بخش ۱ - سرآغاز : خداوندا در توفیق بگشای |
154 |
1 |
بخش ۲ - در توحید باری : به نام آنکه هستی نام ازو یافت |
384 |
|
بخش ۳ - در استدلال نظر و توفیق شناخت : خبر داری که سیاحان افلاک |
140 |
|
بخش ۴ - آمرزش خواستن : خدایا چون گل ما را سرشتی |
136 |
|
بخش ۵ - در نعت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم : محمد کافرینش هست خاکش |
120 |
|
بخش ۶ - در سابقه نظم کتاب : چو طالع موکب دولت روان کرد |
121 |
|
بخش ۷ - در ستایش طغرل ارسلان : چون سلطان جوان شاه جوانبخت |
108 |
|
بخش ۸ - ستایش اتابک اعظم شمسالدین ابوجعفر محمدبن ایلدگز : به فرح فالی و فیروزمندی |
132 |
|
بخش ۹ - خطاب زمین بوس : زهی دارنده اورنگ شاهی |
112 |
|
بخش ۱۰ - در مدح شاه مظفرالدین قزل ارسلان : سبک باش ای نسیم صبح گاهی |
109 |
|
بخش ۱۱ - در پژوهش این کتاب : مرا چون هاتف دل دید دمساز |
123 |
|
بخش ۱۲ - سخنی چند در عشق : مراکز عشق به ناید شعاری |
130 |
|
بخش ۱۳ - عذر انگیزی در نظم کتاب : در آن مدت که من در بسته بودم |
126 |
|
بخش ۱۴ - آغاز داستان خسرو و شیرین : چنین گفت آن سخن گوی کهن زاد |
131 |
|
بخش ۱۵ - عشرت خسرو در مرغزار و سیاست هرمز : قضا را از قضا یک روز شادان |
112 |
|
بخش ۱۶ - شفیع انگیختن خسرو پیران را پیش پدر : چو خسرو دید کان خواری بر او رفت |
128 |
|
بخش ۱۷ - به خواب دیدن خسرو نیای خویش انوشیروان را : چو آمد زلف شب در عطر رسائی |
120 |
|
بخش ۱۸ - حکایت کردن شاپور از شیرین و شبدیز : ندیمی خاص بودش نام شاپور |
277 |
|
بخش ۱۹ - رفتن شاپور در ارمن به طلب شیرین : زمین بوسید شاپور سخندان |
175 |
|
بخش ۲۰ - نمودن شاپور صورت خسرو را بار اول : چو مشگین جعد شب را شانه کردند |
153 |
|
بخش ۲۱ - نمودن شاپور صورت خسرو را بار دوم : چو بر زد بامدادن بور گلرنگ |
118 |
|
بخش ۲۲ - نمودن شاپور صورت خسرو را بار سوم : شباهنگام کاین عنقای فرتوت |
92 |
|
بخش ۲۳ - پیدا شدن شاپور : برآمد ناگه مرغ فسون ساز |
196 |
|
بخش ۲۴ - گریختن شیرین از نزد مهین بانو به مداین : چو برزد بامدادان خازن چین |
112 |
|
بخش ۲۵ - دیدن خسرو شیرین را در چشمه سار : سخن گوینده پیر پارسی خوان |
145 |
|
بخش ۲۶ - رسیدن شیرین به مشگوی خسرو در مداین : فلک چون کار سازیها نماید |
111 |
|
بخش ۲۷ - ترتیب کردن کوشک برای شیرین : چو شیرین در مداین مهد بگشاد |
114 |
|
بخش ۲۸ - رسیدن خسرو به ارمن نزد مهین بانو : چو خسرو دور شد زان چشمه آب |
149 |
|
بخش ۲۹ - مجلس بزم خسرو و باز آمدن شاپور : یکی شب از شب نوروز خوشتر |
142 |
|
بخش ۳۰ - رفتن شاپور دیگر بار به طلب شیرین : خوشا ملکا که ملک زندگانی است |
138 |
|
بخش ۳۱ - آگاهی خسرو از مرگ پدر : نشسته شاه روزی نیم هشیار |
119 |
|
بخش ۳۲ - بر تخت نشستن خسرو بجای پدر : چو شد معلوم کز حکم الهی |
104 |
|
بخش ۳۳ - باز آوردن شاپور شیرین را پیش مهین بانو : چو شیرین را ز قصر آورد شاپور |
106 |
|
بخش ۳۴ - گریختن خسرو از بهرام چوبین : کلید رای فتح آمد پدید است |
123 |
|
بخش ۳۵ - بهم رسیدن خسرو و شیرین در شکارگاه : چنین گوید جهان دیده سخنگوی |
142 |
|
بخش ۳۶ - اندرز و سوگند دادن مهین بانو شیرین را : چو دهقان دانه در گل پاک ریزد |
99 |
|
بخش ۳۷ - صفت بهار و عیش خسرو و شیرین : چو پیر سبز پوش آسمانی |
123 |
|
بخش ۳۸ - شیرکشتن خسرو در بزمگاه : ملک عزم تماشا کرد روزی |
117 |
|
بخش ۳۹ - افسانه گفتن خسرو و شیرین و شاپور و دختران : فرو زنده شبی روشنتر از روز |
156 |
|
بخش ۴۰ - افسانهسرائی ده دختر : فرنگیس اولین مرکب روان کرد |
101 |
|
بخش ۴۱ - مراد طلبیدن خسرو از شیرین و مانع شدن او : شبی از جمله شبهای بهاری |
150 |
|
بخش ۴۲ - به خشم رفتن خسرو از پیش شیرین و رفتن به روم و پیوند او با مریم : ملک را گرم کرد آن آتش تیز |
130 |
|
بخش ۴۳ - جنگ خسرو با بهرام و گریختن بهرام : چو روزی چند شاه آنجا طرب کرد |
134 |
|
بخش ۴۴ - بر تخت نشستن خسرو به مدائن بار دوم : چو سر بر کرد ماه از برج ماهی |
108 |
|
بخش ۴۵ - نالیدن شیرین در جدائی خسرو : چنین در دفتر آورد آن سخنسنج |
207 |
|
بخش ۴۶ - وصیت کردن مهین بانو شیرین را : مهین بانو دلش دادی شب و روز |
128 |
|
بخش ۴۷ - نشستن شیرین به پادشاهی بر جای مهین بانو : چون بر شیرین مقرر گشت شاهی |
119 |
|
بخش ۴۸ - آگهی خسرو از مرگ بهرام چوبین : چو شاهنشاه صبح آمد بر اورنگ |
163 |
|
بخش ۴۹ - بزمآرائی خسرو : چهارم روز مجلس تازه کردند |
109 |
|
بخش ۴۸ - آگهی خسرو از مرگ بهرام چوبین : چو شاهنشاه صبح آمد بر اورنگ |
138 |
|
بخش ۵۰ - (سی لحن باربد) : در آمد باربد چون بلبل مست |
112 |
|
بخش ۵۱ - شفاعت کردن خسرو پیش مریم از شیرین : چو بدر از جیب گردون سر برآورد |
122 |
|
بخش ۵۲ - فرستادن خسرو شاپور را به طلب شیرین : شفاعت کرد روزی شه به شاپور |
180 |
|
بخش ۵۳ - آغاز عشق فرهاد : پری پیکر نگار پرنیان پوش |
1980 |
4 |
بخش ۵۴ - زاری کردن فرهاد از عشق شیرین : چو دل در مهر شیرین بست فرهاد |
597 |
|
بخش ۵۵ - آگاهی یافتن خسرو از عشق فرهاد : یکی محرم ز نزدیکان درگاه |
118 |
|
بخش ۵۶ - رای زدن خسرو در کار فرهاد : ز نزدیکان خود با محرمی چند |
114 |
|
بخش ۵۷ - مناظره خسرو با فرهاد : نخستین بار گفتش کز کجائی |
189 |
|
بخش ۵۸ - کوه کندن فرهاد و زاری او : چو شد پرداخته فرهاد را چنگ |
234 |
|
بخش ۵۹ - رفتن شیرین به کوه بیستون و سقط شدن اسب وی : مبارک روزی از خوش روزگاران |
112 |
|
بخش ۶۰ - آگاهی خسرو از رفتن شیرین نزد فرهاد و کشتن فرهاد به مکر : جهان سالار خسرو هر زمانی |
292 |
|
بخش ۶۱ - تعزیتنامه خسرو به شیرین به افسوس : سراینده چنین افکند بنیاد |
125 |
|
بخش ۶۲ - مردن مریم و تعزیتنامه شیرین به خسرو از راه باد افراه : در اندیش ای حکیم از کار ایام |
118 |
|
بخش ۶۳ - رسیدن نامه شیرین به خسرو : چو خسرو نامه شیرین فرو خواند |
115 |
|
بخش ۶۴ - صفت داد و دهش خسرو : جهان خسرو که تا گردون کمر بست |
111 |
|
بخش ۶۵ - شنیدن خسرو اوصاف شکر اسپهانی را : به آیین جهانداران یکی روز |
127 |
|
بخش ۶۶ - تنها ماندن شیرین و زاری کردن وی : ملک دانسته بود از رای پر نور |
148 |
|
بخش ۶۷ - رفتن خسرو سوی قصر شیرین به بهانه شکار : چو عالم بر زد آن زرین علم را |
171 |
|
بخش ۶۸ - دیدن خسرو شیرین را و سخن گفتن با شیرین : چو خسرو دید ماه خرگهی را |
125 |
|
بخش ۶۹ - پاسخ دادن شیرین خسرو را : جوابش داد سرو لاله رخسار |
111 |
|
بخش ۷۰ - پاسخ دادن خسرو شیرین را : دگر باره جهاندار از سر مهر |
150 |
|
بخش ۷۱ - پاسخ دادن شیرین خسرو را : دگر ره لعبت طاوس پیکر |
132 |
|
بخش ۷۲ - پاسخ خسرو شیرین را : ملک بار دگر گفت از دل افروز |
126 |
|
بخش ۷۳ - پاسخ دادن شیرین به خسرو : ز راه پاسخ آن ماه قصب پوش |
120 |
|
بخش ۷۴ - پاسخ دادن خسرو شیرین را : ملک چون دید ناز آن نیازی |
113 |
|
بخش ۷۵ - پاسخ دادن شیرین خسرو را : به خدمت شمسه خوبان خلخ |
121 |
|
بخش ۷۶ - پاسخ خسرو شیرین را : چو خسرو دید کان معشوق طناز |
125 |
|
بخش ۷۷ - پاسخ دادن شیرین خسرو را : اجازت داد شیرین باز لب را |
177 |
|
بخش ۷۸ - بازگشتن خسرو از قصر شیرین : شباهنگام کاهوی ختن گرد |
121 |
|
بخش ۷۹ - پشیمان شدن شیرین از رفتن خسرو : همان صاحب سخن پیر کهن سال |
139 |
|
بخش ۸۰ - غزل گفتن نکیسا از زبان شیرین : نکیسا بر طریقی کان صنم خواست |
116 |
|
بخش ۸۱ - سرود گفتن باربد از زبان خسرو : نکیسا چون زد این افسانه بر چنگ |
89 |
|
بخش ۸۲ - سرود گفتن نکیسا از زبان شیرین : چو بر زد باربد زین سان نوائی |
107 |
|
بخش ۸۳ - سرود گفتن باربد از زبان خسرو : نکیسا چون زد این طیاره بر چنگ |
170 |
|
بخش ۸۴ - سرود گفتن نکیسا از زبان شیرین : چو رود باربد این پرده پرداخت |
110 |
|
بخش ۸۵ - غزل گفتن باربد از زبان خسرو : نکیسا چون زد این افسانه بر ساز |
135 |
|
بخش ۸۶ - سرود گفتن نیکسا از زبان شیرین : نکیسا در ترنم جادوی ساخت |
153 |
|
بخش ۸۷ - سرود گفتن باربد از زبان خسرو : نکیسا چون ز شاه آتش برانگیخت |
180 |
|
بخش ۸۸ - بیرون آمدن شیرین از خرگاه : حکایت بر گرفته شاه و شاپور |
104 |
|
بخش ۸۹ - آوردن خسرو شیرین را از قصر به مدائن : به پیروزی چو بر پیروزه گون تخت |
174 |
|
بخش ۹۰ - زفاف خسرو و شیرین : سعادت چون گلی پرورد خواهد |
151 |
|
بخش ۹۱ - اندرز شیرین خسرو را در داد و دانش : به نزهت بود روزی با دلافروز |
120 |
|
بخش ۹۲ - سوال و جواب خسرو و بزرگ امید : چو خسرو دید کان یار گرامی |
117 |
|
بخش ۹۳ - اولین جنبش : خبر ده کاولین جنبش چه چیز است |
95 |
|
بخش ۹۴ - چگونگی فلک : دگرباره به پرسیدش جهاندار |
107 |
|
بخش ۹۵ - اجرام کواکب : دگر ره گفت کاجرام کواکب |
135 |
|
بخش ۹۶ - مبداء و معاد : دگر ره گفت ما اینجا چرائیم |
98 |
|
بخش ۹۷ - گذشتن از جهان : دگر ره گفت کای دریای دربار |
93 |
|
بخش ۹۸ - در بقای جان : دگر باره شه بیدار بختش |
92 |
|
بخش ۹۹ - در چگونگی دیدار کالبد در خواب : دگر ره گفت اگر جان هست حاصل |
111 |
|
بخش ۱۰۰ - در یاد کردن دوره زندگی پس از مرگ : دگر ره گفت بعد از زندگانی |
99 |
|
بخش ۱۰۱ - چگونگی زمین و هوا : دگر ره گفت کز دور فلک خیز |
125 |
|
بخش ۱۰۲ - در پاس تندرستی از راه اعتدال : دگر باره بگفتش کای خردمند |
126 |
|
بخش ۱۰۳ - چگونگی رفتن جان از جسم : دگر ره باز پرسیدش که جانها |
153 |
|
بخش ۱۰۴ - تمثیل موبد اول : یکی گفتا بدان ماند که در خواب |
99 |
|
بخش ۱۰۵ - تمثیل موبد دوم : دوم موبد به قصری کرد مانند |
99 |
|
بخش ۱۰۶ - تمثیل موبد سوم : سوم موبد چنان زد داستانی |
108 |
|
بخش ۱۰۷ - تمثیل موبد چهارم : چهارم مرد موبد گفت کاین راز |
118 |
|
بخش ۱۰۸ - در نبوت پیغمبر اکرم : سخن چون شد به معصومان حوالت |
99 |
|
بخش ۱۰۹ - گفتن چهل قصه از کلیله و دمنه با چهل نکته : بزرگ امید چون گلبرگ بشکفت |
122 |
|
بخش ۱۱۰ - حکمت و اندرز سرائی حکیم نظامی : دلا از روشنی شمعی برافروز |
96 |
|
بخش ۱۱۱ - صفت شیرویه و انجام کار خسرو : چو خسرو تخته حکمت در آموخت |
172 |
|
بخش ۱۱۲ - کشتن شیرویه خسرو را : شبی تاریک نور از ماه برده |
106 |
|
بخش ۱۱۳ - جان دادن شیرین در دخمه خسرو : چو صبح از خواب نوشین سر برآورد |
161 |
|
بخش ۱۱۴ - نتیجه افسانه خسرو و شیرین : تو کز عبرت بدین افسانه مانی |
158 |
|
بخش ۱۱۵ - در نصیحت فرزند خود محمد گوید : ببین ای هفت ساله قرهالعین |
93 |
|
بخش ۱۱۶ - در خواب دیدن خسرو پیغمبر اکرم را : چنین گفت آن سخن پرداز شبخیز |
123 |
|
بخش ۱۱۷ - نامه نبشتن پیغمبر به خسرو : خداوندی که خلاقالوجود است |
123 |
|
بخش ۱۱۸ - معراج پیغمبر : شبی رخ تافته زین دیر فانی |
124 |
|
بخش ۱۱۹ - اندرز و ختم کتاب : نظامی هان و هان تا زنده باشی |
200 |
|
بخش ۱۲۰ - طلب کردن طغرل شاه حکیم نظامی را : چو داد اندیشه جادو دماغم |
160 |
|
بخش ۱۲۱ - تأسف بر مرگ شمسالدین محمد جهان پهلوان : چه میگفتم سخن محمل کجا راند |
111 |
|
بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده : ای نام تو بهترین سرآغاز |
125 |
|
بخش ۲ - نعت پیغمبر اکرم (ص) : ای شاه سوار ملک هستی |
158 |
|
بخش ۳ - برهان قاطع در حدوث آفرینش : در نوبت بار عام دادن |
135 |
|
بخش ۴ - سبب نظم کتاب : روزی به مبارکی و شادی |
89 |
|
بخش ۵ - در مدح شروانشاه اختسان بن منوچهر : سر خیل سپاه تاجداران |
107 |
|
بخش ۶ - خطاب زمین بوس : ای عالم جان و جان عالم |
113 |
|
بخش ۷ - سپردن فرزند خویش به فرزند شروانشاه : چون گوهر سرخ صبحگاهی |
119 |
|
بخش ۸ - در شکایت حسودان و منکران : بر جوش دلا که وقت جوش است |
137 |
|
بخش ۹ - در نصیحت فرزند خود محمد نظامی : ای چارده ساله قرةالعین |
127 |
|
بخش ۱۰ - یاد کردن بعضی از گذشتگان خویش : ساقی به کجا که میپرستم |
146 |
|
بخش ۱۱ - آغاز داستان : گوینده داستان چنین گفت |
117 |
|
بخش ۱۲ - عاشق شدن لیلی و مجنون به یکدیگر : هر روز که صبح بردمیدی |
113 |
|
بخش ۱۳ - در صفت عشق مجنون : سلطان سریر صبح خیزان |
157 |
|
بخش ۱۴ - رفتن پدر مجنون به خواستاری لیلی : چون راه دیار دوست بستند |
121 |
|
بخش ۱۵ - زاری کردن مجنون در عشق لیلی : مجنون چو شنید پند خویشان |
134 |
|
بخش ۱۶ - بردن پدر مجنون را به خانه کعبه : چون رایت عشق آن جهانگیر |
290 |
|
بخش ۱۷ - پند دادن پدر مجنون را : چون دید پدر به حال فرزند |
118 |
|
بخش ۱۸ - حکایت : کبکی به دهن گرفت موری |
132 |
|
بخش ۱۹ - در احوال لیلی : سر دفتر آیت نکوئی |
134 |
|
بخش ۲۰ - خواستاری ابنسلام لیلی را : فهرست کش نشاط این باغ |
120 |
|
بخش ۲۱ - رسیدن نوفل به مجنون : لیلی پس پرده عماری |
128 |
|
بخش ۲۲ - جنگ کردن نوفل با قبیله لیلی : نوفل ز چنین عتاب دلکش |
114 |
|
بخش ۲۳ - عتاب کردن مجنون با نوفل : مجنون چو شنید بوی آزرم |
113 |
|
بخش ۲۴ - مصاف کردن نوفل بار دوم : گنجینه گشای این خزینه |
144 |
|
بخش ۲۵ - رهانیدن مجنون آهوان را : سازنده ارغنون این ساز |
390 |
|
بخش ۲۶ - سخن گفتن مجنون با زاغ : شبگیر که چرخ لاجوردی |
166 |
|
بخش ۲۷ - بردن پیرزن مجنون را در خرگاه لیلی : چون نور چراغ آسمان گرد |
149 |
|
بخش ۲۸ - دادن پدر لیلی را به ابنسلام : غواص جواهر معانی |
104 |
|
بخش ۲۹ - آگاهی مجنون از شوهر کردن لیلی : فرزانه سخن سرای بغداد |
108 |
|
بخش ۳۰ - رفتن پدر مجنون به دیدن فرزند : دهقان فصیح پارسی زاد |
132 |
|
بخش ۳۱ - وداع کردن پدر مجنون را : چون دید پدر که دردمند است |
115 |
|
بخش ۳۲ - آگاهی مجنون از مرگ پدر : روزی ز قضا به وقت شبگیر |
195 |
|
بخش ۳۳ - انس مجنون با وحوش و سباع : صاحب خبر فسانه پرداز |
130 |
|
بخش ۳۴ - نیایش کردن مجنون به درگاه خدای تعالی : رخشنده شبی چو روز روشن |
142 |
|
بخش ۳۵ - رسیدن نامه لیلی به مجنون : روزی و چه روز عالم افروز |
135 |
|
بخش ۳۶ - نامه مجنون در پاسخ لیلی : بود اول آن خجسته پرگار |
119 |
|
بخش ۳۷ - آمدن سلیم عامری خال مجنون به دیدن او : صراف سخن به لفظ چون زر |
80 |
|
بخش ۳۸ - دیدن مادر مجنون را : مادر چو ز دور در پسر دید |
125 |
|
بخش ۳۹ - آگاهی مجنون از وفات مادر : چون شاهسوار چرخ گردان |
121 |
|
بخش ۴۰ - خواندن لیلی مجنون را : لیلی نه که لعبت حصاری |
149 |
|
بخش ۴۱ - غزل خواندن مجنون نزد لیلی : آیا تو کجا و ما کجائیم |
125 |
|
بخش ۴۲ - آشنا شدن سلام بغدادی با مجنون : دانای سخن چنین کند یاد |
113 |
|
بخش ۴۳ - وفات یافتن ابن سلام شوهر لیلی : هر نکته که بر نشان کاریست |
135 |
|
بخش ۴۴ - صفت رسیدن خزان و در گذشتن لیلی : شرطست که وقت برگریزان |
121 |
|
بخش ۴۵ - وفات مجنون بر روضه لیلی : انگشت کش سخن سرایان |
144 |
|
بخش ۴۶ - ختم کتاب به نام شروانشاه : شاها ملکا جهان پناها |
141 |
|
بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده : ای جهان دیده بود خویش از تو |
167 |
|
بخش ۲ - در نعت پیغمبر اکرم : نقطه خط اولین پرگار |
104 |
|
بخش ۳ - معراج پیغمبر اکرم : چون نگنجید در جهان تاجش |
190 |
|
بخش ۴ - سبب نظم کتاب : چون اشارت رسید پنهانی |
159 |
|
بخش ۵ - دعای پادشاه سعید علاء الدین کرپ ارسلان : ای دل از این خیال سازی چند |
140 |
|
بخش ۶ - ستایش سخن و حکمت و اندرز : آنچه او هم نوست و هم کهن است |
144 |
|
بخش ۷ - در نصیحت فرزند خویش محمد : ای پسر هان و هان ترا گفتم |
278 |
|
بخش ۸ - آغاز داستان بهرام : گوهر آمای گنج خانه راز |
143 |
|
بخش ۹ - صفت سمنار و ساختن قصر خورنق : رفت منذر به اتفاق پدر |
140 |
|
بخش ۱۰ - صفت خورنق و ناپیدا شدن نعمان : چون خورنق به فر بهرامی |
96 |
|
بخش ۱۱ - شکار کردن بهرام و داغ کردن گوران : چون سهیل جمال بهرامی |
143 |
|
بخش ۱۲ - کشتن بهرام اژدها را و گنج یافتن : روزی از روضه بهشتی خویش |
133 |
|
بخش ۱۳ - دیدن بهرام صورت هفت پیکر را در خورنق : شاه روزی رسیده بود ز دشت |
120 |
|
بخش ۱۴ - آگاهی بهرام از وفات پدر : چون ز بهرام گور با پدرش |
92 |
|
بخش ۱۵ - لشگر کشیدن بهرام به ایران : بس کن ای جادوی سخن پیوند |
114 |
|
بخش ۱۶ - نامه پادشاه ایران به بهرامگور : اول نامه بود نام خدای |
123 |
|
بخش ۱۷ - پاسخ دادن بهرام ایرانیان را : چونکه خواننده خواند نامه تمام |
140 |
|
بخش ۱۸ - برگرفتن بهرام تاج را از میان دو شیر : بامدادان که صبح زرین تاج |
112 |
|
بخش ۱۹ - بر تخت نشستن بهرام به جای پدر : طالع تخت و پادشاهی او |
122 |
|
بخش ۲۰ - داستان بهرام با کنیزک خویش : شاه روزی شکار کرد پسند |
140 |
|
بخش ۲۱ - بردن سرهنگ بهرامگور را به مهمانی : شاه بهرام روزی از سر تخت |
117 |
|
بخش ۲۲ - لشکر کشیدن خاقان چین به جنگ بهرامگور : چون برآمد ز ماه تا ماهی |
117 |
|
بخش ۲۳ - عتاب کردن بهرام با سران لشگر : روزی از طالع مبارک بخت |
93 |
|
بخش ۲۴ - خواستن بهرام دختر شاهان هفت اقلیم را : شه به ناز و نشاط شد مشغول |
108 |
|
بخش ۲۵ - صفت بزم بهرام در زمستان و ساختن هفت گنبد : روزی از صبح فتح نورانی |
144 |
|
بخش ۲۶ - نشستن بهرام روز شنبه در گنبد سیاه و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم اول : چونکه بهرام شد نشاط پرست |
150 |
|
بخش ۲۷ - نشستن بهرام روز یکشنبه در گنبد زرد و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم دوم : چو گریبان کوه و دامن دشت |
151 |
|
بخش ۲۸ - نشستن بهرام روز دوشنبه در گنبد سبز و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم سوم : چونکه روز دوشنبه آمد شاه |
144 |
|
بخش ۲۹ - نشستن بهرام روز سهشنبه در گنبد سرخ و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم چهارم : روزی از روزهای دیماهی |
128 |
|
بخش ۳۰ - نشستن بهرام روز چهارشنبه در گنبد پیروزه رنگ و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم پنجم : چارشنبه که از شکوفه مهر |
146 |
|
بخش ۳۱ - نشستن بهرام روز پنجشنبه در گنبد صندلی و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم ششم : روز پنجشنبه است روزی خوب |
120 |
|
بخش ۳۲ - نشستن بهرام روز آدینه در گنبد سپید و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم هفتم : روز آدینه کاین مقرنس بید |
157 |
|
بخش ۳۳ - آگاهی بهرام از لشکرگشی خاقان چین بار دوم : چون به تثلیث مشتری و زحل |
150 |
|
بخش ۳۴ - اندرز گرفتن بهرام از شبان : شه چو تنگ آمدی ز تنگی کار |
157 |
|
بخش ۳۵ - شکایت کردن هفت مظلوم : اولین شخص گفت با بهرام |
194 |
|
بخش ۳۶ - کشتن بهرام وزیر ظالم را : چون زمین از گلیم گرد آلود |
132 |
|
بخش ۳۷ - فرجام کار بهرام و ناپدید شدن او در غار : لعل پیوند این علاقه در |
196 |
|
بخش ۳۸ - در ختم کتاب و دعای علاء الدین کرپ ارسلان : چون فروزنده شد به عکس و عیار |
152 |
|
بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده : خدایا جهان پادشاهی تو راست |
395 |
|
بخش ۲ - مناجات به درگاه باری عز شأنه : بزرگا بزرگی دها بی کسم |
137 |
|
بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده : خدایا جهان پادشاهی تو راست |
104 |
|
بخش ۳ - در نعت خواجه کاینات : فرستاده خاص پروردگار |
124 |
|
بخش ۴ - در معراج پیغمبر اکرم : شبی کاسمان مجلس افروز کرد |
119 |
|
بخش ۵ - در سابقهٔ نظم شرفنامه : شبی چون سحر زیور آراسته |
114 |
|
بخش ۶ - در حسب حال و انجام روزگار : بیا ساقی آن می نشان ده مرا |
126 |
|
بخش ۷ - در شرف این نامه بر دیگر نامهها : بیا ساقی از سر بنه خواب را |
148 |
|
بخش ۸ - تعلیم خضر در گفتن داستان : بیا ساقی آن ارغوانی شراب |
118 |
|
بخش ۹ - ستایش اتابیک اعظم نصرةالدین ابوبکربن محمد : بیا ساقی آن آب یاقوتوار |
120 |
|
بخش ۱۰ - فرو گفتن داستان به طریق ایجاز : بیا ساقی آن راحتانگیز روح |
119 |
|
بخش ۱۱ - رغبت نظامی به نظم شرفنامه : بیا ساقی از خنب دهقان پیر |
112 |
|
بخش ۱۲ - آغاز داستان و نسب اسکندر : بیا ساقی آن آب حیوان گوار |
135 |
|
بخش ۱۳ - دانش آموختن اسکندر از نقوماجس حکیم پدر ارسطو : بیا ساقی آن راح ریحان سرشت |
118 |
|
بخش ۱۴ - پادشاهی اسکندر به جای پدر : بیا ساقی از خود رهائیم ده |
122 |
|
بخش ۱۵ - تظلم مصریان از زنگیان پیش اسکندر : بیا ساقی آن شربت جانفزای |
144 |
|
بخش ۱۶ - پیکار اسکندر با لشگر زنگبار : بیا ساقی آن میکه رومی وشست |
195 |
|
بخش ۱۷ - باز گشتن اسکندر از جنگ زنگ با فیروزی : بیا ساقی از می مرا مست کن |
112 |
|
بخش ۱۸ - سگالش نمودن اسکندر بر جنگ دارا : بیا ساقی آن میکه فرخ پیست |
126 |
|
بخش ۱۹ - آیینه ساختن اسکندر : بیا ساقی که لعل پالوده را |
125 |
|
بخش ۲۰ - خراج خواستن دارا از اسکندر : بیا ساقی آن جام آیینه فام |
158 |
|
بخش ۲۱ - شتافتن اسکندر به جنگ دارا : بیا ساقی آن راوق روح بخش |
116 |
|
بخش ۲۲ - رای زدن دارا با بزرگان ایران : بیا ساقی آن آتش توبه سوز |
146 |
|
بخش ۲۳ - نامه دارا به اسکندر : به نامه بزرگ ایزد داد بخش |
111 |
|
بخش ۲۴ - پاسخ نامه دارا از جانب اسکندر : سرنامه نام جهاندار پاک |
117 |
|
بخش ۲۵ - جنگ دارا با اسکندر : بیا ساقی از باده بردار بند |
121 |
|
بخش ۲۶ - کشتن سرهنگان دارا را : بیا ساقی از من مرا دور کن |
183 |
|
بخش ۲۷ - نشستن اسکندر بر جای دارا : بیا ساقی آن خون رنگین رز |
114 |
|
بخش ۲۶ - کشتن سرهنگان دارا را : بیا ساقی از من مرا دور کن |
125 |
|
بخش ۲۸ - ویران کردن اسکندر آتشکدههای ایران زمین را : بیا ساقی از شادی نوش و ناز |
115 |
|
بخش ۲۹ - خواستاری اسکندر روشنک را : بیا ساقی آن آب جوی بهشت |
197 |
|
بخش ۳۰ - به پادشاهی نشستن اسکندر در اصطخر : بیا ساقی آن شبچراغ مغان |
143 |
|
بخش ۳۱ - فرستادن اسکندر روشنک را به روم : بیا ساقی آن صرف بیجاده رنگ |
147 |
|
بخش ۳۲ - رفتن اسکندر به جانب مغرب و زیارت کعبه : بیا ساقی آن میکه محنت برست |
90 |
|
بخش ۳۳ - داستان نوشابه پادشاه بردع : بیا ساقی آن میکه جان پرور است |
171 |
|
بخش ۳۴ - بزم اسکندر با نوشابه : بیا ساقی از باده جامی بیار |
153 |
|
بخش ۳۵ - رفتن اسکندر به کوه البرز : باید ساقی آن شیر شنگرف گون |
109 |
|
بخش ۳۶ - گشودن اسکندر دز دربند را به دعای زاهد : بیا ساقی آن میکه ناز آورد |
190 |
|
بخش ۳۷ - رفتن اسکندر به دز سریر : بیا ساقی از میدلم تازه کن |
115 |
|
بخش ۳۸ - رفتن اسکندر به غار کیخسرو : بیا ساقی آن جام کیخسروی |
135 |
|
بخش ۳۹ - رفتن اسکندر به ری و خراسان : بیا ساقی آن جام زرین بیار |
104 |
|
بخش ۴۰ - رفتن اسکندر به هندوستان : بیا ساقی آن زر بگداخته |
145 |
|
بخش ۴۱ - رسیدن نامهٔ اسکندر به کید هندو : چنین بود در نامهٔ شاه روم |
105 |
|
بخش ۴۲ - رفتن اسکندر از هندوستان به چین : بیا ساقی آن آب چون ارغوان |
119 |
|
بخش ۴۳ - سگالش خاقان در پاسخ اسکندر : بیا ساقی آن بادهٔ چون گلاب |
95 |
|
بخش ۴۴ - مناظرهٔ نقاشان رومی و چینی : بیا ساقی آن میکه جان پرورست |
118 |
|
بخش ۴۵ - مهمانی کردن خاقان چین اسکندر را : بیا ساقی آزاد کن گردنم |
139 |
|
بخش ۴۶ - بازگشتن اسکندر از چین : بیا ساقی امشب به میکن شتاب |
159 |
|
بخش ۴۷ - رسیدن اسکندر به دشت قفچاق : بیا ساقی آن باده بر دست گیر |
276 |
|
بخش ۴۸ - رسیدن اسکندر به کشور روس : بیا ساقی آن بکر پوشیده روی |
123 |
|
بخش ۴۹ - جنگ اول اسکندر با روسیان : بیا ساقی آن زیبق تافته |
111 |
|
بخش ۵۰ - جنگ دوم اسکندر با روسیان : دگر روز کاین ساقی صبح خیز |
122 |
|
بخش ۵۱ - جنگ سوم اسکندر با روسیان : دگر روز کاین ترک سلطان شکوه |
134 |
|
بخش ۵۲ - جنگ چهارم اسکندر با روسیان : چو خورشید برزد سر از سبز میل |
113 |
|
بخش ۵۳ - جنگ پنجم اسکندر باروسیان : دگر روز کین طاق پیروزه رنگ |
143 |
|
بخش ۵۴ - جنگ ششم اسکندر با روسیان : چنین تا یکی روز کاین چرخ پیر |
110 |
|
بخش ۵۵ - جنگ هفتم اسکندر با روسیان : سپیده چو سر برزد از باختر |
142 |
|
بخش ۵۶ - پیروزی یافتن اسکندر بر روسیان : بیا ساقی آن رنگ داده عبیر |
152 |
|
بخش ۵۷ - رهائی یافتن نوشابه : بیا ساقی آن جام گوهر فشان |
123 |
|
بخش ۵۸ - نشاط کردن اسکندر با کنیزک چینی : بیا ساقی آن آب آتش خیال |
128 |
|
بخش ۵۹ - افسانه آب حیوان : بیا ساقی آن جام رخشنده می |
153 |
|
بخش ۶۰ - رفتن اسکندر به ظلمات : بیا ساقی آن خاک ظلمات رنگ |
235 |
|
بخش ۶۱ - بیرون آمدن اسکندر از ظلمات : بیا ساقی آن میکه او دلکشست |
140 |
|
بخش ۶۲ - باز آمدن اسکندر به روم : بیا ساقی آن باده بردار زود |
105 |
|
بخش ۶۳ - در ستایش اتابک نصرةالدین : بیا ساقی آن جام روشن چو ماه |
132 |
|
بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده : خرد هر کجا گنجی آرد پدید |
173 |
|
بخش ۲ - نیایش به درگاه باریتعالی : خدایا توئی بنده را دستگیر |
136 |
|
بخش ۳ - در نعت پیغمبر اکرم : محمد که بیدعوی تخت و تاج |
133 |
|
بخش ۴ - تازه کردن داستان و یاد دوستان : به هر مدتی گردش روزگار |
165 |
|
بخش ۵ - در اندازه هر کاری نگهداشتن : چو فیاض دریا درآمد به موج |
135 |
|
بخش ۶ - در ستایش ممدوح : شنیدم که بالای این سبز فرش |
124 |
|
بخش ۷ - خطاب زمین بوس : زهی آفتابی که از دور دست |
100 |
|
بخش ۸ - آغار داستان : سر فیلسوفان یونان گروه |
120 |
|
بخش ۹ - در اینکه چرا اسکندر را ذوالقرنین گویند : بساز ای مغنی ره دلپسند |
107 |
|
بخش ۱۰ - داستان اسکندر با شبان دانا : مغنی بیا ز اول صبح بام |
107 |
|
بخش ۱۱ - افسانهٔ ارشمیدس با کنیزک چینی : مغنی یکی نغمه بنواز زود |
139 |
|
بخش ۱۲ - افسانهٔ ماریه قبطیه : مغنی ره باستانی بزن |
122 |
|
بخش ۱۳ - افسانهٔ نانوای بینوا و توانگری وی به طالع پسر : مغنی بیار آن نوای غریب |
127 |
|
بخش ۱۴ - انکار کردن هفتاد حکیم سخن هرمس را و هلاک شدن ایشان : مغنی بر آهنگ خود ساز گیر |
110 |
|
بخش ۱۵ - اغانی ساختن افلاطون بر مالش ارسطو : مغنی سماعی برانگیز گرم |
134 |
|
بخش ۱۶ - حکایت انگشتری و شبان : مغنی بیا چنگ را ساز کن |
133 |
|
بخش ۱۷ - احوال سقراط با اسکندر : مغنی بدان ساز تیمار سوز |
104 |
|
بخش ۱۸ - گفتار حکیم هند با اسکندر : مغنی غنا را درآور به جوش |
81 |
|
بخش ۱۹ - خلوت ساختن اسکندر با هفت حکیم در آفرینش نخست : مغنی بیار آن ره باستان |
131 |
|
بخش ۲۰ - گفتار ارسطو : ارسطوی روشندل هوشمند |
157 |
|
بخش ۲۱ - گفتار والیس : چنین راند والیس دانا سخن |
108 |
|
بخش ۲۲ - گفتار بلیناس : بلیناس دانا به زانو نشست |
118 |
|
بخش ۲۳ - گفتار سقراط : چو سقراط را داد نوبت سخن |
120 |
|
بخش ۲۴ - گفتار فرفوریوس : پس آنگه که خاک زمین داد بوس |
114 |
|
بخش ۲۵ - گفتار هرمس : چو قفل آزمائی به هرمس رسید |
139 |
|
بخش ۲۶ - گفتار افلاطون : فلاطون که بر جمله بود اوستاد |
113 |
|
بخش ۲۷ - گفتار اسکندر : چو ختم سخن قرعه بر شاه زد |
122 |
|
بخش ۲۸ - گفتار حکیم نظامی : نظامی بر این در مجنبان کلید |
93 |
|
بخش ۲۹ - رسیدن اسکندر به پیغمبری : مغنی سحرگاه بر بانگ رود |
119 |
|
بخش ۳۰ - خردنامه ارسطو : چنین بود در نامهٔ رهنمای |
120 |
|
بخش ۳۱ - خردنامه افلاطون : دگر روز کز عطسهٔ آفتاب |
123 |
|
بخش ۳۲ - خردنامه سقراط : سوم روز کین طاق بازیچه رنگ |
129 |
|
بخش ۳۳ - جهانگردی اسکندر با دعوی پیغمبری : سحرگه که سربرگرفتم ز خواب |
173 |
|
بخش ۳۴ - رسیدن اسکندر به عرض جنوب و ده سرپرستان : مغنی دلم دور گشت از شکیب |
133 |
|
بخش ۳۵ - گذار کردن اسکندر دیگر باره به هندوستان : مغنی مدار از غنا دست باز |
126 |
|
بخش ۳۶ - رسیدن اسکندر به حد شمال و بستن سد یاجوج : مغنی دل تنگ را چاره نیست |
104 |
|
بخش ۳۷ - بازگشتن اسکندر از حد شمال به عزم روم : مغنی بساز ازدم جانفزای |
105 |
|
بخش ۳۸ - وصیت نامه اسکندر : مغنی توئی مرغ ساعت شناس |
119 |
|
بخش ۳۹ - سوگند نامه اسکندر به سوی مادر : مغنی دگر باره بنواز رود |
140 |
|
بخش ۴۰ - رسیدن نامه اسکندر به مادرش : مغنی یک امشب برآواز چنگ |
119 |
|
بخش ۴۱ - نالیدن اسکندروس در مرگ پدر و رها کردن پادشاهی : مغنی بدان ساز غمگین نواز |
127 |
|
بخش ۴۲ - انجامش روزگار ارسطو : مغنی دلم سیر گشت از نفیر |
112 |
|
بخش ۴۳ - انجامش روزگار هرمس : مغنی بدان جرهٔ جان نواز |
94 |
|
بخش ۴۴ - انجامش روزگار افلاطون : مغنی برآرای لحنی درست |
112 |
|
بخش ۴۵ - انجامش روزگار بلیناس : مغنی درین پرده دیرسال |
113 |
|
بخش ۴۶ - انجامش روزگار فرفوریوس : ببار ای مغنی نوائی شگفت |
216 |
|
بخش ۴۷ - انجامش روزگار سقراط : درآرای مغنی سرم را ز خواب |
113 |
|
بخش ۴۸ - انجامش روزگار نظامی : مغنی ره مش جان بساز |
113 |
|
بخش ۴۹ - ستایش ملک عز الدین مسعود بن ارسلان : مغنی ره رامش آور پدید |
139 |
|
بخش ۵۰ - انجامش اقبالنامه : چو گوهر برون آمد از کان کوه |
119 |
|
بخش ۱ - آغاز سخن : بسمالله الرحمن الرحیم |
144 |
|
بخش ۲ - (مناجات اول) در سیاست و قهر یزدان : ای همه هستی زتو پیدا شده |
153 |
|
بخش ۳ - (مناجات دوم) در بخشایش و عفو یزدان : ای به ازل بوده و نابوده ما |
93 |
|
بخش ۴ - در نعت رسول اکرم : تخته اول که الف نقش بست |
126 |
|
بخش ۵ - در معراج : نیم شبی کان ملک نیمروز |
282 |
|
بخش ۶ - نعت اول : شمسه نه مسند هفت اختران |
203 |
|
بخش ۷ - نعت دوم : ای تن تو پاکتر از جان پاک |
185 |
1 |
بخش ۸ - نعت سوم : ای مدنی برقع و مکی نقاب |
174 |
|
بخش ۹ - نعت چهارم : ای گهر تاج فرستادگان |
135 |
|
بخش ۱۰ - در مدح ملک فخرالدین بهرامشاه بن داود : من که درین دایره دهربند |
140 |
|
بخش ۱۱ - خطاب زمین بوس : ای شرف گوهر آدم به تو |
139 |
|
بخش ۱۲ - در مقام و مرتبت این نامه : منکه سراینده این نوگلم |
105 |
|
بخش ۱۳ - گفتار در فضیلت سخن : جنبش اول که قلم برگفت |
110 |
|
بخش ۱۴ - برتری سخن منظوم از منثور : چونکه نسخته سخن سرسری |
136 |
|
بخش ۱۵ - در توصیف شب و شناختن دل : چون سپر انداختن آفتاب |
165 |
|
بخش ۱۶ - خلوت اول در پرورش دل : رایض من چون ادب آغاز کرد |
132 |
|
بخش ۱۷ - ثمره خلوت اول : باد نقاب از طرفی برگرفت |
138 |
|
بخش ۱۸ - خلوت دوم در عشرت شبانه : خواجه یکی شب به تمنای جنس |
118 |
|
بخش ۱۹ - ثمره خلوت دوم : عمر بر آن فرش ازل بافته |
126 |
|
بخش ۲۰ - مقالت اول در آفرینش آدم : اول کاین عشق پرستی نبود |
306 |
|
بخش ۲۱ - داستان پادشاه نومید و آمرزش یافتن او : دادگری دید برای صواب |
118 |
|
بخش ۲۲ - مقالت دوم در عدل و نگهداری انصاف : ای ملک جانوران رای تو |
207 |
|
بخش ۲۳ - حکایت نوشیروان با وزیر خود : صیدکنان مرکب نوشیروان |
223 |
|
بخش ۲۴ - مقالت سوم در حوادث عالم : یک نفس ای خواجه دامن کشان |
121 |
|
بخش ۲۵ - حکایت سلیمان با دهقان : روزی از آنجا که فراغی رسید |
107 |
|
بخش ۲۶ - مقالت چهارم در رعایت از رعیت : ای سپهر افکنده ز مردانگی |
114 |
|
بخش ۲۷ - داستان پیر زن با سلطان سنجر : پیرزنی را ستمی درگرفت |
144 |
|
بخش ۲۸ - مقالت پنجم در وصف پیری : روز خوش عمر به شبخوش رسید |
136 |
|
بخش ۲۹ - داستان پیر خشتزن : در طرف شام یکی پیر بود |
164 |
|
بخش ۳۰ - مقالت ششم در اعتبار موجودات : لعبت بازی پس این پرده هست |
125 |
|
بخش ۳۱ - داستان سگ و صیاد و روباه : صید گری بود عجب تیز بین |
113 |
|
بخش ۳۲ - مقالت هفتم در فضیلت آدمی بر حیوانات : ای به زمین بر چو فلک نازنین |
341 |
|
بخش ۳۳ - داستان فریدون با آهو : صبحدمی با دو سه اهل درون |
133 |
|
بخش ۳۴ - مقالت هشتم در بیاین آفرینش : پیشتر از پیشتران وجود |
117 |
|
بخش ۳۵ - داستان میوه فروش و روباه : میوه فروشی که یمن جاش بود |
134 |
|
بخش ۳۶ - مقالت نهم در تک مونات دنیوی : ای ز شب وصل گرانمایهتر |
132 |
|
بخش ۳۷ - داستان زاهد توبه شکن : مسجدیئی بسته آفات شد |
128 |
|
بخش ۳۸ - مقالت دهم در نمودار آخرالزمان : ای فلک آهستهتر این دور چند |
146 |
|
بخش ۳۹ - داستان عیسی : پای مسیحا که جهان مینبشت |
422 |
|
بخش ۴۰ - مقالت یازدهم در بیوفائی دنیا : خیز و بساط فلکی درنورد |
107 |
|
بخش ۴۱ - داستان مبد صاحب نظر : مؤبدی از کشور هندوستان |
128 |
|
بخش ۴۲ - مقالت دوازدهم در وداع منزل خاک : خیز ووداعی بکن ایام را |
128 |
|
بخش ۴۳ - داستان دو حکیم متنازع : با دو حکیم از سر همخانگی |
155 |
|
بخش ۴۴ - مقالت سیزدهم در نکوهش جهان : پیری عالم نگر و تنگیش |
128 |
|
بخش ۴۵ - داستان حاجی و صوفی : کعبه روی عزم ره آغاز کرد |
131 |
|
بخش ۴۶ - مقالت چهاردهم در نکوهش غفلت : ای شده خشنود به یکبارگی |
107 |
|
بخش ۴۷ - داستان پادشاه ظالم با مرد راستگوی : پادشهی بود رعیت شکن |
254 |
|
بخش ۴۸ - مقالت پانزدهم در نکوهش رشگبران : هر نفس این پرده چابک رقیب |
143 |
|
بخش ۴۹ - داستان ملکزاده جوان با دشمنان پیر : قصد شنیدم که در اقصای مرو |
117 |
|
بخش ۵۰ - مقالت شانزدهم در چابک روی : ای بنسیمی علم افراخته |
177 |
|
بخش ۵۱ - داستان کودک مجروح : کودکی از جمله آزادگان |
314 |
|
بخش ۵۲ - مقالت هفدهم در پرستش و تجرید : ای ز خدا غافل و از خویشتن |
163 |
|
بخش ۵۳ - داستان پیر و مرید : رهروی از جمله پیران کار |
138 |
|
بخش ۵۴ - مقالت هیجدهم در نکوهش دورویان : قلب زنی چند که برخاستند |
179 |
|
بخش ۵۵ - داستان جمشید با خاصگی محرم : خاصگیی محرم جمشید بود |
164 |
|
بخش ۵۶ - مقالت نوزدهم در استقبال آخرت : مجلس خلوت نگر آراسته |
124 |
|
بخش ۵۷ - داستان هارونالرشید با موی تراش : دور خلافت چو به هارون رسید |
174 |
|
بخش ۵۸ - مقالت بیستم در وقاحت ابنای عصر : ما که به خود دست برافشاندهایم |
157 |
|
بخش ۵۹ - داستان بلبل با باز : در چمن باغ چو گلبن شکفت |
179 |
|
بخش ۶۰ - انجام کتاب : صبحک الله صباح ای دبیر |
117 |
|