🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۶۶۱ : سالکان راه را محرم شدم

(ثبت: 194951)

سالکان راه را محرم شدم

ساکنان قدس را همدم شدم

طارمی دیدم برون از شش جهت

خاک گشتم فرش آن طارم شدم

خون شدم جوشیده در رگ‌های عشق

در دو چشم عاشقانش نم شدم

گه چو عیسی جملگی گشتم زبان

گه دل خاموش چون مریم شدم

آنچ از عیسی و مریم یاوه شد

گر مرا باور کنی آن هم شدم

پیش نشترهای عشق لم یزل

زخم گشتم صد ره و مرهم شدم

هر قدم همراه عزرائیل بود

جان مبادم گر از او درهم شدم

رو به رو با مرگ کردم حرب‌ها

تا ز عین مرگ من خرم شدم

سست کردم تنگ هستی را تمام

تا که بر زین بقا محکم شدم

بانگ نای لم یزل بشنو ز من

گر چو پشت چنگ اندر خم شدم

رو نمود الله اعلم مر مرا

کشته الله و پس اعلم شدم

عید اکبر شمس تبریزی بود

عید را قربانی اعظم شدم

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا