🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۳۵۱ : آنچه روی سخت من با سیلی استاد کرد

(ثبت: 173642)

آنچه روی سخت من با سیلی استاد کرد

کی تواند بیستون با پنجه فرهاد کرد؟

بنده مقبل به آزادی سزاوارست، لیک

بنده شایسته را چون می توان آزاد کرد؟

ناخن دخل حسودان با سخن هرگز نکرد

آنچه در زلف تو با دل شانه شمشاد کرد

درد بر من ناگوار از پرسش احباب شد

تلخ بر من عید را رسم مبارکباد کرد

تار و پود عالم امکان به هم پیوسته است

عالمی را شاد کرد آن کس که یک دل شاد کرد

شست دستش را به آب زندگی معمار صنع

خضر دیوار یتیمی را اگر آباد کرد

گرچه در آب و گل من عشق آبادی نهشت

می توان زین مشت گل بتخانه ها آباد کرد

این غزل را پیش ازین هر چند انشا کرده بود

صائب از روح فغانی دیگر استمداد کرد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا