🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۴۰ : تو جان و جهانی کریما مرا

(ثبت: 192138)

تو جان و جهانی کریما مرا

چه جان و جهان از کجا تا کجا

که جان خود چه باشد بر عاشقان

جهان خود چه باشد بر اولیا

نه بر پشت گاویست جمله زمین

که در مرغزار تو دارد چرا

در آن کاروانی که کل زمین

یکی گاوبارست و تو ره نما

در انبار فضل تو بس دانه‌هاست

که آن نشکند زیر هفت آسیا

تو در چشم نقاش و پنهان ز چشم

زهی چشم بند و زهی سیمیا

تو را عالمی غیر هجده هزار

زهی کیمیا و زهی کبریا

یکی بیت دیگر بر این قافیه

بگویم بلی وام دارم تو را

که نگزارد این وام را جز فقیر

که فقرست دریای در وفا

غنی از بخیلی غنی مانده‌ست

فقیر از سخاوت فقیر از سخا

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا