🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۷۵ : سوختی در عرق شرم و حیا ای ساقی

(ثبت: 169744)

سوختی در عرق شرم و حیا ای ساقی

دو سه جامی بکش، از شرم برآ ای ساقی

از می و نقل به یک بوسه قناعت کردیم

رحم کن بر جگر تشنهٔ ما ای ساقی

پنبه را وقت سحر از سر مینا بردار

تابرآید می خورشید لقا ای ساقی

بوسه دادی به لب جام و به دستم دادی

عمر باد و مزهٔ عمر ترا ای ساقی!

دهنم از لب شیرین تو شد تنگ شکر

چون بگویم به دو لب، شکر ترا ای ساقی؟

شعله بی‌روغن اگر زنده تواند بودن

طبع بی می نکند نشو و نما ای ساقی

صائب تشنه جگر را که کمین بندهٔ توست

از نظر چند برانی به جفا ای ساقی؟

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا