🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
درود بر شما با آرزوی توفیق الهی 🌹🌹
مهدی سیدحسینی در با مردم بی درد ندانی که چه دردی ست؟!
درود استاد خراسانی بزرگوار زیبا و خاطره غم انگیزی بود روحشون قرین رحمت الهی سلامت
طارق خراسانی در ;کیجائون (دختران) شمه روز موارکا … (شعر مازندرانی با ترجمه فارسی)
سلام دوست شاعرم سحرگاه فرصتی شد تا به دفتر شما آمده و شعر زیبای
سلامودرود سپاس از مهر وجودتان در این صفحه در پناه خدا 🌹
اسماعیل علیخانی در مرا پاک بنوش
سلام و احسنت استادجان🌺
اعضا تایید شده: 1773
تعداد اشعار: 26584
تعداد مطالب: 2880
تعداد کل نظرات و نقدها:146433
شعرپاک تولد این عزیزان را تبریک میگوید:
نیست ممکن بر گرفتن دیده از رویش مرا
اره گر بر سر گذارد چین ابرویش مرا
خار و خس را دشمنی چون برق عالمسوز نیست
آرزو نگذاشت در دل تندی خویش مرا
می شود صد آه، چون مجمر اگر آهی کشم
رخنه کرد از بس به دل مژگان دلجویش مرا
شکوه ها در دل گره زان چین ابرو داشتم
سرمه گفتار شد چشم سخنگویش مرا
چون سپند از بزم خود چندان که دورم می کند
می کشد بی تابی دل همچنان سویش مرا
طوطی از آیینه می گویند می آید به حرف
چون به لب زد مهر حیرت، دیدن رویش مرا؟
آن که چون یوسف به نقد جان خریدارش شدم
نیست وزن برگ کاهی در ترازویش مرا
از دم تیغ تغافل روی گردان چون شوم؟
سیل نتوانست بردن از سر کویش مرا
سرو بر آیینه ام چون زنگ می آید گران
هست در مد نظر تا قد دلجویش مرا
نذر خاک آستانش سجده ای دارم ز دور
من کیم تا قبله گردد طاق ابرویش مرا؟
رو نمی گرداند از تیغ تغافل جرأتم
کز رمیدن رام خود کرده است آهویش مرا
نیست تنها پیچ و تاب من ازان موی میان
موی آتش دیده دارد هر سر مویش مرا
دیگران را گر به کویش پای در گل رفته است
در دل سنگ است صائب پای در کویش مرا
کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :
کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :
علی معصومی در سر منشاء دیوانگی
سلام اقا سیاوش قبلا هم با حنابعالی در این وادی سخن رفته بود. جنابعالی متاسفاته با سوالاتی
معصومه بیرانوند در درد دارد مست باشی بی می و…
سلام و سپاس مجدد
طارق خراسانی در درد دارد مست باشی بی می و…
سلام مجدد خیلی خوشحالم که هستی ، سلامتی و در کنار خانواده به فضل الهی
معصومه بیرانوند در درد دارد مست باشی بی می و…
سلام و عرض ادب این شعر شاید تاریخ سرودنش به ده سال قبل برمی گرده اولآ
طارق خراسانی در درد دارد مست باشی بی می و…
سلام رابعه دوم دختر شاعرم اولا : در تعجبم چرا تا به امروز این شعر را
بستن فرم