🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
درود مانای عزیز چه شعری ...شروع طوفانی داشت و در آخر با غمی بزرگ به
عادل دانشی در همراه با سکوتی آرام
درود بر شما استاد سپیدی زیبا و ایهام دار سرودید مانای عزیز نقد رو به خوبی
فرامرز عبداله پور در زِ دستِ زلفِ سیاهش ملالی اَسْت دلم
سلام و درود استاد طارق عزیز خیلی ممنون وتشکر ازحضور همیشه سبزتان 🙏⚘🌹 زنده باشید به مهر
درود بر مهرداد عزیز ... بسیار زیبا و دلنشین سرودهاید... دستمریزاد 👏👏👏🌺🌺🌺
اعضا تایید شده: 1780
تعداد اشعار: 26785
تعداد مطالب: 2897
تعداد کل نظرات و نقدها:147265
نسیم نوبهاران بر دماغم بار می گردد
گل بی خار در پیراهن من خار می گردد
تن خاکی نگیرد پیش راه پاکدامانان
که در بر روی یوسف باز از دیوار می گردد
نهد احسان ساقی تاج لعل از باده اش بر سر
سر هر کس که در میخانه بی دستار می گردد
چنان ترسیده است آیینه ام از پرتو منت
که از صیقل جهان بر دیده من تار می گردد
زسختیهای دوران می شود دشوارها آسان
مصور صورت شیرین درین کهسار می گردد
نباشد در جگر آب مروت بحر را، ورنه
چو گوهر جام ما از قطره ای سرشار می گردد
ندارد با زمین گیران غفلت گفتگو سودی
ره خوابیده کی ز آواز پا بیدار می گردد؟
نگردانند از سنگ ملامت روخداجویان
که چون سیلاب سنگین شد سبکبرفتار می گردد
درشتیهای ره را عذرخواهی نیست چون منزل
اگر مردن نباشد زندگی دشوار می گردد
در ایام کهنسالی زدنیا رو به عقبی کن
که می افتد به هر سو مایل این دیوار می گردد
زبی آرامی از نقش مراد افتاده ای غافل
چو شد استاده آب آیینه گلزار می گردد
در پوشیده سد ره شود مهمان غیبی را
گرانخوابی حجاب دولت بیدار می گردد
دل روشن زحرف و صوت هیهات است بگشاید
بر این آیینه عکس طوطیان زنگار می گردد
چرا اندیشم از زخم زبان ناصحان صائب؟
که سوهان از درشتیهای من هموار می گردد
کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :
کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :
درود .سپاسگزارم .آموختم از کلامتان 🙏🌹
سلام با اجازه اگر بتوانید دو نکته را در سروده رعایت بفرمایید شعرتان فرازمندنر میشود! یک: ارتباطِ دو مصراع
طارق خراسانی در همراه با سکوتی آرام
سلام مانای عزیز از نقد زیبایت دانستم به حقیقت شعر بخوبی پی برده ای برای دخترم سارا
معصومه بیرانوند در همراه با سکوتی آرام
سلام و درود بر شما خیلی جالب بود و پر معنا
مهرداد مانا در همراه با سکوتی آرام
و بالاخره شعر سپید واقعی را از این قلم خواندم . شعری کوتاه که مانند
بستن فرم