🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۶۰ : ای سنایی خیز و در ده آن شراب بی خمار

(ثبت: 167687)

ای سنایی خیز و در ده آن شراب بی خمار

تا زمانی می خوریم از دست ساقی بی شمار

از نشاط آنکه دایم در سرم مستی بود

عمرهای خوش بگذرانم بر امید غمگسار

هست خوش باشد کسی را کو ز خود باشد بری

خوش بود مستی و هستی خاصه بر روی نگار

من به حق باقی شدم اکنون که از خود فانیم

هان ز خود فانی مطلق شو به حق شو استوار

دل ز خود بردار ای جان تا به حق فانی شوی

آنکه از خود فارغ آمد فرد باشد پیش یار

من به خود قادر نیم زیرا که هستم ز آب و گل

چون بوم جایی که هستم چون یتیمی دلفگار

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا