🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۷۵۱ : از قصه حال ما نپرسی

(ثبت: 197103)

از قصه حال ما نپرسی

وز کشتن عاشقان نترسی

ای گوهر عشق از چه بحری

وی آتش عشق از چه درسی

آن جا که تویی کی راه یابد

زان جانب چرخ و عرش و کرسی

ای دل تو دلی نه دیگ آهن

از آتش عشق چند تفسی

جان و دل و نفس هر سه سوزید

تا کی گویم ظلمت نفسی

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا