🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۵۶۹ : آن زلف مسلسل را گر دام کنی حالی

(ثبت: 196741)

آن زلف مسلسل را گر دام کنی حالی

در عشق جهانی را بدنام کنی حالی

می‌جوش ز سر گیرد خمخانه به رقص آید

گر از شکرقندت در جام کنی حالی

از چشم چو بادامت در مجلس یک رنگی

هر نقل که پیش آید بادام کنی حالی

حاشا ز عطای تو کان نسیه بود ای جان

گر تشنه بود صادق انعام کنی حالی

ای ماه فلک پیما از منزل ما تا تو

صدساله ره ار باشد یک گام کنی حالی

از لطف تو از عقرب صد شیر بجوشیده

و آن کره گردون را هم رام کنی حالی

بر بام فلک صد در بگشاید و بنماید

گر حارس بامت را بر بام کنی حالی

هر خام شود پخته هم خوانده شود تخته

گر صبح رخت جلوه در شام کنی حالی

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا