🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

لیست اشعار گزیدهٔ غزلیات
عنوان شعر خوانش نظرات
غزل شمارهٔ ۱ : یا رب از دل مشرق نور هدایت کن مرا 413
غزل شمارهٔ ۲ : آنچنان کز رفتن گل خار می‌ماند به جا 350 2
غزل شمارهٔ ۳ : بی قدر ساخت خود را، نخوت فزود ما را 209
غزل شمارهٔ ۴ : نداد عشق گریبان به دست کس ما را 176
غزل شمارهٔ ۵ : اگر به بندگی ارشاد می‌کنیم ترا 153
غزل شمارهٔ ۶ : یک بار بی خبر به شبستان من درآ 162
غزل شمارهٔ ۷ : دانسته‌ام غرور خریدار خویش را 195
غزل شمارهٔ ۸ : نیستم بلبل که بر گلشن نظر باشد مرا 228
غزل شمارهٔ ۹ : سودا به کوه و دشت صلا می‌دهد مرا 249
غزل شمارهٔ ۱۰ : گر قابل ملال نیم، شاد کن مرا 201 1
غزل شمارهٔ ۱۱ : ساقی از رطل گرانسنگی سبکدل کن مرا 178
غزل شمارهٔ ۱۲ : دل ز هر نقش گشته ساده مرا 157
غزل شمارهٔ ۱۳ : نه دل ز عالم پر وحشت آرمیده مرا 139
غزل شمارهٔ ۱۴ : طاقت کجاست روی عرقناک دیده را؟ 140
غزل شمارهٔ ۱۵ : چو دیگران نه به ظاهر بود عبادت ما 179
غزل شمارهٔ ۱۶ : هر که دولت یافت، شست از لوح خاطر نام ما 132
غزل شمارهٔ ۱۷ : عمری است حلقهٔ در میخانه‌ایم ما 159
غزل شمارهٔ ۱۸ : یاد رخسار ترا در دل نهان داریم ما 145 1
غزل شمارهٔ ۱۹ : خجلت ز عشق پاک گهر می‌بریم ما 116
غزل شمارهٔ ۲۰ : خار در پیراهن فرزانه می‌ریزیم ما 147
غزل شمارهٔ ۲۱ : چشم مست یار شد مخمور و مدهوشیم ما 206
غزل شمارهٔ ۲۲ : دایم ز خود سفر چو شرر می‌کنیم ما 174
غزل شمارهٔ ۲۳ : ای دفتر حسن ترا، فهرست خط و خالها 183
غزل شمارهٔ ۲۴ : هوا چکیدهٔ نورست در شب مهتاب 198
غزل شمارهٔ ۲۵ : عرق‌فشانی آن گلعذار را دریاب 151
غزل شمارهٔ ۲۶ : درون گنبد گردون فتنه بار مخسب 155
غزل شمارهٔ ۲۷ : حضور دل نبود با عبادتی که مراست 177
غزل شمارهٔ ۲۸ : از زمین اوج گرفته است غباری که مراست 143
غزل شمارهٔ ۲۹ : دیوانهٔ خموش به عاقل برابرست 170
غزل شمارهٔ ۳۰ : با کمال احتیاج، از خلق استغنا خوش است 110 1
غزل شمارهٔ ۳۱ : به غم نشاط من خاکسار نزدیک است 122
غزل شمارهٔ ۳۲ : دیدن روی تو ظلم است و ندیدن مشکل است 206
غزل شمارهٔ ۳۳ : مرگ سبکروان طلب، آرمیدن است 154
غزل شمارهٔ ۳۴ : باد بهار مرهم دلهای خسته است 214
غزل شمارهٔ ۳۵ : از جوانی داغها بر سینهٔ ما مانده است 159
غزل شمارهٔ ۳۶ : مهربانی از میان خلق دامن چیده است 160
غزل شمارهٔ ۳۷ : زان خرمن گل حاصل ما دامن چیده‌ست 172
غزل شمارهٔ ۳۸ : موج شراب و موجهٔ آب بقا یکی است 119
غزل شمارهٔ ۳۹ : روی کار دیگران و پشت کار من یکی است 151
غزل شمارهٔ ۴۰ : آب خضر و می شبانه یکی است 129
غزل شمارهٔ ۴۱ : مدتی شد کز حدیث اهل دل گوشم تهی است 280
غزل شمارهٔ ۴۲ : چون سرو بغیر از کف افسوس، برم نیست 175
غزل شمارهٔ ۴۳ : مبند دل به حیاتی که جاودانی نیست 143
غزل شمارهٔ ۴۴ : بار غم از دلم می گلرنگ برنداشت 113
غزل شمارهٔ ۴۵ : کنون که از کمر کوه، موج لاله گذشت 120
غزل شمارهٔ ۴۶ : از سر خردهٔ جان سخت دلیرانه گذشت 157
غزل شمارهٔ ۴۷ : تابه فکر خود فتادم، روزگار از دست رفت 161
غزل شمارهٔ ۴۸ : دنبال دل کمند نگاه کسی مباد 143
غزل شمارهٔ ۴۹ : هر ذره ازو در سر، سودای دگر دارد 136
غزل شمارهٔ ۵۰ : خوش آن که از دو جهان گوشهٔ غمی دارد 140
غزل شمارهٔ ۵۱ : آزادهٔ ما برگ سفر هیچ ندارد 136
غزل شمارهٔ ۵۲ : جویای تو با کعبهٔ گل کار ندارد 142
غزل شمارهٔ ۵۳ : از فسون عالم اسباب خوابم می‌برد 148
غزل شمارهٔ ۵۴ : مکتوب من به خدمت جانان که می‌برد؟ 158
غزل شمارهٔ ۵۵ : تا به کی درخواب سنگین روزگارم بگذرد 155
غزل شمارهٔ ۵۶ : چارهٔ دل عقل پر تدبیر نتوانست کرد 156
غزل شمارهٔ ۵۷ : دل را به زلف پرچین، تسخیر می‌توان کرد 223
غزل شمارهٔ ۵۸ : نه پشت پای بر اندیشه می‌توانم زد 154
غزل شمارهٔ ۵۹ : جذبهٔ شوق اگر از جانب کنعان نرسد 104
غزل شمارهٔ ۶۰ : گردنکشی به سرو سرافراز می‌رسد 144
غزل شمارهٔ ۶۱ : هر ساغری به آن لب خندان نمی‌رسد 122
غزل شمارهٔ ۶۲ : شوق می از بهار گل‌اندام تازه شد 124
غزل شمارهٔ ۶۳ : زان سفله حذر کن که توانگر شده باشد 139
غزل شمارهٔ ۶۴ : به زیر چرخ دل شادمان نمی‌باشد 144
غزل شمارهٔ ۶۵ : از جلوهٔ تو برگ ز پیوند بگسلد 147
غزل شمارهٔ ۶۶ : آبها آیینهٔ سرو خرامان تواند 154
غزل شمارهٔ ۶۷ : نه آسمان سبوکش میخانهٔ تواند 100
غزل شمارهٔ ۶۸ : دل را کجا به زلف رسا می‌توان رساند؟ 155
غزل شمارهٔ ۶۹ : هر که در زنجیر آن مشکین سلاسل ماند، ماند 131
غزل شمارهٔ ۷۰ : طی شد زمان پیری و دل داغدار ماند 110
غزل شمارهٔ ۷۱ : نه گل، نه لاله درین خارزار می‌ماند 119
غزل شمارهٔ ۷۲ : فلک به آبلهٔ خار دیده می‌ماند 133
غزل شمارهٔ ۷۳ : سبکروان به زمینی که پا گذاشته‌اند 173
غزل شمارهٔ ۷۴ : این غافلان که جود فراموش کرده‌اند 143
غزل شمارهٔ ۷۵ : دل را نگاه گرم تو دیوانه می‌کند 170
غزل شمارهٔ ۷۶ : دیدهٔ ما سیر چشمان، شان دنیا بشکند 98
غزل شمارهٔ ۷۷ : از پختگی است گر نشد آواز ما بلند 118
غزل شمارهٔ ۷۸ : کو جنون تا خاک بازیگاه طفلانم کنند؟ 117
غزل شمارهٔ ۷۹ : نیستم غمگین که خالی چون کدویم می‌کنند 120
غزل شمارهٔ ۸۰ : هر چه دیدیم درین باغ، ندیدن به بود 142
غزل شمارهٔ ۸۱ : می‌کند یادش دل بیتاب و از خود می‌رود 122
غزل شمارهٔ ۸۲ : دل از مشاهدهٔ لاله‌زار نگشاید 121
غزل شمارهٔ ۸۳ : پیرانه‌سر همای سعادت به من رسید 130
غزل شمارهٔ ۸۴ : خواری از اغیار بهر یار می‌باید کشید 190
غزل شمارهٔ ۸۵ : چون صراحی رخت در میخانه می‌باید کشید 113
غزل شمارهٔ ۸۶ : من نمی‌آیم به هوش از پند، بیهوشم گذار 135
غزل شمارهٔ ۸۷ : سینه‌ای چاک نکردیم درین فصل بهار 143
غزل شمارهٔ ۸۸ : شرح دشت دلگشای عشق را از ما مپرس 197
غزل شمارهٔ ۸۹ : صد گل به باد رفت و گلابی ندید کس 184
غزل شمارهٔ ۹۰ : ز خار زار تعلق کشیده دامان باش 145
غزل شمارهٔ ۹۱ : پیش از خزان به خاک فشاندم بهار خویش 141
غزل شمارهٔ ۹۲ : از هر صدا نبازم، چون کوهٔ لنگر خویش 132
غزل شمارهٔ ۹۳ : سیراب در محیط شدم ز آبروی خویش 148
غزل شمارهٔ ۹۴ : در کشاکش از زبان آتشین بودم چو شمع 112
غزل شمارهٔ ۹۵ : تا چند گرد کعبه بگردم به بوی دل؟ 123
غزل شمارهٔ ۹۶ : رفتی و در رکاب تو رفت آبروی گل 157
غزل شمارهٔ ۹۷ : روزگاری شد ز چشم اعتبار افتاده‌ام 174
غزل شمارهٔ ۹۸ : در نمود نقشها بی‌اختیار افتاده‌ام 119
غزل شمارهٔ ۹۹ : از جنون این عالم بیگانه را گم کرده‌ام 119
غزل شمارهٔ ۱۰۰ : ماه مصرم، در حجاب چاه کنعان مانده‌ام 132
غزل شمارهٔ ۱۰۱ : شهری عشقم، چو مجنون در بیابان نیستم 152
غزل شمارهٔ ۱۰۲ : از سر کوی تو گر عزم سفر می‌داشتم 118
غزل شمارهٔ ۱۰۳ : نه آن جنسم که در قحط خریدار از بها افتم 121
غزل شمارهٔ ۱۰۴ : ترک سر کردم، ز جیب آسمان سر بر زدم 124
غزل شمارهٔ ۱۰۵ : دست در دامن رنگین بهاری نزدم 110
غزل شمارهٔ ۱۰۶ : مکش ز حسرت تیغ خودم که تاب ندارم 135
غزل شمارهٔ ۱۰۷ : نه چون بید از تهیدستی درین گلزار می‌لرزم 123
غزل شمارهٔ ۱۰۸ : ز خال عنبرین افزون ز زلف یار میترسم 155
غزل شمارهٔ ۱۰۹ : از روی نرم، سرزنش خار می‌کشم 151
غزل شمارهٔ ۱۱۰ : با تجرد چون مسیح آزار سوزن می‌کشم 131
غزل شمارهٔ ۱۱۱ : به دامن می‌دود اشکم، گریبان می‌درد هوشم 130
غزل شمارهٔ ۱۱۲ : دو عالم شد ز یاد آن سمن سیما فراموشم 120
غزل شمارهٔ ۱۱۳ : بیخود ز نوای دل دیوانهٔ خویشم 124
غزل شمارهٔ ۱۱۴ : سیه مست جنونم، وادی و منزل نمی‌دانم 110
غزل شمارهٔ ۱۱۵ : به تنگ همچو شرر از بقای خویشتنم 119
غزل شمارهٔ ۱۱۶ : می‌کنم دل خرج، تا سیمین بری پیدا کنم 109
غزل شمارهٔ ۱۱۷ : چه بود هستی فانی که نثار تو کنم؟ 129
غزل شمارهٔ ۱۱۸ : دلم ز پاس نفس تار می‌شود، چه کنم 100
غزل شمارهٔ ۱۱۹ : ما از امیدها همه یکجا گذشته‌ایم 159
غزل شمارهٔ ۱۲۰ : ما هوش خود با بادهٔ گلرنگ داده‌ایم 163
غزل شمارهٔ ۱۲۱ : ما نقش دلپذیر ورق‌های ساده‌ایم 153
غزل شمارهٔ ۱۲۲ : ما درین وحشت سرا آتش عنان افتاده‌ایم 92
غزل شمارهٔ ۱۲۳ : ما نقل باده را ز لب جام کرده‌ایم 160
غزل شمارهٔ ۱۲۴ : ما گل به دست خود ز نهالی نچیده‌ایم 106
غزل شمارهٔ ۱۲۵ : ما رخت خود به گوشهٔ عزلت کشیده‌ایم 114
غزل شمارهٔ ۱۲۶ : ما گر چه در بلندی فطرت یگانه‌ایم 132
غزل شمارهٔ ۱۲۷ : ازباد دستی خود، ما میکشان خرابیم 113
غزل شمارهٔ ۱۲۸ : ما ز غفلت رهزنان را کاروان پنداشتیم 135
غزل شمارهٔ ۱۲۹ : ما اختیار خویش به صهبا گذاشتیم 98
غزل شمارهٔ ۱۳۰ : ما خنده را به مردم بی‌غم گذاشتیم 154
غزل شمارهٔ ۱۳۱ : از یار ز ناسازی اغیار گذشتیم 127
غزل شمارهٔ ۱۳۲ : خاکی به لب گور فشاندیم و گذشتیم 162
غزل شمارهٔ ۱۳۳ : ما دستخوش سبحه و زنار نگشتیم 95
غزل شمارهٔ ۱۳۴ : جز غبار از سفر خاک چه حاصل کردیم؟ 136
غزل شمارهٔ ۱۳۵ : صبح در خواب عدم بود که بیدار شدیم 134
غزل شمارهٔ ۱۳۶ : گر چه از وعدهٔ احسان فلک پیر شدیم 146
غزل شمارهٔ ۱۳۷ : ما تازه روی چون صدف از دانهٔ خودیم 126
غزل شمارهٔ ۱۳۸ : ما در شکست گوهر یکدانهٔ خودیم 157
غزل شمارهٔ ۱۳۹ : چندان که چو خورشید به آفاق دویدیم 105
غزل شمارهٔ ۱۴۰ : چشم امید به مژگان‌تر خود داریم 132
غزل شمارهٔ ۱۴۱ : ما گرانی از دل صحرای امکان می‌بریم 136
غزل شمارهٔ ۱۴۲ : ما درد را به ذوق می ناب می‌کشیم 127
غزل شمارهٔ ۱۴۳ : ما چو صبح از راست گفتاری علم در عالمیم 128
غزل شمارهٔ ۱۴۴ : گردباد دامن صحرای بی‌سامانیم 132
غزل شمارهٔ ۱۴۵ : اشک است، درین مزرعه، تخمی که فشانیم 163
غزل شمارهٔ ۱۴۶ : بده می که بر قلب گردون زنیم! 129
غزل شمارهٔ ۱۴۷ : ما کنج دل به روضهٔ رضوان نمی‌دهیم 134
غزل شمارهٔ ۱۴۸ : تا از خودی خود نبریدند عزیزان 121
غزل شمارهٔ ۱۴۹ : موج دریا را نباشد اختیار خویشتن 205
غزل شمارهٔ ۱۵۰ : توبه از می به چه تدبیر توانم کردن؟ 155
غزل شمارهٔ ۱۵۱ : بوی گل و نسیم صبا می‌توان شدن 132
غزل شمارهٔ ۱۵۲ : مکن منع تماشایی ز دیدن 119
غزل شمارهٔ ۱۵۳ : خدایا قطره‌ام را شورش دریا کرامت کن 102
غزل شمارهٔ ۱۵۴ : ساقی دمید صبح، علاج خمار کن 153
غزل شمارهٔ ۱۵۵ : با حلقهٔ ارادت ساغر به گوش کن 121
غزل شمارهٔ ۱۵۶ : ای دل از پست و بلند روزگار اندیشه کن 114
غزل شمارهٔ ۱۵۷ : ز بی‌عشقی بهار زندگی دامن کشید از من 127
غزل شمارهٔ ۱۵۸ : عاشق سلسلهٔ زلف گرهگیرم من 125
غزل شمارهٔ ۱۵۹ : زمین به لرزه درآید ز دل تپیدن من 113
غزل شمارهٔ ۱۶۰ : عقل سالم ز می ناب نیاید بیرون 119
غزل شمارهٔ ۱۶۱ : ز گل فزود مرا خارخار خندهٔ تو 163
غزل شمارهٔ ۱۶۲ : زبان چو پسته شود سبز در دهن بی‌تو 129
غزل شمارهٔ ۱۶۳ : عقده‌ای نگشود آزادی ز کارم همچو سرو 145
غزل شمارهٔ ۱۶۴ : به ساغر نقل کرد از خم، شراب آهسته آهسته 118
غزل شمارهٔ ۱۶۵ : یارب از عرفان مرا پیمانه‌ای سرشار ده 200
غزل شمارهٔ ۱۶۶ : صبح شد برخیز مطرب گوشمال ساز ده 124
غزل شمارهٔ ۱۶۷ : یارب آشفتگی زلف به دستارش ده 104
غزل شمارهٔ ۱۶۸ : بهار گشت، ز خود عارفانه بیرون آی 123
غزل شمارهٔ ۱۶۹ : در کدامین چمن ای سرو به بار آمده‌ای؟ 111
غزل شمارهٔ ۱۷۰ : دلربایانه دگر بر سر ناز آمده‌ای 113
غزل شمارهٔ ۱۷۱ : ای جهانی محو رویت، محو سیمای که‌ای؟ 138
غزل شمارهٔ ۱۷۲ : ای شمع طور از آتش حسنت زبانه‌ای 123
غزل شمارهٔ ۱۷۳ : گر درد طلب رهبر این قافله بودی 161
غزل شمارهٔ ۱۷۴ : یک روز گل از یاسمن صبح نچیدی 120
غزل شمارهٔ ۱۷۵ : سوختی در عرق شرم و حیا ای ساقی 162
غزل شمارهٔ ۱۷۶ : حجاب جسم را از پیش جان بردار ای ساقی 120
غزل شمارهٔ ۱۷۷ : به شکر این که داری دست بر میخانه ای ساقی 142
غزل شمارهٔ ۱۷۸ : چشم خونبارست ابر نوبهار زندگی 104
غزل شمارهٔ ۱۷۹ : زهی رویت بهار زندگانی 120
غزل شمارهٔ ۱۸۰ : دایم ستیزه با دل افگار می‌کنی 91