🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۵۹۶ : نظاره چه می‌آیی در حلقه بیداری

(ثبت: 196794)

نظاره چه می‌آیی در حلقه بیداری

گر سینه نپوشانی تیری بخوری کاری

در حلقه سر اندرکن دل را تو قویتر کن

شاهی است تو باور کن بر کرسی جباری

تا بازرهی زان دم تا مست شوی هر دم

گاهی ز لب لعلش گاهی ز می ناری

بگشای دهانت را خاشاک مجو در می

خاشاک کجا باشد در ساغر هشیاری

ای خواجه چرا جویی دلداری از آن جانان

بس نیست رخ خوبش دلجویی و دلداری

دی نامه او خواندم در قصه بی‌خویشی

بنوشتم از عالم صد نامه بیزاری

نقش تو چو نقش من رخ بر رخ خود کرده‌ست

با ما غم دل گویی یا قصه جان آری

من با صنم معنی تن جامه برون کردم

چون عشق بزد آتش در پرده ستاری

در رنگ رخم عشقش چون عکس جمالش دید

افتاد به پایم عشق در عذر گنه کاری

شمس الحق تبریزی آیی و نبینندت

زیرا که چو جان آیی بی‌رنگ صباواری

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا