - افسانهٔ نانوای بینوا و توانگری وی به طالع پسر : مغنی بیار آن نوای غریب 129
بخش ۱۴ - انکار کردن هفتاد حکیم سخن هرمس را و هلاک شدن ایشان : مغنی بر آهنگ خود ساز گیر 112
بخش ۱۵ - اغانی ساختن افلاطون بر مالش ارسطو : مغنی سماعی برانگیز گرم 137
بخش ۱۶ - حکایت انگشتری و شبان : مغنی بیا چنگ را ساز کن 135
بخش ۱۷ - احوال سقراط با اسکندر : مغنی بدان ساز تیمار سوز 106
بخش ۱۸ - گفتار حکیم هند با اسکندر : مغنی غنا را درآور به جوش 84
بخش ۱۹ - خلوت ساختن اسکندر با هفت حکیم در آفرینش نخست : مغنی بیار آن ره باستان 133
بخش ۲۰ - گفتار ارسطو : ارسطوی روشندل هوشمند 158
بخش ۲۱ - گفتار والیس : چنین راند والیس دانا سخن 109
بخش ۲۲ - گفتار بلیناس : بلیناس دانا به زانو نشست 119
بخش ۲۳ - گفتار سقراط : چو سقراط را داد نوبت سخن 121
بخش ۲۴ - گفتار فرفوریوس : پس آنگه که خاک زمین داد بوس 115
بخش ۲۵ - گفتار هرمس : چو قفل آزمائی به هرمس رسید 140
بخش ۲۶ - گفتار افلاطون : فلاطون که بر جمله بود اوستاد 114
بخش ۲۷ - گفتار اسکندر : چو ختم سخن قرعه بر شاه زد 124
بخش ۲۸ - گفتار حکیم نظامی : نظامی بر این در مجنبان کلید 94
بخش ۲۹ - رسیدن اسکندر به پیغمبری : مغنی سحرگاه بر بانگ رود 120
بخش ۳۰ - خردنامه ارسطو : چنین بود در نامهٔ رهنمای 121
بخش ۳۱ - خردنامه افلاطون : دگر روز کز عطسهٔ آفتاب 124
بخش ۳۲ - خردنامه سقراط : سوم روز کین طاق بازیچه رنگ 130
بخش ۳۳ - جهانگردی اسکندر با دعوی پیغمبری : سحرگه که سربرگرفتم ز خواب 174
بخش ۳۴ - رسیدن اسکندر به عرض جنوب و ده سرپرستان : مغنی دلم دور گشت از شکیب 134
بخش ۳۵ - گذار کردن اسکندر دیگر باره به هندوستان : مغنی مدار از غنا دست باز 127
بخش ۳۶ - رسیدن اسکندر به حد شمال و بستن سد یاجوج : مغنی دل تنگ را چاره نیست 106
بخش ۳۷ - بازگشتن اسکندر از حد شمال به عزم روم : مغنی بساز ازدم جان‌فزای 107
بخش ۳۸ - وصیت نامه اسکندر : مغنی توئی مرغ ساعت شناس 120
بخش ۳۹ - سوگند نامه اسکندر به سوی مادر : مغنی دگر باره بنواز رود 141
بخش ۴۰ - رسیدن نامه اسکندر به مادرش : مغنی یک امشب برآواز چنگ 121
بخش ۴۱ - نالیدن اسکندروس در مرگ پدر و رها کردن پادشاهی : مغنی بدان ساز غمگین نواز 132
بخش ۴۲ - انجامش روزگار ارسطو : مغنی دلم سیر گشت از نفیر 113
بخش ۴۳ - انجامش روزگار هرمس : مغنی بدان جرهٔ جان نواز 95
بخش ۴۴ - انجامش روزگار افلاطون : مغنی برآرای لحنی درست 114
بخش ۴۵ - انجامش روزگار بلیناس : مغنی درین پرده دیرسال 114
بخش ۴۶ - انجامش روزگار فرفوریوس : ببار ای مغنی نوائی شگفت 217
بخش ۴۷ - انجامش روزگار سقراط : درآرای مغنی سرم را ز خواب 114
بخش ۴۸ - انجامش روزگار نظامی : مغنی ره مش جان بساز 114
بخش ۴۹ - ستایش ملک عز الدین مسعود بن ارسلان : مغنی ره رامش آور پدید 140
بخش ۵۰ - انجامش اقبال‌نامه : چو گوهر برون آمد از کان کوه 120
بخش ۱ - آغاز سخن : بسم‌الله الرحمن الرحیم 147
بخش ۲ - (مناجات اول) در سیاست و قهر یزدان : ای همه هستی زتو پیدا شده 155
بخش ۳ - (مناجات دوم) در بخشایش و عفو یزدان : ای به ازل بوده و نابوده ما 96
بخش ۴ - در نعت رسول اکرم : تخته اول که الف نقش بست 130
بخش ۵ - در معراج : نیم شبی کان ملک نیمروز 285
بخش ۶ - نعت اول : شمسه نه مسند هفت اختران 206
بخش ۷ - نعت دوم : ای تن تو پاک‌تر از جان پاک 187 1
بخش ۸ - نعت سوم : ای مدنی برقع و مکی نقاب 176
بخش ۹ - نعت چهارم : ای گهر تاج فرستادگان 137
بخش ۱۰ - در مدح ملک فخرالدین بهرامشاه بن داود : من که درین دایره دهربند 143
بخش ۱۱ - خطاب زمین بوس : ای شرف گوهر آدم به تو 143
بخش ۱۲ - در مقام و مرتبت این نامه : منکه سراینده این نوگلم 108
بخش ۱۳ - گفتار در فضیلت سخن : جنبش اول که قلم برگفت 114
بخش ۱۴ - برتری سخن منظوم از منثور : چونکه نسخته سخن سرسری 139
بخش ۱۵ - در توصیف شب و شناختن دل : چون سپر انداختن آفتاب 168
بخش ۱۶ - خلوت اول در پرورش دل : رایض من چون ادب آغاز کرد 135
بخش ۱۷ - ثمره خلوت اول : باد نقاب از طرفی برگرفت 142
بخش ۱۸ - خلوت دوم در عشرت شبانه : خواجه یکی شب به تمنای جنس 121
بخش ۱۹ - ثمره خلوت دوم : عمر بر آن فرش ازل بافته 131
بخش ۲۰ - مقالت اول در آفرینش آدم : اول کاین عشق پرستی نبود 314
بخش ۲۱ - داستان پادشاه نومید و آمرزش یافتن او : دادگری دید برای صواب 120
بخش ۲۲ - مقالت دوم در عدل و نگهداری انصاف : ای ملک جانوران رای تو 209
بخش ۲۳ - حکایت نوشیروان با وزیر خود : صیدکنان مرکب نوشیروان 226
بخش ۲۴ - مقالت سوم در حوادث عالم : یک نفس ای خواجه دامن کشان 123
بخش ۲۵ - حکایت سلیمان با دهقان : روزی از آنجا که فراغی رسید 109
بخش ۲۶ - مقالت چهارم در رعایت از رعیت : ای سپهر افکنده ز مردانگی 116
بخش ۲۷ - داستان پیر زن با سلطان سنجر : پیرزنی را ستمی درگرفت 146
بخش ۲۸ - مقالت پنجم در وصف پیری : روز خوش عمر به شبخوش رسید 138
بخش ۲۹ - داستان پیر خشت‌زن : در طرف شام یکی پیر بود 167
بخش ۳۰ - مقالت ششم در اعتبار موجودات : لعبت بازی پس این پرده هست 128
بخش ۳۱ - داستان سگ و صیاد و روباه : صید گری بود عجب تیز بین 115
بخش ۳۲ - مقالت هفتم در فضیلت آدمی بر حیوانات : ای به زمین بر چو فلک نازنین 343
بخش ۳۳ - داستان فریدون با آهو : صبحدمی با دو سه اهل درون 136
بخش ۳۴ - مقالت هشتم در بیاین آفرینش : پیشتر از پیشتران وجود 119
بخش ۳۵ - داستان میوه فروش و روباه : میوه فروشی که یمن جاش بود 136
بخش ۳۶ - مقالت نهم در تک مونات دنیوی : ای ز شب وصل گرانمایه‌تر 134
بخش ۳۷ - داستان زاهد توبه شکن : مسجدیئی بسته آفات شد 130
بخش ۳۸ - مقالت دهم در نمودار آخرالزمان : ای فلک آهسته‌تر این دور چند 149
بخش ۳۹ - داستان عیسی : پای مسیحا که جهان می‌نبشت 424
بخش ۴۰ - مقالت یازدهم در بیوفائی دنیا : خیز و بساط فلکی درنورد 109
بخش ۴۱ - داستان مبد صاحب نظر : مؤبدی از کشور هندوستان 130
بخش ۴۲ - مقالت دوازدهم در وداع منزل خاک : خیز ووداعی بکن ایام را 130
بخش ۴۳ - داستان دو حکیم متنازع : با دو حکیم از سر همخانگی 157
بخش ۴۴ - مقالت سیزدهم در نکوهش جهان : پیری عالم نگر و تنگیش 132
بخش ۴۵ - داستان حاجی و صوفی : کعبه روی عزم ره آغاز کرد 133
بخش ۴۶ - مقالت چهاردهم در نکوهش غفلت : ای شده خشنود به یکبارگی 109
بخش ۴۷ - داستان پادشاه ظالم با مرد راستگوی : پادشهی بود رعیت شکن 257
بخش ۴۸ - مقالت پانزدهم در نکوهش رشگبران : هر نفس این پرده چابک رقیب 145
بخش ۴۹ - داستان ملکزاده جوان با دشمنان پیر : قصد شنیدم که در اقصای مرو 120
بخش ۵۰ - مقالت شانزدهم در چابک روی : ای بنسیمی علم افراخته 180
بخش ۵۱ - داستان کودک مجروح : کودکی از جمله آزادگان 317
بخش ۵۲ - مقالت هفدهم در پرستش و تجرید : ای ز خدا غافل و از خویشتن 166
بخش ۵۳ - داستان پیر و مرید : رهروی از جمله پیران کار 141
بخش ۵۴ - مقالت هیجدهم در نکوهش دورویان : قلب زنی چند که برخاستند 182
بخش ۵۵ - داستان جمشید با خاصگی محرم : خاصگیی محرم جمشید بود 167
بخش ۵۶ - مقالت نوزدهم در استقبال آخرت : مجلس خلوت نگر آراسته 127
بخش ۵۷ - داستان هارون‌الرشید با موی تراش : دور خلافت چو به هارون رسید 184
بخش ۵۸ - مقالت بیستم در وقاحت ابنای عصر : ما که به خود دست برافشانده‌ایم 161
بخش ۵۹ - داستان بلبل با باز : در چمن باغ چو گلبن شکفت 182
بخش ۶۰ - انجام کتاب : صبحک الله صباح ای دبیر 120