🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۲ : مرد بی حاصل نیابد یار با تحصیل را

(ثبت: 167539)

مرد بی حاصل نیابد یار با تحصیل را

جان ابراهیم باید عشق اسماعیل را

گر هزاران جان لبش را هدیه آرم گویدم

نزد عیسا تحفه چون آری همی انجیل را

زلف چون پرچین کند خواری نماید مشک را

غمزه چون بر هم زند قیمت فزاید نیل را

چون وصال یار نبود گو دل و جانم مباش

چون شه و فرزین نباشد خاک بر سر فیل را

از دو چشمش تیز گردد ساحری ابلیس را

وز لبانش کند گردد تیغ عزراییل را

گر چه زمزم را پدید آورد هم نامش به پای

او به مویی هم روان کرد از دو چشمم نیل را

جان و دل کردم فدای خاکپایش بهر آنک

از برای کعبه چاکر بود باید میل را

آب خورشید و مه اکنون برده شد کو بر فروخت

در خم زلف از برای عاشقان قندیل را

ای سنایی گر هوای خوبرویان می‌کنی

از نخستت ساخت باید دبه و زنبیل را

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا