🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۶۲۴ : شب که دامان سر زلف توام در چنگ بود

(ثبت: 173915)

شب که دامان سر زلف توام در چنگ بود

دامن صحرای محشر بر جنونم تنگ بود

در گلستانی که شبنم قفل بیرون درست

بلبل گستاخ ما پهلونشین رنگ بود

عالمی را دشمن جان کرد با من نامه اش

امن بودم تا جواب نامه من جنگ بود

در بهارستان وحدت سبزه بیگانه نیست

دست بر هر تار این قانون زدم آهنگ بود

تا غبار خودپرستی شستم از لوح بصر

رو به هر وادی که کردم خضر پیشاهنگ بود

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا