🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۶۹۱ : منم که دام بلایم رهایی قفس است

(ثبت: 172982)

منم که دام بلایم رهایی قفس است

وداع زندگیم در جدایی قفس است

نمی توان به زر گل مرا به دام آورد

ز بیضه مرغ دل مرا هوایی قفس است

هنوز در گره غنچه است نکهت گل

چه وقت چاک گریبان گشایی قفس است؟

مقیدان همه از تنگی قفس نالند

منم که ناله ام از دلگشایی قفس است

ز چوب خشک مگویید گل نمی روید

شکست بال، گل آشنایی قفس است

چو کعبه گرد قفس طوف می کند شب و روز

دگر چه چون دل صائب فدایی قفس است؟

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا