🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۶۴ : آن را که غم‌گسار تو باشی چه غم خورد

(ثبت: 162726)

آن را که غم‌گسار تو باشی چه غم خورد

و آن را که جان توئی چه دریغ عدم خورد

شادی به روی آنکه به روی تو جام می

از دست غم ستاند و بر یاد غم خورد

بر درگه تو ناله کسی را رسد که او

چون کوس هرچه زخم بود بر شکم خورد

هرکس که پای داشت به عشق تو هر زمان

از دست روزگار دوال ستم خورد

عشق تو بر سر مه عشاق آب خورد

گر مرد اوست بر سر ابدال هم خورد

زلف تو کافری است که هر دم به تازگی

خون هزار کس خورد آنگه که کم خورد

عالم تو را و گوئی خاقانی آن ماست

او آن حریف نیست کز این گونه دم خورد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا