![ابراهیم حاج محمّدی](https://sherepaak.com/wp-content/uploads/2021/10/IMG-20211021-WA0153-2-e1634843277353.jpg)
🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
@۱-
ای گل که بدون تو دلم هست فگار
من بی تو نهادم از خودم پا به فرار
با توست که دل همیشهاش هست قرار
بی توست درست مثل پاییز بهار.
@۲-
دل زنده مگر به دست حیدر بشود
سرمست مِیِ الستِ حیدر بشود
فرجامِ من و تو آخرالامر مگر
فرخنده به ناز شست حیدر بشود
@۳-
ای آن که زدی به قلب من تیر خلاص
هستی تو به زعم خویش سرخیل خواص
تردید نکن اگر چه در حین مناص
باید بدهی پس آخرالامر تقاص
@۴-
داری به تنت اگر چه زربفت لباس
عمرت گذرد اگر چه یکریز به لاس
همواره اگر چه باشدت جمع حواس
یکروز رسد که میکنی جمع پلاس
@۵-
ای آن که به نالهای، مبرهن ز ستم
شد ذلّت و خواری تو متقن به ستم
گوید به تو آن یگانهی ظلم ستیز
تقصیر تو بوده دادهای تن به ستم
@۶-
با خَلق اگر ای خدا مدارا بشود
بی دغدغه زندگی گوارا بشود
تا معصیت از بندهی تو سر نزند
عفوِ تو چگونه آشکارا بشود؟
@۷-
ترفند نظر یافته بودیم به چشمت
گر آینه بشکافته بودیم به چشمت
پرهیزاز آیینگیاش هیچ نکردیم
دامن چو نبرتافته بودیم به چشمت
@۸-
انگار که دل باخته بودیم به چشمت
از بس نظر انداخته بودیم به چشمت
گردن نه کم افراخته بودیم به چشمت
چون قافیه را ساخته بودیم به چشمت
@۹-
یک روز نه کم تاخته بودیم به چشمت
افسوس که نشناخته بودیم به چشمت
ای کاش فقط ساخته بودیم به چشمت
یا قافیه را باخته بودیم به چشمت
@۱۰-
بنگر که خیال بال گسترده کجا؟
وین عمر تو را مجال گسترده کجا؟
ایزد که دمیده روحِ خود در تنِ تو
سرحدِّ کمالِ حال گسترده کجا؟
@۱۱-
با من اگر ای عزیز جان می بزنی
وانگاه به رسم عاشقی نی بزنی
بلبل به طرب آید وگل مست شود
با من می و نی سپس پیاپی بزنی
@۱۲-
یک عمر احد احد احد گفت دلم
پبوسته صمد صمد صمد گفت دلم
هر گاه که یا علی مدد گفت دلم
یارب تو بگو مگر که بد گفت دلم؟
@۱۳-
ای دوست، توئی توئی فقط معبودم
هجران و وصال تو زیان و سودم
در هجر تو کی مگر دمی آسودم؟
میسوزم و بَر نخواهد آمد دودم
@۱۴-
پیماید اکر کسی فقط راهِ علی
یا باشد اگر به جان هواخواهِ علی
در آوَرَد از بهشت سر بی تردید
آورده چو رو به سوی درگاهِ علی
@۱۵-
بنشست بَرم حوریهای بر لب جوی
هوش از سر من ربود آن غالیه موی
گفتا که: بیا کمی تو این زلف ببوی
گفتم که برو و بیش از این فتنه مجوی
@۱۶-
در حیرتم از کار تو من گاه خدا
یک زینب و این همه بلا آه خدا
با این همه طاقتش ولی طاق نشد
کو؟ کوُ بشری چنین دل آگاه خدا؟
@۱۷-
بیهوده زنی قدم چه پی اندر پی؟
آشفته خیال میکنی عمر چه طی
شاید ببری به راز بنهفته تو پی
آیی به سماع اگر جو ما بی دف و نی
@۱۸
مُردهام او کند فراموش اگرم
یا اینکه نگیرد او در آغوش اگرم
بوسی ندهد از آن بناگوش اگرم
یا ترک کند چراغ خاموش اگرم
@۱۹-
گفتُم که:تو خَه دادی به مو کی دو تا بوس؟
تا بیخودُم از خود کِنَه مِزّهی دو تا بوس؟
گفتِک: بده جون اگه که مِخَی دو تا بوس
غیر از ای نیی کوشته و مُردِهی دو تا بوس
@۲۰-
بخشیده کسی که یک جهان درد مرا
میخواسته در طریق خود مرد مرا
مادر بجز این که عشق ورزم به علی
با نیّت دیگری نپرورد مرا
@۲۱-
ای آن که زدم به سینه از عشق تو چاک
بی مِهر توام بدون تردید هلاک
مولای منی و من بریّام ز سِواک
اُمّی و اَبی و مَن اُحِبُّه بِفِداک
@۲۲-
ای نور بتاب بر من ای نور بتاب
تا اوفتدم به سر فقط شورِ شتاب
تا در رهِ مرتضی زنم مست رکاب
کاین عمر بدون عشق مولاست حُباب
@۲۳-
جبریل اگر گل است گلدسته علیست
سرمستیام از مُل است و مُل مستِ علیست
تردید ندارم آنچه از هر دو جهان
نازیده بدان ختمِ رُسُل شَستِ علیست
@۲۴-
من معتقدم نور علی نور علیست
در عرصهی عشق حق سلحشور علیست
بی شبهه و شک خالقِ این گیتی را
از خلقت هر چه هست منظور علیست
@۲۵-
ای آه مرا به عمق ناگاه ببر
در کوچهی خلوت علی راه ببر
فریاد مرا چو نالههای دل او
محرم اگرش نبود در چاه ببر
@۲۶-
گرگ از تو اگر رمید باور نکنی
با میش اگر چمید باور نکنی
این شیخ که بر تو دست یازیده بلند
دست از تو اگر کشید باور نکنی
یک جرعه غزل بنوش با ما:
@۲۷-
تا بر تو کند نگاه، خورشید شکفت
یا تا بدمد پگاه، خورشید شکفت
بیچاره! برای اینکه غافل نشوی
بختت نشود سیاه، خورشید شکفت
@۲۸-
از چشمت اگر هزار بار افتادم
هر بار، اگر از اعتبار افتادم
خوشحالم از اینکه باز هم چون خورشید
تابیدی و من به چشم یار افتادم
@۲۹-
یک عمر فقط عذاب مینوشیدیم
مانند حباب آب مینوشیدیم
بودیم اگر چه تشنهی بیداری
مانند همیشه خواب مینوشیدیم
@۳۰-
دلبستهی زندگیِ مختوم به مرگ
تردید نکن که هست محکوم به مرگ
بیهوده چه جُستهایم و جوییم بجز
هر آنچه کزان شویم محروم به مرگ؟
@۳۱-
پیرید ولی بلوغ را کم دارید
کمرنگترین نبوغ را کم دارید
هر چند به ادعا ندارید نظیر
هر چیز بجز دروغ را کم دارید
@۳۲-
صبحاست و به رُفت و روب بر میخیزیم
احسنت به ما چه خوب بر میخیزیم
بعد از دو سه ساعتی دگر میخوابیم
چون روز کند رسوب بر میخیزیم
@۳۳-
هر چند که تیغ کین ما آختهای
بیچاره ، تو کار خود ، نه ما ساختهای
اینیم ، که دیده ای و می بینیمان
ما را بکُشی اگر ، خودت باختهای
@۳۴-
از اشک من ابـر، شرمساری بکشد
در هجر تو دل، ز بسکه خواری بکشد
زیبندهی نقش آه، خاکستری است
با خامه بگو که سوگواری بکشد
@۳۵
هم، سایه از آفتاب بر می دارید
هم، گام پر التهاب بر می دارید
ای بلهوسان خیره سر کی؟ کی؟ کی؟
دست از سر انقلاب بر می دارید
@۳۶-
از عقل به عشق راه باید بکشم
با عشق هماره آه باید بکشم
با آه نیارمد دلم پس خود را
ناگاه به قتلگاه باید بکشم
@۳۷
با عشق همیشه شعله ور می گردیم
پرپر ، نه ،نه بلکه جمله پر می گردیم
سرمست ز باده ی الستیم آری
ما را بکشید زنده تر می گردیم
@۳۸
حس میکنم استخوان من شعلهور است
تنها نه تنم که جان من شعلهور است
تنها نه همین که میتراود حتی
این شعر که از زبان من شعلهور است
@۳۹
اندوه نه گر ز قلب من پا بکشد
پـا آه زدل بـه آسمانها بکشد
گیتی، همه میشود سراپردهیتان
چون من، دلتان چو پا ز دنیا بکشد
@۴۰-
کاری بکنید دل دهد پا به حسین
پا دل بدهد شبیه اصحاب حسین
بابیست برین بهشت را روزِ جزا
مشهور بُوَد به باب الابواب حسین
@۴۱-
چشمم که به موی و روت افتاد نگاش
دل در خم و پیچ موت افتاد، نگاش؟!
افتاد چه زود از سرش خیره سری!
خورشید مگر به سوت افتاد نگاش
@۴۲-
دل داری و صد هزار دلدار تو راست
انگار خداوند فقط یار تو راست
هیهات کسی مثل تو جذّاب بُوَد
من فکر کنم که مُهرهی مار تو راست
@۴۳-
وقتی چو توئی أنیس و همدم دارم
دیگر چه من از لطف خدا کم دارم؟
پیشم تو بمان که بیتو من میمیرم
تنها به تو من نیاز مبرم دارم
@۴۴-
چون موج که با حباب سرسنگین است
با موی سرم خضاب سرسنگین است
از من چه کسی دیده بد اقبالتری
با سایه ام آفتاب سرسنگین است
@۴۵-
این چشم نگاه را به چالش بکشد
خورشید پگاه را به چالش بکشد
این یل که سپرده دل به حق سر چه کند؟
سر باخته راه را به چالش بکشد
@۴۶-
کو هیچ زنی بصیرتر از زینب
در عرصهی جنگ شیرتر از زینب
بر روی زمین نمیتوان پیدا کرد
مردی که بُود دلیرتر از زینب
@۴۷-
در سینهام آه از غمت سرد شکُفت
از عشقِ تو در دلم فقط درد شکُفت
بر چهرهیِ من چه غیر اندوه مگر
وقتی که نشاط شد از آن طرد شکُفت؟
@۴۸-
ای عشق تو میبَری فقط راه به آه
تا دل ببرد پناه از آه به آه
سرمایهیِ آینهسْت این عُمر و شود
ناگاه تباه خواه ناخواه به آه
@۴۹
با عشقِ تو چشم از جهان دوختهایم
از صحبتِ غیرِ تو دهان دوختهایم
تا چنگ به گیسویِ تو باری بزنیم
صد بار زمین را به زمان دوختهایم
@۵۰-
با عشق فقط عذاب باید بکشیم
از رویِ شرر نقاب باید بکشیم
خونچشمه ز قافِ عشق جاری شده است
دل را سرِ چشمه آب باید بکشیم
@۵۱-
بیهوده به کوچهی خرد گام زدم
ناپخته قدم به وادیِ نام زدم
بیخود ز خودم شدم به یکباره عجب
تا دست فقط به دامنِ جام زدم
@۵۲-
ای آن که کند نگاهتم باده پرست
کی کرده مرا میای چو چشمان تو مست؟
با چشم تو چون که بستهام عهد الست
از عشق تو دل به هیچ عنوان نگسست
@۵۳-
عید آمده گُل دمیده در دشت و دَمَن
بر باغ چه ناب خرّمی داده چمن
بادا که بُوَد مشامتان تا به ابد
سرشار ز بوی نافِ آهویِ خُتَن
@۵۴-
عید آمده باید به تنم جان بدهی
دادی چو که جان دو جرعه ایمان بدهی
《با بوسه اگر مخالفی پس یک ماچ》
با لهجهی شیرینِ فریمان بدهی
@۵۵-
میشد بشود بهار دشمن نگذاشت
پاییز کند فرار دشمن نگذاشت
ما همّت خود بکار بستیم زیاد
بالا نرود دلار دشمن نگذاشت
@۵۶-
رفتی تو و حَضْرَمَوت گردید دلم
مانند کویر لوت گردید دلم
بی تو به خدائیِ خداوند قسم
چون لانهی عنکبوت گردید دلم
@۵۷-
گفتی که شود کارِ تو با توبه درست
باید بکنم گناه ای دوست نخست
بی معصیت از چه توبه باید بکنم؟
زین روست که در گناه چالاکم و چُست
@۵۸-
دل، زنده به نور حجهبن الحسن است
این جشنِ ظهور حجهبن الحسن است
هر کس که به عشق زنده گردیده دلش
سرمستِ حضور حجهبن الحسن است
@۵۹-
گفتی که شبی آیَمَت آن شب نرسید
همچون تبِ من بر تنِ تو تب نرسید
افسوس از آن خورم که یک جرعه لبم
جان بر لبم آمد و بدان لب نرسید
@۶۰
مانند تواش پری چو رخساره نبود
دل باختمت جز این مرا جاره نبود
تقصیر مرا ببخش و از آن بگذر
پیراهنم از عقب اگر پاره نبود
@۶۱-
ایزد که رقم زدهست ایّام مرا
افراشته بر بام خرد نام مرا
هیهات کند حرام می خوردنِ من
جز می چه کند مگر روا کامِ مرا؟
@۶۱-
آن حور که بر حُسنِ خودش ناز کند
بگذار همیشه عشوه ابراز کند
تردید مکن که سر رود حوصلهاش
آغوش سپس به روی ما باز کند
@۶۲-
آن حور که بر حُسنِ خودش ناز کند
بگذار همیشه عشوه ابراز کند
تردید نکن حوصلهاش سر برود
یکباره دری به روی ما باز کند
@۶۳-
شد قلبِ کسی اگر که شاد از من و تو
دیدند خلایق ار وِداد از من و تو
یک ذرّه من و تو را از این باک مباد
خورشید نکرد اگر که یاد از من و تو
@۶۴-
گفتم که لبت لبت لبت، لب لب لب
گفتا دهمت ولی فقط شب شب شب
گفتم که رسد تا که شبم وا وا وا
آید به سراغِ من فقط تب تب تب
@۶۵
گُفتُم که گُلُم بیا به مو پا بِدِه، خب
دُو ماچ از او دو لُپِّ حلوا بِدِه، خب
دادی نِشُنُم تو شَست و گفتی که مه، مه
گُفتُم که خِدِی اُو شستِت امضا بِدِه، خب
@۶۶-
گُفتُم که بیا فِقَط به مو لَو بِدِه لَو
اُو قُمبُلِگَر بری مو ناتو بِدِه تَو
تُوشنَهیُم و از لُوات به مو اَو بِدِه اَو
اَو تا که دادِی دُوبَره از نو بِدِه نو
@۶۷-
یا ربّ مگر این سبو تو را همچو هووست؟
کاینگونه تواش عدوئی و اوت عدوست
این عُمر برای ما نیرزد به تفی
یک دانگِ حواسمان اگر پرت از اوست!
@۶۸
گفتند به ما خدا گواهست، درست
بدمستیِ آدم اشتباهست، درست
غفلت نشود که باشد ار گفته شود:
《بیبدمستی عمر تباهست》 درست
@۶۹-
پرهیز دمادم از شرر خوئی کن
یعنی که مباش گرگ و آهوئی کن
در حقِّ تو گر کسی بدی کرد نرنج
تو در عوضش هماره نیکوئی کن
@۷۰-
ای عشق که گشتهام بلا جویِ تو من
دل باختهام فقط فرا رویِ تو من
آتشکدهای و در هیاهویِ تو من
قد راست کنم به زور بازویِ تو من
@۷۱-
از نفس پلید خویشتن رم بکنید
اسبابِ کمالِ خود فراهم بکنید
تا اُسِّ بنای عشق محکم بکنید
سر پیشِ خدا فقط مگر خم بکنید
@۷۲-
سرشار به عشقت از تبسّم شدهام
از شوق تو در خودم فقط گم شدهام
انگار دچار بادهی خُم شدهام
سرمست چو موجِ پر تلاطم شدهام
@۷۳-
ابلیس – شویم تا که آدم- نگذاشت
پر وسوسه پُر حیله دمادم نگذاشت
هرگز نشد آدمی بشر، شک نکنید
تا سنگِ بنایِ عشق محکم نگذاشت
@۷۴-
از من فقط ای عشق جنون میطلبی
پیوسته ذلیلم و زبون میطلبی؟
دل را چه صربح غرق خون میطلبی
اینها همه ای عشق تو چُون میطلبی؟
@۷۵-
جان کرده به عشق گلرخان خُو، خُو، خُو
دل بُرده به عمر جاودان بُو، بُو، بُو
گرداندم اگر از این و آن رُو، رُو، رُو
جُستم چه جز آشیانِ جان؟ کُو، کُو، کُو
@۷۶
جان محوِ ظهور نور باید بکنیم
سرشار دل از سرور باید بکنیم
از خویش اگر عبور باید بکنیم
ای عشق تو را مرور باید بکنیم
@۷۷
ای محوِ جمالت انس و جانّ تا به ابد
بر خَلق جلالِ تو عیان تا به ابد
اَلکَن از اَزل بوده و شک نیست که هست
از وصفِ جمالِ تو زبان تا به ابد
@۷۸-
سرمستِ شرابِ نور میشد بشویم
با آینه جفت و جور میشد بشویم
از هر چه که بختِ ما لگد خورد از آن
هر آینه دورِ دور میشد. بشویم
@۷۹
با بویِ خودت صفا ده آغوشِ مرا
آماده کن ای عزیز جان نوشِ مرا
غیر از تو که رشک هر چه حوریّ و پری
از سر نربوده هیچ کس هوشِ مرا
@۸۰-
وا کرده جمال دلکشش مُشت مرا
تر کرده به اشک چشمم انگُشت مرا
تا کام بگیرم از لبش مست، خودش
خالی نکند خدا کند پُشت مرا
@۸۱-
درماندهام اینچنین خدایا نگذار
آنجا که تو نیستیم تنها نگذار
تا نفسِ پلیدِ من، پلیدم نکند
یک لحظه مرا به حال خود وا نگذار
@۸۲-
مسحورِ جمال چشم و ابرویِ تواَم
دلگرم صفای خوی دلجویِ تواَم
در صُقعِ خیالم ای همه رشک پَری
چون آینه هر زمان فراروی توام
@۸۳-
حیرتزدهی کمان ابروی تواَم
افسون شدهی طلسمِ جادویِ تواَم
از خویش بدر نبرده جز بوی تواَم
با عشق تو آشفتهتر از موی توام
@۸۴-
بی باده چرا روی زمین گام زدن؟
اینگونه به جانِ خویش دشنام زدن
باید که فقط نَفَس غنیمت شمریم
تا دست توان به دامنِ جام زدن
@۸۵-
از طینتِ ما زلال میتابد عشق
پیوسته و لایزال میتابد عشق
بر وسعتِ هر مجال میتابد عشق
بر صاحبِ هر جمال میتابد عشق
@۸۶-
ای دل، دلِ من تو را که آورده به چنگ
یک جرعه ندارد از تو چون آه درنگ
ماتم زدهای و بیقراری دلِ من
زد قلبِ خودش را مگر آیینه به سنگ؟
@۸۷-
دل بستهام آنچنان به ابروی تو من
کاویختهام به تار گیسوی تو من
هر جا که قدم نهم شود بوی تو پخش
آکندهام آنچنان که از بوی تو من
@۸۸-
ای می که تمیز شیرهی تاک تویی
آن کو که زدایدم ز دل باک تویی
تردید ندارم آن که از حقّ بشنفت
لولاک لما خلقت الافلاک تویی
@۸۹-
از دست زمانه هیچ دلتنگ نباش
جز مستِ شرابِ نابِ گلرنگ نباش
با آینه هیچگاه سرشاخ نشو
با فطرت خویش ناهماهنگ نباش
@۹۰-
بر چهرهی خود نقاب هرگز نزنید
در راهِ خطا رکاب هرگز نزنید
اندوهسرا تا نشود قلب شما
لب جز به شراب ناب هرگز نزنید
@۹۱-
میشد نکشم عذاب، امّا نه، نشد
حالم نشود خراب، امّا نه، نشد
گفتم به خودم به سوی آیینه فقط
باید بزنم رکاب، امّا نه، نشد
@۹۲-
هر چند گمان کنیم انسان شدهایم
یا مالک اشتری و سلمان شدهایم
باطلتر از این گمان نبودهست چراک؟
بازیچهی دستِ هر چه شیطان شده ایم
@۹۳-
بی روی تو دلخوشی مرا هست محال
از دوریِ تو مراست بسیار ملال
آنجا که تویی بهشتم آنجاست یقین
مانند تو حور هم نباشد به جمال
@۹۴-
ای ذات تو بی مثال در عِزّ جلال
حُسن تو فراتر است از حدِّ کمال
از پرده برون آی و به ما رو بنما
در پرده چه سود دارد آن حُسن و جمال؟
@۹۵-
میخانه برو، بدو، وَلَو در رمضان
چون هست شراب کهنه، نو در رمضان
تا رحم کند بر تو خدا سعی بکن
بهتر بخوری تلو تلو در رمضان
@۹۶-
این راه به اشتباه پیموده شدهست
با گام نه، با گناه پیموده شدهست
راهی که به کعبه منتهی مینشود
با آدمِ روسیاه پیموده شدهست
@۹۷-
ماهی چو شما به تنگ انداخته است
حیرت به دلِ جومونگ انداخته است
از روز ازل بدون شک پیش شما
ابلیس همیشه لنگ انداخته است
@۹۸-
ماتمزدهای؟ شراب انگور بنوش
پیوسته شراب، جورواجور بنوش
میخواهی اگر از سر تو خواب پرد
مانند سپیدهدم فقط نور بنوش
@۹۹-
@۹۹-
در میکدهای گفت یکی جام مرا:
کای خام بیا، بیا، بیاشام مرا
وانگاه بدون هیچ تردید بگو:
جام است که کرده نیک فرجام مرا
@۱۰۰-
سر بُرد عسس، کلاه آورد فقط
حیرت به سراغ آه آورد فقط
تو زل به خدا زدی، خدا زل به تو زد
تا دل به خدا پناه آورد فقط
@۱۰۱-
کاری که خطا به راه آورده فقط
طاعت نه، نگو،گناه آورده فقط
رو سوی خدا سیاه آوردی تو
تا دل به خدا پناه آورده فقط
@۱۰۲-
دارد چه حلاوتی سحر در رمضان
از خود به خدا کنم سفر در رمضان
دل هست قراریش مگر در رمضان؟
آورده بدر چقدر پر در رمضان
@۱۰۳
گفتُم که: خَه مُردُم از غَمِت گفت: دِ خاک
گفتُم که چِکار بُرُم مِخی؟ گفت: هلاک
گُفتُم زَدُم از عشقِ تو بَم سینَه مو چاک
گُفتِک که: به ناخُون زَدُم اَز خونِ تو لاک
@۱۰۴
گُفتُم که بِرِی عشقِ تو خُب چِیَه مِلاک؟
گُفتِک که: هَمی که تور بِبِینُم مو هَلاک
گفتُم که چُجُوری اوجوری مور خه دیدی؟
گفتک که اگر دل ببزی به مو تو پاک
@۱۰۵-
بی آن که به شادی از غمی پُل بزنی
بیهوده چه بر وقارِ گل زُل بزنی؟
پیوسته عزیزِ جان بر آن باش که
از عقل به عشق با توکّل بزنی
@۱۰۶-
@۱۰۶
رو دست از او عجیب خوردم ای وای
بی دمدمه من فریب خوردم ای وای
او هست نجیب و من از این در عجبم
بس دشنه از این نجیب خوردم ای وای
@۱۰۷
بی گوهرِ نور سور برپا نشود
در دل شعف و سرور برپا نشود
در محفل عرشیان قُدسی حتّی
بی چنگ و چغانه شور برپا نشود
@۱۰۸-
در عشق اگر چه تحفه جز درد نبود
وز سینهی ما اگر چه غم طرد نبود
هر کس نچشید طعم غم مرد نبود
با عشق اجاق زندگی سرد نبود
@۱۰۹-
آن کو کند دل بشر رام غمش
گسترد به راه ما فقط دام غمش
ره یافته در دل ار چه آرام غمش
خون کرده دلِ مرا سرانجام غمش
@۱۱۰
گفتم که چرایی اینچنین شعبدهباز؟
در زلف سیاه تو مگر هست چه راز؟
کاسوده ربودهای دلم بی تک و تاز؟
گفتی که فقط بسوز و پیوسته بساز
@۱۱۱
گُفتُم که چِیَه مینِ دِلِت؟ گفت: هوس
گُفتُم چِیَه خُب اُو هوسِت؟ گفت:مِلَس
گُفتُم که کجایَه جایِ مو؟ گفت: قِفَس
گُفتُم که مَگِر دِلِت مِیَه؟ گفت: نِه پَس!
@۱۱۲-
در حیرتم از فسونِ آن چشمِ سیاه
باید ببرم از آن کجا باز پناه؟
هر کس که ببیندش بگوید ناگاه
لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِالله
@۱۱۳-
فرق است مگر بین علی بین امین
وقتی که علیاست قره العین امین
ابنین علی چو بوده ابنین امین
عینین علیاست عین عینین امین
@۱۱۴-
افزوده به عشوهاش ز بس تب به تبم
از تب به خدائی خدا لب به لبم
پیوسته نه در شگفت از این بُولعجبم؟
مملو کند از عشق خودش شب به شبم
@۱۱۵-
جبریل که قدر مصطفی میدانست
هم، شان علی مرتضی می دانست
امّا، امّا، منزلت زهرا را
والله خدا ، خدا، خدا می دانست
@۱۱۶-
دل برده مگر چه کس ز من؟ 《وا》بالعکس
در سینه دلم هست 《هواخوا》بالعکس
او داده به میل قلب من پا بالعکس
این من شدهام مست ز می؟ یا بالعکس
@۱۱۷-
جانی ز تنم گسسته آوردهامت
جانا بنگر چه خسته آوردهامت
این بار ز روی لطف و رحمت بپذیر
این بار دلی شکسته آوردهامت
@۱۱۸
این بار خدا نمازم آهنگین است
دانی که قنوت عاشقان سنگین است
دیدی که به 《والسّلام》شد ختم کلام
سجّادهی من به می، به می رنگین است
@ ۱۱۹-
ای حجّه حق که مست صهبای توایم
دلبستهی موجِ مستِ دریای توایم
@۱۲۰-
امروز اگر چهایم بر خود مغرور
هست ار چه برای ما عطایا موفور
با خود نبریم از کفن چیزی بیش
فردا که نهند نعش ما را در گور
@۱۲۱-
خواهم لبِ تو… نمیگذاری که توأم!
بر غبغب تو… نمیگذاری که توأم!
روز و شبِ تو… نمیگذاری که توأم!
بر مذهب تو… نمیگذاری که توأم!
@۱۲۲-
با عشق تو شمع دل بر افروختهام
در شعلهی شوق تو نه کم سوختهام
از غیر تو چون که چشم بر دوختهام
جز مهر تو در دلم نیندوختهام
@۱۲۳-
ای آن که شد اعتنای تو معراجم
در واقعهی عشقِ تو من حلّاجم
از هر که بجز تو دیده بر میدوزم
از غیر غنیّام و تو را محتاجم
@ ۱۲۴-
این کیست که بیدمدمه دل برده ز من
بیدمدمه بیهمهمه دل برده ز من
دل، همدم دل، همدم دل، برده ز من
جز او که پس آیا همه دل برده زمن؟
@۱۲۵-
هستی چو تو بی هراس من، میمیرم
پر می نکنی چو کاسه، من میمیرم
ای دلبر باکلاس من، میمیرم
ای یک بشمار تا سه من میمیرم
@ ۲۲۶-
با عشقِ تو از خویشتنم کم شدهام
بالکُل چو که پاشیدهی از هم شدهام
رم کردهی از خودم مسلَّم شدهام
تو زلزلهای و من مگر بَم شدهام
@۱۲۷-
شوخی است مگر که مرتضی بوده علی
مست از میِ جام مصطفی بوده علی
من، نه نه نگفتهام خدا بوده علی
امّا مگر از خدا جدا بوده علی؟
@۱۲۸-
باید بشوی درست همرنگ علی
هم در نظر و عمل هماهنگ علی
ای وای بر او کاید از او ننگ علی
هر چند به سینه میزند سنگ علی
@۱۲۹-
گفتی که: چرا؟ چگونه پر ریختهام
با آه به عالَمی شرر ریختهام
جز عشق تو از سینه بدر ریختهام
پرّ ریختهام به کَرّ و فَرّ ریختهام
@۱۳۰-
ای عشق چقدر کَرّ و فرّ داری تو
از چیست که اینچنین گهر داری تو
با این همه در شگفتم از این که فقط
از من طمع شیر و شکر داری تو
@۱۳۱-
ای عشق اگر نه قصد شر داری او
از سینه چرا نه درد برداری تو
از آنچه که بر من و دلم میگذرد
روراست بگو مگر خبر داری تو؟
@۱۳۲-
ای آن که به عشوهات مِسَم زر بشود
با جلوهی تو دلم نکوفر بشود
در سینه دلم چه خاک بر سر بشود
خاطر اگر از منت مکدّر بشود
@- ۱۳۳
در عشق اگر دلت تکاور بشود
در سینه دلت به غم شناور بشود
با آهت اگر چه غم تناور بشود
بکذار غم تو صد برابر بشود
@۱۳۴-
گُفتُم بی تو مو از سَیَمُم رَم مُکُنُم
از اشکِ خودُم دَمَنِمِر نَم مُکُنُم
دِق بی تو مو از بَس مُخُورُم غَم مُکُنُم
گفت: اسبابِ اِی غَمِر فِراهَم مُکُنُم
@۱۳۵-
ای آن که برای تو فقط دل زده لَک
حسرتزده از حُسن تو گردیده مَلَک
تو باش برای من که بیشبهه و شَک
غیر از تو بِبُرَّد اگر از من به دَرَک
@ ۱۳۶-
گفتُم که بیا برَت مو چُی دَم بُکُنُم
عُقدَهی دِلِمِر خَلِی به هَمدَم بُکُنُم
پیشِ چیشمِ تو دِل خَلِی از غَم بُکُنُم
تور اِینَه بُرُم و خُب مُجَسَّم بُکُنُم
@۱۳۷-
از چشم من از هجر تو جاری شده شط
دوری نکن از من بُوَد این کار غلط
بر هر چه بجز نام تو دل کم زده خط؟
ورزیده دلم مگر نه عشق تو فقط؟
@ ۱۳۸
ای آه که شد سینهام از هُرمِ تو داغ
شادی ندهد بر دل من از چه چراغ؟
جز از دلِ عاشقان تو را نیست سراغ
از دستِ تو عشّاق ندارند فراغ
@۱۳۹-
ای ماه دلم وصل تو را کرده طمع
دانی که چگونه طمعی با چه ولع؟
از این طمعم نیست به والله ورع
بر دل رسدم گرچه صد البتّه وجع
@۱۴۰-
جُز خُون به دِلُم عشق نَتُپّندِک اَگِر
یَکهَو جُونِمِر از مو غَم اِستُندِک اَگِر
مور هَمِی بَسَه که تو فِقَط شاد بَشِی
نُوشِ جُونِ مو غَم به دِلُم مُندِک اَگِر
@۱۴۱-
بر چشمم اگر چه خون فشاند غمِ تو
پیوسته در آتشم نشاند غمِ تو
چون دلخوشیات به غیر ازین نیست عزیز
بگذار به مسلخم کشاند غمِ تو
@۱۴۲-
هر کس که چو من دلش طرفدار خداست
داند که جهان همه گرفتار خداست
«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِالله»
یعنی که همه گناهِ ما کارِ خداست
@۱۴۳-
ای تا به سر از پا همگی حَبّ نبات
چون تو نبُوَد حوریه شیرین حرکات
ورزیدنِ عشق تو بُوَد آب حیات
زین روست که در عشقِ توام هست ثبات
@۱۴۴-
دانی که دلم هماره خو کرده به خوت
پیوسته مگر نه قبلهام هست به سوت
البتّه که مویه، مویهام هست قنوت
هر چند که بر لب زدهام مُهرِ سکوت
@۱۴۵-
ای آینه ماتِ جلوهی روی نکوت
افتاده دلم زار عجب در خم موت
بر لب زدهای چرا چنین مُهرِ سکوت؟
از این پکری که گل نخندیده به روت؟
@۱۴۶
ای آن که تو را هست جلال و جبروت
ناسوتیام و دلم ولی در ملکوت
جوید چه جز از تو چون که از فرطِ ثبوت
خاموش چراغِ تو نگردید به فوت
@ ۱۴۷-
دل رامِ تو گردیده چه بی شرط و شروط!
در چاهِ زنخدانِ تو کردهاست سقوط
بر زاری حال دلم ای خوب نخند
بر عشقِ تو سرزندگیاش هست منوط
@۱۴۸-
جز حُسن و جمال تو دلم چون نَسِتُود
جز چشم تو از سینه دلم چون نَرِبُود
دل دیده چو بر غیر جمالت نَگُشُود
پس یک دوسه بوسه ام بِدِه زُود به زود
@۱۴۹-
جاری شده از چشمم اگر اشک چو رود
شد از غم هجران توام چهره کبود
بر من مکن اینگونه کرم دیر به دیر
بر من صنما رخ بنما زود به زود
@۱۵۰-
از طاعتِ من گفتی پرهیز مکن
با وسوسهها تیغِ هوس تیز مکن
پرهیز تو از عفو خودت نیز مکن
با گل گل آتشت مرا جیز مکن
@۱۵۱-
پهلو زده گوئی که به پهلوی تو گل
سرشار گمان کنم شد از بوی تو گل
زد چنگ مگر چند به گیسوی تو گل؟
کافتاده چنین در خم ابروی تو گل
@۱۵۲-
حیرت زده از روی تو چون گُل، گُل، گُل
سرمست شد از بوی تو چون مُل، مُل، مُل
از جان نزنم سوی تو چُون پُل، پُل، پُل
دلکَن شوم از کوی تو چُون خُل، خُلّ خُل
@۱۵۳-
اِی وای اَگِر از مُوژَه رِوَنَه کِنَه تِیر
بَم قَلبِ مو یَکهَوکِی کِمَنَه کِنَه تِیر
حَتّی اَگِرُم رِخنَه بِه شَنَه کِنَه تِیر
مور کُوشتَه مِگِی کِه نَمِتَنَه کِنَه تِیر؟
@۱۵۴-
در سینه دلم تو را عطشناک شدهست
از فرط عطش شرارهاش خاک شدهست
از لوثِ وجودِ غیرِ تو پاک شدهست
چون دامنش از عشق تو صد چاک شدهست
@۱۵۵-
ای کانِ کَرَم، کانِ کَرَم، کانِ کَرَم
مهمان توایم جمله در خوانِ کَرَم؟
پژمردهدلانِ بینوایی دلشان
خُرّم نشود مگر به بارانِ کَرَم
@ ۱۵۶-
از دوریات آنچنانم ای گل تعب است
کز این تعب آشیان جان ملتهب است
روز من از التهاب جان مثل شب است
عشقت، عشقت ولی برایم رطب است
@۱۵۷-
بر داشته در دل غمش از بس که خروش
خون در دلم از خروشش افتاد بجوش
در سینه دلم – چو دید- شد نوش نیوش
گفتا دل جوش آمده ارزان مفروش
@۱۵۸-
ای خوبتر از خوبتر از خوبتر از خوب
هیهات بگیرد دل من غیر تو محبوب
دیدی اگرم دل نشد از هجر تو مخروب
بی واهمه هر روز مرا در دل شب کوب
@۱۵۹-
ای نابتر از نابتر از نابتر از ناب
در سینه دل از عشق جمالت شده بیتاب
نگذار که در هجرِ تو مردن بشود باب
پایین نرود بیتوام از حنجره چون آب
@۱۶۰-
حظّ میبرم از حُسنِ رخِ ماهِ تو من، ناب
در سینه دل از عشقِ جمالت شده بیتاب
نگذار که از هجر تو مُردن بشود باب
پایین نرود بیتوام از حنجره چون آب
@۱۶۱-
یا رب نم اقتدار من کو؟
وان دُلدُلِ شهسوارِ من کو؟
«لا حَولَ و لا» و «قُوّه الّا»
«بالله» پس اختیار من کو؟
@۱۶۲-
با توست که از خودم مجرّد شدهام
پابند تو صد هزار درصد شدهام
هرگز نه نگو نگو نگو بد شدهام
چون آنی که فدات گردد شدهام
@۱۶۳
وجدان، وجدان اگر که قاضی بشود
بر نفسِ تو جانت اعتراضی بشود
ماضیهامان نه نمیشود مستقبل
مستقبلها چه زود ماضی بشود
@۱۶۴-
داری تو هوای پیش و پس کی؟
بر خویش تو راست دسترس کی؟
پا پس بکشی تو از هوس کی؟
جان را برهانی از قفس کی؟
@۱۶۵-
ای آن که ندیدهام گلی چون تو عطور
باشی چه شود برای من سنگ صبور؟
برخیز و بیا کنار من چون که به زور
با جز لب تو نمیشود قافیه جور
@۱۶۶-
ای آن که تو دادهای به هر نور ظهور
پل چون تو نزد کسی ز غیبت به حضور
آن کس که نداردت نشد مستِ سرور
وان کس که نجویدت ندارد چه؟ شعور
@ ۱۶۷
با اشک مذاب همچون من و شمع
زد کس رهِ خواب همچون من و شمع؟
در خویش بسوز سر تا به قدم
وانگاه بتاب همچون من و شمع
@۱۶۸-
کی؟ کی؟ زده ناب همچون من و شمع؟
در خویش رکاب همچون من و شمع؟
با اشکِ مذاب همچون من و شمع؟
زو، زَن رهِ خواب همچون من و شمع
@۱۶۹-
داده به دلم پر اشتیاقت
خون میشودم دل از فراقت
بنگر که چه طاق گشته طاقت
ره کی دهیام تو در رواقت؟
@۱۷۰-
گویند شراب میدهندت به بهشت
صد حوریه ناب میدهندت به بهشت
دیوانه! بهشتِ تو همینجاست و فقط
دارند عذاب میدهندت به بهشت
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (11):
فروردین 10, 1402
ای آن که به نالهای، مبرهن ز ستم
شد ذلّت و خواری تو متقن به ستم
گوید به تو آن یگانهی ظلم ستیز
تقصیر تو بوده دادهای تن به ستم
سلام و درود بر حضرت استاد حاج محمدی
به این می گویند سونامی رباعی
عالی ست
در پناه خدا 🌱🌹❤️👌👌👌👌👌👌👌❤️🌹🌱
فروردین 10, 1402
ممنون جناب طارق عزیز و گرامی. زنده باشی برادر
فروردین 10, 1402
سلام صد و هفتاد رباعی
من که همه را نخواندم امید که دوستان بخوانند
حوری یا حوریه؟
فروردین 10, 1402
درود و ممنون
هر دو صحیح است
فروردین 10, 1402
یک صفحه و اینهمه رباعی احسنت
یک شاعر کم نظیر و ساعی احسنت
پر معنی و نغز و طنز و حکمت آموز
لبریز تصاویر و تداعی احسنت
✍ تقدیم
♡♡♡
و
درودهی فراوان به حضرت دوست
♤♤♤
فروردین 10, 1402
درود حضرت دوست و ممنون و دست مریزاد
فروردین 10, 1402
گویند شراب میدهندت به بهشت
صد حوری ناب میدهندت به بهشت
دیوانه! بهشتِ تو همینجاست فقط
دارند عذاب میدهندت به بهشت
درود استاد حاج محمدی ارجمند
بسیار زیبا هستند یکایک این رباعی ها ولی
به زعم من نیز از نظر دیده شدن و چشیده شدن طعم هر یک به طور جداگانه، ظلم است به تک تک آن ها یکجا منتشر کردنشان.
هر چند که منافعی نیز دارد مثلا شاعر یا خواننده ی علاقمند هر وقت بخواهد به تعداد قابل توجهی از این رباعیات دسترسی داشته باشد کافی است سراغ همین یک صفحه بیاید.
با درود بیکران.
فروردین 10, 1402
سلام علیکم.
عیدتان مبارک و طاعاتتان قبول
این رباعیات را عمدا یکجا در سایت قرار دادم. تا نظرات دوستان را داشته باشم . چون یکی از اساتید طراز اول خوشنویسی کشور در حال خوشنویسی این رباعیات است با خط نستعلیق و چلیپانویسی که اگر خدا بخواهد بزودی بطبع خواهد رسید. برای این که ایشان براحتی دسترسی به این رباعیات داشته باشند و بتوانند پرینت بگیرند اقدام کردم که یکجا در سایت قرار دهم
فروردین 11, 1402
سلام و درود و ارادت
ماشاء الله
سونامی رباعیات
فروردین 11, 1402
درود بر استاد سخن جناب حاج محمدی ارجمندمثل همیشه زیبا سروده اید
در پناه خدا پاینده باشید
👏🌺👏🌺👏🌺💐🌿