🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۶۶۶ : به تن این جا به باطن در چه کاری

(ثبت: 196934)

به تن این جا به باطن در چه کاری

شکاری می‌کنی یا تو شکاری

کز او در آینه ساعت به ساعت

همی‌تابد عجب نقش و نگاری

مثال باز سلطان است هر نقش

شکار است او و می‌جوید شکاری

چه ساکن می‌نماید صورت تو

درون پرده تو بس بی‌قراری

لباست بر لب جوی و تو غرقه

از این غرقه عجب سر چون برآری

حریفت حاضر است آن جا که هستی

ولیکن گر بگوید شرم داری

به هر شیوه که گردد شاخ رقصان

نباشد غایب از باد بهاری

مجه تو سو به سو ای شاخ از این باد

نمی‌دانی کز این با دست یاری

به صد دستان به کار توست این باد

تو را خود نیست خوی حق گزاری

از او یابی به آخر هر مرادی

همو مستی دهد هم هوشیاری

بپرس او کیست شمس الدین تبریز

بجز در عشق او تا سر نخاری

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا