🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۵۲۳ : هر طرف روی نهی باده جان ریخته است

(ثبت: 172814)

هر طرف روی نهی باده جان ریخته است

این چه فیض است که در دیر مغان ریخته است

هر کجا فاخته ای هست درین سبز چمن

بال در جستن آن سرو روان ریخته است

سهل مشمار عدو را که مکرر در رزم

دهن تیغ من از آب روان ریخته است

نخل شمع است خزان دیده و از یکرنگی

بال پروانه چو اوراق خزان ریخته است

در بیابان طلب راهبری حاجت نیست

گوهر آبله چون ریگ روان ریخته است

غم خود خور تو که در کلبه ما بی برگان

برگ عیش است که چون برگ خزان ریخته است

نگرانم که چسان پای گذارم به زمین

بس که هر سو دل و چشم نگران ریخته است

هیچ جا نیست که در خاک نباشد تیغی

بس که بر روی زمین تیغ زبان ریخته است

چون به دامن نکشم پای، که در دامن خاک

هر جا پای نهی شیره جان ریخته است

تا تو شیرازه اش از طول امل می سازی

دفتر عمر چو اوراق خزان ریخته است

صفحه خاک سراسر شکرستان شده است

کلک صائب شکر از بس ز بیان ریخته است

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا