🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۶۵۲ : نگارا تو در اندیشه درازی

(ثبت: 196906)

نگارا تو در اندیشه درازی

بیاوردی که با یاران نسازی

نه عاشق بر سر آتش نشیند

مگر که عاشقی باشد مجازی

به من بنگر که بودم پیش از این عشق

ز عالم فارغ اندر بی‌نیازی

قضا آمد بدیدم ماه رویی

گرفتم من سر زلفش به بازی

گناه این بود افتادم به عشقی

چو صد روز قیامت در درازی

ز خونم بوی مشک آید چو ریزد

شهید شرمسارم من ز غازی

نصیحت داد شمس الدین تبریز

که چون معشوق ای عاشق ننازی

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا