🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۰۳ : منم که دل نکنم ساعتی ز مهر تو سرد

(ثبت: 167630)

منم که دل نکنم ساعتی ز مهر تو سرد

ز یاد تو نبوم فرد اگر بوم ز تو فرد

اگر زمانه ندارد ترا مساعد من

زمانه‌را و تو را کی توان مساعد کرد

جز آنکه قبله کنم صورت خیال ترا

همی گذارم با آب چشم و با رخ زرد

همه دریغ و همه درد من ز تست و ز تو

به باد تو گرم و به باد سرد تو سرد

من آن کسم که مرا عالمی پر از خصمند

همی برآیم با عالمی به جنگ و نبرد

گر از تو عاجزم این حال را چگونه کنم

به پیش خصمان مردم به پیش عشق نه مرد

روان و جانی و مهجور من ز جان و روان

به یک دل اندر زین بیشتر نباشد درد

اگر جهان همه بر فرق من فرود آید

به نیم ذره نیاید به روی من برگرد

دریغم آنکه به فصل بهار و لاله و گل

به یاد روی تو درد و دریغ باید خورد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا